عوارض دارو درمانی نوشته فاطمیا

1. اعتراف میکنم که یه بار خیلی خسته بودم یه مریض اومد برام حسابی حالش خراب بود چند روز بود که با عرض پوزش (!) یبوست داشت. گفت دارم از دل درد میمیرم، منم اشتباهی بهش یه قرص دادم که واسه کسایی بود که دیاریا (اسهال) دارن! نمیدونم بیچاره چی به سرش آوردم!!!!

2. اعتراف میکنم که دوران دانشجویی با بچه های گروهم تو زایشگاه بودم،‌ یه نوزاد سزارینی آوردن گفتن آمپول ویتامین K بزنید بهش. ویتامین K رو به همه نوزادها موقع تولد میزنن از خونریزی جلوگیری میکنه حالا اگه از دوز طبیعی اش بیشتر تزریق بشه باعث عقب افتادگی ذهنی میشه. دو تا از بچه ها بدون توجه به اینکه به دوز دارو توجه کنند یه آمپول رو کامل کشیدن و زدن به اون طفل معصوم!‌

3. اعتراف میکنم که تا حالا به بچه سرم نزده بودم. دخترعموم که 7 سالشه مریض شده بود؛ خواب بودم زن عموم زنگ زد بهم گفت سرم سارا رو میزنی گفتم آره. بعد که اومدن پیشم تازه فهمیدم که چیو قبول کردم. اومدم رگ بگیرم دیدم انقدر رگهاش ظریفه که نمیشه بهش دست زد!!!! منم خودمو نباختم و گفتم این آنژیوکت (سوزن سرم) واسه رگهای سارا بزرگه و رفتم از داروخونه یه آنژیوکت مناسب گرفتم و خدا رو شکر با ترای (try) اول رگشو گرفتم. ولی خدایی از ترسم تا قطره آخر سرم جفتش نشستم و کلی باهاش بازی کردم!

4. اعتراف میکنم که من همیشه سعی میکنم خیلی آروم تزریق کنم تا مریض اذیت نشه. یکی آقایون همکارم هر روز باید آمپول سالک میزد، این آقا هر وقت میومد و آمپولش رو میزدم تا چند دقیقه تو همون پوزیشن میخوابید و کلی تعریف میکرد ازم. منم لجم گرفت دفعه بعدی که اومد جوری آمپول رو بهش تزریق کردم و از عمد جای بدی رو انتخاب کردم که جیغش درومد!!!!! منم خوشحال شدم!!!

5. اعتراف میکنم که یه بار به بابام آمپول زدم بعد از اونجایی که خیلی دردش گرفته بود حوله گرم کردم که بذارم واسش. با اجازتون یادم رفت که تست کنم ببینم گرمای حوله چقدره! بابام هی آخ و اوخ میکرد منم میگفتم واااای بابا چقدر نازک نارنجی هستی! بعد فهمیدم که از بس حوله داغ بوده سوزوندمش!!!!!