زیتون

والتین و الزیتون(تقدیم به حبیبه ویاسمن)

زیتون

والتین و الزیتون(تقدیم به حبیبه ویاسمن)

شب داود رشیدی

مراسم “شب داوود رشیدی” بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون ایران شب گذشته (۲۵ تیرماه) به همت مجله بخارا و با حضور سیدمحمد خاتمی رئیس‌جمهور پیشین ایران، جمعی از اندیشمندان، هنرمندان و اعضای خانواده این هنرمند در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، مراسم درحالی آغاز شد که میهمانان دعوت شده امکان تماشای تابلوهایی از عکس‌های داوود رشیدی از سنین کودکی تا امروز را داشتند و سیدمحمد خاتمی نیز پس از ورود به محل برگزاری “شب داوود رشیدی” ابتدا از این نمایشگاه دیدن کرد و سپس در میان تشویق حاضران وارد سالن اصلی برگزاری مراسم شب تولد ۸۰سالگی این هنرمند شد.

 داریوش شایگان: “پیتر بروک” و “گروتوفسکی” از دیدن اجرای رشیدی حیرت کردند

در ابتدای این مراسم داریوش شایگان دوست قدیمی رشیدی به ایراد سخنرانی پرداخت و ضمن اشاره به سال‌های نخستین آشنایی خود با رشیدی، گفت: دوستی ما به ۶۶سال قبل باز می‌گردد، هنگامی که او برای ادامه تحصیل به سوئیس آمد. به دلیل اینکه پدری دیپلمات داشت مدتی را در ازمیر ترکیه به مدرسه رفته بود و زبان ترکی را خوب می‌دانست که از این نظر شباهت زیادی به خود من داشت. رشیدی دهه ۵۰ میلادی به ژنو آمد، هنگامی که خود آن مردم از آن با عنوان عصر حماسی ژنو یاد می‌کنند و من در این ایام از نزدیک شاهد تکوین او بودم.

وی سپس با اشاره به دوران جدایی از دوست قدیمی خود و سفر رشیدی به کشور فرانسه ادامه داد: من نیز برای ادامه تحصیل به انگلستان سفر کردم و درست در دورانی بود که ما یا باید دکتر می‌شدیم، یا مهندس که البته من دکتر شدم اما نیمه کاره رها کردم، ولی یک چیز را خوب به خاطر دارم و آن هم تاکیدی بود که بر بازگشت و خدمت ما به مردم کشور خود وجود داشت.

این اندیشمند سپس به دوران آشنایی خود به تئاتر انگلستان اشاره کرد و اظهار داشت: در آن دوران “لارنس اولیویه” و “جان گیلبرت” را در انگستان دیده بودم و این درست در زمانی بود که “ریچارد برتون” تازه داشت معروف می‌شد. تئاتر انگلستان در آن دوران بیشتر ریشه در دوران الیزابت و باروک داشت و از قاعده اجرا در یک روز، یک محل و یک موضوع پی‌روی می‌کرد که تلاش داشت تا وارث تئاتر یونان باشد که اداره آن بسیار سخت است و اجرا آن چنان فشرده می‌شود که به قول ارسطو مخاطب را دچار “کاتارسیس” می‌کند.

شایگان سپس با بیان خاطراتی از شیطنت‌های دوران جوانی رشیدی و استعداد ذاتی بازیگری او پرداخت و افزود: نخستین اجرایی که از او در ایران روی صحنه رفت نمایش “آیا می‌خواهی با من بازی کنی” بود که شباهت زیادی به سبک کمدیا دلارته ایتالیا داشت و بعد از آن هم نمایش “در انتظار گودو” نوشته ساموئل بکت را در جشن هنر شیراز روی صحنه برد و افرادی مانند “پیتر بروک” و “گروتوفسکی” از دیدن اجرای او حیرت کردند.

وی در پایان صحبت‌های خود، عنوان کرد: اگر قرار باشد از من سوال کنید بعد از گذشت ۶۶سال، چرا با داود تا این حد نزدیک بودم وهستم باید به پاسخ میشل دومونتی اشاره کنم که وقتی همین سوال را در خصوص رابطه با دوستی پرسیدند بیان کرد: برای اینکه اون بود و من بودم… و این دوستی بعد از ۶۶ سال امتحان و آزمایش تا امروز ادامه داشته است و آرزو می‌کنم داوود در حرفه خود از این که هست هم موفق‌تر باشد تا ما از فیض حضور او بهره ببریم.

در این بخش و پس از اتمام صحبت‌های شایگان، سیدمحمد خاتمی ضمن خداحافظی از حاضران در سالن از محل خارج شد. در ادامه، فیلم کوتاهی از تصاویر فیلم‌های سینمایی و آثاری که رشیدی در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته به همراه گفتگوی‌هایی با دوستان و اعضای خانواده که توسط رسول صدرعاملی کارگردانی شده بود برای حاضران پخش شد.

 نصیریان: اجرای “در انتظار گودو” توسط رشیدی نقطه عطف تئاتر ایران است

 علی نصیریان سخنران بعدی مراسم بود که با اشاره به راه افتادن یک جریان تئاتری نوین از اواسط سال‌ ۳۶ توسط گروهی جوان که آثار آن‌ها با تئاتر لاله زار و آنچه سیدعلی نصر تفاوت داشت، گفت: بعد از کودتای ۲۸مرداد که سالن‌های تئاتر را به خاطر نزدیکی فعالان این حوزه به حزب توده و عقاید چپ آتش زدند جایی برای ما که شیفته سبک تئاتر نوشین شده بودیم جایی نبود جز کلاس‌های تئاتر سعدی که فقط دو کلاس داشت. در این ایام سرکیسیان شیوه اجرایی استانیسلاوسکی را مطرح کرد که تا آن زمان در تئاتر ما شناخته شده نبود و ما شیفته آن شدیم.

 این هنرمند افزود: در همین ایام خانم فهیمه راستگار گفت یک ارمنی می‌خواهد مدرن سوای آنچه سابق در ایران اجرا می‌شده را مطرح کند که شاهین سرکیسیان نام داشت. البته درس خوانده تئاتر نبود اما به مسائل آگاه بود و انصافا هم مسائل را خوب فرا گرفته بود و علاقه زیادی به چخوف داشت.

 نصیریان با تاکید براینکه هنرمندانی همچون خجسته کیا، داوود رشیدی، منوچهر انور، پری صابری و حمید سمندریان در دهه ۴۰ پا به عرصه تئاتر ایران گذاشتند؛ ادامه داد: ما نکات بسیاری از این گروه آموختیم چراکه ما را به تئاتر روز جهان پیوند زدند و از همه مهمتر فرهنگ تئاتر داشتند. در این میان افرادی مثل سمندریان به تربیت هنرجو هم اقدان کردند که پس از او داوود رشیدی در این زمینه یکی از فعال‌ترین فرنگ رفته‌های ما محسوب می‌شود.

وی با بیان اینکه دومین نمایش‌ رشیدی در تالار فرهنگ روی صحنه رفت، اظهار کرد: تا سال ۴۴ که تماشاخانه سنگلج افتتاح شد ما سر پناهی برای اجرای نمایش نداشتیم و این فرنگ رفته‌ها بودند که در تئاتر کشور موج ایجاد کردند.

 این بازیگر پیشکسوت در پایان با تاکید بر اینکه تمام آنچه بیان شد برای طرح این موضوع بود که جایگاه و اهمیت رشیدی در این میان چیست، گفت: اجرای نمایش “در انتظار گودو” توسط داوود رشیدی یک نقطه عطف جدی در تئاتر ایران محسوب می‌شود. اینکه شما در آن دوران چنین متنی را روی صحنه بیاورید کار بسیار بزرگی است و رشیدی البته به شایستگی نمایش‌نامه را اجرا کرد که نشان می‌دهد رشیدی بزرگترین خدمت را به فرهنگ و هنر مملکت خود کرده است و از این نظر باید بابت سال‌های عمر سپری شده از خود راضی باشد. علاوه بر اینکه هنرجویان زیادی را تربیت کرد و دوستی مهربان، خوب و با فرهنگ بود که من شخصا درس‌های زیادی از او آموختم که همیجا لازم می‌دانم بابت تمام آن‌ها تشکر کنم.

 اکبر زنجانپور: عکس‌های ما هم گاهی یکدیگر را نمی‌شناسند

اکبر زنجانپور یکی دیگر از دوستان و همکاران قدیمی رشیدی در این مراسم با اشاره به گذر سال‌های عمر و فاصله انسان با خود در دوره مختلف اظهار کرد: در سن ۶۰-۷۰ سالگی وقتی عکس‌های دوره‌های مختلف را مرور می‌کنم به‌خصوص با تماشای عکس‌ دوران ۲۰سالگی احساس می‌کنم دیگر هیچ شباهتی به امروز من ندارد و اصلا معلوم نیست کجا ایستاده‌ام. ما در ذهنیت خود را دنبال می‌کنیم اما هنگامی که تبدیل به عکس می‌شود، هیچکدام از آن‌ها هم یکدیگر را نمی‌شناسند.

وی سپس با اشاره به دوران آشنایی خود با رشیدی، اظهار کرد: زمانی که داوود رشیدی را دیدم اجرای فوق‌العاده از نمایش‌نامه “در انتظار گودو” را روی صحنه اجرا کرده بود و در فیلم سینمایی “فرار از تله” خوش درخشیده بود که همه بازی درخشان او را به خاطر دارند.

این هنرمند با تاکید بر اینکه هنرمندان حتی در سنین بالا تلاش می‌کنند توانایی‌های خود را حفظ کنند، بیان کرد: ما حتی در این سن به شکلی خود را آماده نگه‌میداریم که بتوانیم سه‌خط یا سه‌خط و نیم را بدون نفس دزدی و قطع شدن جمله بیان کنیم. اما دیگر زمانی فرا می‌رسد که مثل امروز من با خود می‌گویید ای آقااا…

 نامه عزت‌الله انتظامی

پس از صحبت‌های زنجانپور، متن پیام تبریک عزت‌الله انتظامی و هدیه و پیام تبریک دکتر محمدرضا عارف توسط فرزند او به مناسبت سالروز تولد داوود رشیدی برای حاضران خوانده شد.

 هوشنگ گلمکانی: داوود رشیدی عیار بازیگری در سینمای ایران را ارتقاء داد

هوشنگ گلمکانی منتقد سینما و رئیس شورای نویسندگان مجله فیلم با اشاره به تاثیر رشیدی در سینمای ایران، گفت: نخستین بازیگران سینمای ایران را تئاتری‌ها و اهل رادیو تشکیل می‌دهند که اعتقاد دارم نگاه تئاتر ایران شکلی سنتی داشت و حتی چپ‌ها هم شکل کلاسیک تئاتر را مدنظر داشتند و تئاتر آوانگارد نداشتیم.

وی ادامه داد: در دهه ۳۰ غلبه آنچه هوشنگ کاووسی عنوان فیلمفارسی را برای آن درنظر گرفت موجب شد تئاتری‌ها از سینما روگردان شوند که تولید فیلم سینمایی “گاو” در سال ۴۸ و ظهور موج نوی سینمای ایران موجب شد تئاتری‌ها با سینما آشتی کنند.

این منتقد پیشکسوت با تاکید بر اینکه آشتی تئاتری‌ها با سینما به هرحال نکته عجیبی نبود، چون این ارتباط قبلا وجود داشت و تازه نبود، اظهار داشت: در این میان اما حضور رشیدی در فیلم “فرار از تله” به کارگردانی جلال مقدم یک نقطه عطف محسوب می‌شود. چون او بازیگری بود که در اروپا تحصیل کرده بود و نام او با نمایش “در انتظار گودو” و ساموئل بکت گره خورده بود.

گلمکانی در پایان با تاکید بر تاثیر داود رشیدی بر جریان سینمای ایران، گفت: من که آن دوران نوجوانی ۱۶ – ۱۷ ساله بودم با دیدن اخبار حضور در مطبوعات احساس کردم اتفاق جدیدی در سینمای ایران درحال رخ دادن است و وجهه آوانگارد آقای رشیدی وزن بازیگری سینمای ایران را تغییر خواهد داد و البته حضور آقای رشیدی عیار بازیگری سینمای ایران را ارتقاء داد.

جعفر والی هنرمند با سابقه سینما و تئاتر ایران شب گذشته با ابراز خرسندی از سخنرانی در مراسم تولد دوست دیرین خود عنوان کزد: صحبت از چنین دوستی عجب سعادتی است. من داود رشیدی را از سال‌های بسیار دور می‌شناسم و به خاطر دارم آن دوران مادر من همواره از پسری برای ما می‌گفت که در فرانسه و سوئیس درس خوانده و آرام در گوشمان می‌گفت، تئاتر هم خوانده است.

وی با تاکید بر اینکه آن روزگار تئاتر فرنگی کم بود، افزود: می‌توانم بگویم این افتخار نسیب من شد که بتوانم در اولین نمایش داوود رشیدی در ایران به نام “می‌‌خواهی با من بازی کنی” در کنار جمشید مشایخی ایفای نقش کنم که خاطرات بسیار خوشی از آن دوران به جا مانده است.

مرضیه برومند: جریان تئاتر و سینمای کودک و نوجوان مدیون رشیدی است

 مرضیه برومند یکی دیگر از افرادی که نام او در میان سخنرانان شب تولد رشیدی قرار داشت، با اشاره به دوران نخستین فعالیت‌های تئاتری خود در دبیرستان، گفت: آن زمان در مناطق مختلف تهران تئاتر کار می‌کردیم و خواهر من احترام برومند به دلیل فعالیت در حوزه مجری‌گری فردی شناخته شده در رادیو تلویزیون ملی ایران محسوب می‌شد که افراد زیادی او را می‌شناختند و نام داود رشیدی هم همان دوران درحال مطرح شدن بود که با یکدیگر وصلت کردند.

 وی ضمن تایید صحبت‌های دیگران درباره فعالیت‌های هنری داود رشیدی به نکته مغفول مانده تا به امروز اشاره کرد و اظهار داشت: خدمتی که داوود رشیدی به جزیان تئاتر و سینمای کودک کرد تا به امروز کمتر مورد توجه قرار گرفته که البته شاید بخشی از این قصور بر گردن من باشد که به آن اشاره نکردم. اما باید تاکید کنم اگر امروز چیزی به عنوان سینمای کودک یا برنامه‌هایی مختص کودکان و نوجوانان در تلویزیون داریم، همه را مدیون رشیدی هستیم. چون در بدترین شرایط بودیم که او سال ۵۱ پیشنهاد داد به همراه بهرام شاه محمدلو، سوسن فرخ‌نیا، رضا بابک، یعنی اعضای گروه تئاتر امروز که بعدا نخستین نسل هنرمندان تئاتر کودک و نوجوان را در کانون پرورش فکری تربیت کردند به تلویزیون برویم و برنامه‌هایی اختصاصی برای کودکان تولید و اجرا کنیم.

 برومند اضافه کرد: همچنین نباید فراموش کنیم در زمان مدیریت داود رشیدی در تلویزیون بود که سریال‌های ماندگار و خاطره انگیزی مانند، دایی‌جان ناپلئون، تلخ و شیرین و مراد برقی و…ساخته شد. درحالی که من اصلا به خاطر ندارم تا پی از آن تاریخ چیزی تحت عنوان سریال در تلویزیون ایران تولید شده باشد.

این هنرمند در انتها تاکید کرد: رشیدی همچنین امکان را برای ما فراهم کرد تا زیر نظر او تمرین کنیم و دست به خلق آثار برای کودکان بزنیم که ساخت برنامه‌های کودک مثل پنبه دانه، کدو قلقلی و… شد که سابقه‌ای برای ساخت آثاری مانند مدرسه موشها، خانه مادربزرگه، هادی و هدا و…شد. بنابراین داود رشیدی بر گردن من، تئاتر، سینما و برنامه‌های مختص به کودک و نوجوان در ایران حق دارد.

 بعد از صحبت‌های برومند نوبت به علی دهکردی رسید که به عنوان نماینده اعضای انجمن بازیگران خانه سینما بیانیه‌ای را خطاب به رشیدی و به پاس قدردانی از زحمت‌های او در عرصه بازیگری او برای حاضران خواند.

اتابک نادری مدیر جدید مجموعه تئاترشهر یکی دیگر از افرادی بود که پشت میکرفون رفت و خطاب به رشیدی، عنوان کرد: امشب به اینجا آمدم تا از طرف تمام هنرمندانی که این روزها آثار خود را در مجموعه تئاترشهر روی صحنه برده‌اند سالروز تولد شما را تبریک می‌گویم. با اینکه من و شما فاصله نسلی زیادی با یکدیگر داریم اما پس از انتشار خبر حضور من به عنوان مدیر مجموعه تئاترشهر تماس گرفتید و سمت جدید را به من تبریک گفتید که این اوج مهربانی شما را نشان می‌دهد. شما همچنین بر پاکت نامه‌ای که برای تبریک به من فرستادید نوشتید، جناب آقای اتابک نادری دوست عزیز من، که نشان از بزرگی شما داشت و باعث افتخار من است.

نادری سپس هدیه‌ای به رسم یادبود و به مناسبت تولد داود رشیدی به او تقدیم کرد.

رشیدی با بیان اینکه صحبت کردن بدون متن برای بازیگران کار ساده‌ای نیست، بیان کرد: ما بازیگران باید متنی داشته باشیم که چند روزی روی آن کار کنیم، علامت بگذاریم و نقاط مکث را مشخص کنیم و سپس به بیان جملات بپردازیم. به همین دلیل صحبت کردن همینطوری بدون متن برای ما دشوار است، اما تنها نکته‌ای که می‌توانم بگویم این است که از این همه لطف و توجه شما نسبت به خودم واقعا شرمنده هستم.

رونمایی از مجموعه چهار جلدی آثار رشیدی

وی در پایان این مراسم ضن تقدیر و تشکر از دوستان سال‌های دور خود به ویژه داریوش شایگان و علی نصیریان که در جلسه حضور پیدا کردند، با همراهی علی دهباشی مدیر مجله بخارا و همسر خود، از جلد نخست مجموعه چهارجلدی تمام آثار ترجمه و تالیفی که از سال‌های دور تا به امروز در حوزه ادبیات نمایشی منتشر کرده است رونمایی کرد. این جلسه با بریدن کیک تولد ۸۰سالگی و گرفتن عکس یادگاری افراد حاضر با رشیدی و صرف افطار به پایان رسید.

در این مراسم چهره‌هایی همچون، احمد مسجد جامعی، داریوش شایگان، فریدون مجابی، محمدعلی سپانلو، هوشنگ گلمکانی، مسعود رایگان، ابوالحسن داودی، اتابک نادری، لیلی رشیدی، مرضیه برومند، نگار اسکندرفر، سودابه فضائلی، محمدرضا اصلانی، جعفر والی، سروش صحت، مسعود فروتن، الهام پاوه نژاد و رامین سیاردشتی حضور داشتند

درس اخلاق امجد6رمضان

ششمین جلسه از سلسله جلسات اخلاقی آیت الله امجد، در حسینیه کوهسار در شهران برگزار شد.

به گزارش شفقنا، شب گذشته ششمین جلسه از مجموعه جلسات آیت الله محمود امجد – که به تازگی از عراق به ایران بازگشته است- در حسینیه کوهسار در منطقه شهران واقع در غرب تهران برگزار شد.

این استاد اخلاق از ماه رمضان به عنوان ماه گذشت نام برد و توصیه کرد بیایید در این ماه رمضان از تمام کسانی که مدیون ما هستند بگذریم.

وی شاد کردن دل مومن را موجب شاد شدن خداوند دانست و درباره زیارتنامه ای که قبل از زیارت جامعه کبیره در مفاتیح الجنان آمده است گفت: این زیارتنامه را داشته باشید. این زیارتنامه که قبل از زیارت جامعه است، اصح زیارت ها است و آن را در [حرم] هر امام و امامزاده ایی که بروید می توانید بخوانید.

امجد همه آداب اسلام را حساب شده ارزیابی کرد و به جوانان توصیه کرد در ازدواج ایده آل گرا نباشند. او افزود: از پیغمبر پرسیدند دین چیست؟ پیغمبر گفت حسن اخلاق؛ «انک لعلی خلق عظیم».

در ادامه به بعضی از نکات و توصیه هایی که آیت الله امجد در جلسه اخلاقی خویش بیان کرد اشاره می رود:

*ریا هم خوب است! می گوید ریا برای کسی بکنید که خیلی بزرگتر است. این بشر که چیزی نیست. بگوییم خدایا ما دوستت داریم؛ نماز هم می خوانیم. دنیا بداند ما نماز خوانیم. آیا این بد است؟ یک وقت من برای شما نماز می خوانم. این ریا می شود و بد است. اما آیا آدم خودش را نشان خدا بدهد، بَد است؟

مثل بعضی ها که می روند مجلس فاتحه، بعد پشت ستون قایم می شوند تا صاحب فاتحه ایشان را نبیند. بی شعور! تو برای [ تسلی آمده ای]. این که دل مومن را شاد کنی، خدا خوشحال می شود.

*این زیارتنامه را داشته باشید. این زیارتنامه که قبل زیارت جامعه است، اصح زیارت ها است و آن را در [حرم] هر امام و امامزاده ایی که بروید می توانید بخوانید.

*حمد مساوی با قرآن است. همه مطالب قرآن در حمد است. با نام خدا. با نام کی؟ «الله»، «رب العالمین»، «الرحمن». بعد می گوید «ربی»؛ بَه بَه؛ این «رب العالمین» خدای من شد. بعد می گوید: نه؛ اصلا هیچ کس هیچ چیز نیست. [چرا که ] می گوید «سبحان ربی الاعلی و بحمده».

*السلام علینا و علی عباده الله الصالحین ، این ذکر هم هست. اما اگر در نماز در غیر از تشهد بگویید، ‌نماز باطل است. چون از نماز خارج می شوید. ولی اگر رفیقمان می خواهد برود و نمی توانیم [ اسمش را صدا بزنیم] می توانیم همان ذکر [ یعنی السلام علینا و علی عباد الله الصالحین] را بلند بگوییم. ذکر را بلند می گوییم تا او بفهمد. نه این که ذکر بگوییم که او بفهمد. اگر ذکر بگویی که او بفهمد، این کلام بشری است[ و مبطل نماز است]. مثل وضوء گرفتن است. من یک وقت وضوء می گیرم برای نماز و خنک هم می شوم. اما اگر برای خنک شدن وضوء بگیرم، نماز باطل است. روزه را اگر برای صحت بگیرم، روزه باطل است. روزه را می گیرم، از آثارش صحت هم است.

*یکی از آداب اسلام این است که وقتی انسان با یکی برخورد می کند، اسمش را بپرسد. چرا که [وقتی]جدا می شوند[ و نیاز می شود که صدایش کند، آن وقت نگوید ] آهای.

*آداب اسلام همه اش حساب شده است. می گوید وقتی می روی خانه کسی، صاحب خانه جلو برود. چون ممکن است چادر عیال شما روی بند باشد و دلت نخواهد من آن را ببینم. غیرت اجازه نمی دهد من چادر عیال تو را تماشا بکنم. صاحب خانه باید جلو برود. اگر صاحب خانه گفت یک جایی بشین، باید همان جا نشست. چه بسا محرمش می خواهد از جلوی درب رد شود و اگر آن جا بنشینی، کسی آن ها را نمی بیند. این ها آدابی است که باید ملاحظه شود.

*مرحوم آیت الله بروجردی مهمان امام بود. [بعد از چند روز که مهمان بود] پرسیده بود چند روزی شما مرا مدام احترام کردی، ولی درسوار شدن جلو تر از من سوار شدی؛ علتش را نفهمیدم! [امام جواب] گفته بود: ملاک در پیاده شدن است. یعنی[ وقتی من اول سوار می شوم] موقع پیاده شدن تو جلویی.

*میرزا جعفر از خوبان بوده، پولدار هم بوده. به پسرش گفته بود یک مدرسه بعد از من بساز. پسرش شب [که می خواستند در تاریکی راه بروند]، چراغ را انداخته بود عقب[سر پدرش]. میرزا جعفر گفته بود چرا این کار را می کنی؟ پسرش جواب داده بود خودت گفتی. [منظورش این بود که مدرسه ای که من بعد از وفات تو بسازم، مثل چراغی می ماند که عقب سر تو بگیرم. همین حرف پسر میرزا جعفر باعث شد که او این مدرسه را در زمان حیاتش بسازد.]

[این مدرسه که ساخته شد] چهل نفر در این مدرسه درس خواندند که کوچک آن ها آشیخ حسن اصفهانی بود. آشیخ حسن اصفهانی کسی بود که گفته بود که من کاری می کنم که دست بزنید به این دیوار و حاجت بگیرید بروید. ولی به خاطر امام حسین [یا امام زمان] این کار را نمی کنم.

*بعضی پدر مادر ها بچه شان را جهنم می برند. بعضی بچه ها پدر مادرشان را جهنم می برند. این که حضرت خضر آن بچه را کشت، برای این بود که اگر آن بچه زنده می ماند کافر می شد و همه را هم کافر می کرد. ولی وقتی او را کشت، هفتاد پیغمبر از نسل او آمد.

*بنده آن معصیتی هستم که مرا به عذر آورد و از آن عبادتی بیزارم که مر ا به عُجب آورد.

*من که این جا نشستم نمی دانم این که می خواهم بخورم، مفید یا مضر است! اما خدا همه چیز را می داند. حالا که خدا همه چیز را می داند، «افوض امری الی الله».

*خوش به حال کسی که اول عقل داشته باشد و بعد پول. یک جایی رفتیم دیدیم ساختمان های چرخان [ساخته بودند] که [اگر صاحب آن] بخواهد بعد از یک سال بیاید یا نیاید، وقتی می نشیند این جا ناهار بخورد،[ساختمان] بچرخد. خوب خودت بچرخ! این که دیگر پول خرج کردن ندارد. میلیاردها پول دربیابان خرج کرده بود…یک بزرگی می گفت خدا اول عقل بدهد ،بعد پول بدهد. رفتی در کوه خانه ساختی که بچرخد! این همه آدم بی پول! این همه آدم گرفتار!

*در این ماه هر آیه قرآن یک ختم قرآن است.

*به من می گویند دعا را تند خواندی. تند می خوانم که تو گوش بدی. تو و من چه می فهمیم که این دعا چی است! این دعا در سطح بالاست.

* این جوان ها ایده آل می خواهند و ایده آل هم پیدا نمی شود. جنبه مثبت [آن خانم یا آقا] را بگیر. اگر دماغش مثل یک بادمجان دلمه ای و چشمش مثل یک پسته بسته باشد، ولی محبت داشته باشد، به همه حوری های عالم می ارزد. فکر ایده نکنید. البته نه این که بروید بَد بگیرید. اما ایده آل پیدا نمی شود. [اگر] مثبتات را بگیر[ی]، دختر پیدا می شود.

*این که ملاصدرا گفته «لم یسبقنی»، خودش به این حرف رسیده و دروغ نگفته است.

*نتیجه این بحث ها [اشاره به بحث آقای رحیمی که در حضور وی بیان شد] می شود که ما باید به مقام ابراهیم برسیم.

خاکستر های متعلق به آتشی که برای ابراهیم برپا کرده بوند، هنوز هست و شاید در اینترنت دیده باشید. کوهی از آتش درست کردند و وقتی [ به خاطر انبوه آتش] نمی دانستند چه کنند، شیطان از پنجره ای نشانشان می دهد.

بالآخره حضرت ابراهیم را به وسط آتش پرت می کنند. وقتی ابراهیم بین زمین و آسمان بود، جبرئیل آمد و گفت حاجت داری؟ گفت: به تو نه.

این اهل دنیا در جهنم هم متوسل به مقامات می شوند و فکر می کنند مقامات آن جا هم اثر دارد. مقامات این جا هم هیچی نیستند! چه برسد آنجا.

[جبرئیل] گفت به خدا هم حاجتی نداری؟ ابراهیم گفت: او به حال من آگاه است. یعنی آدم به آن جا می رسد.

*از پیغمبر پرسیدند دین چیست؟ پیغمبر گفت حسن اخلاق. [خدا در قرآن می گوید[ ] «انک لعلی خلق عظیم»

بدی را خوبی کردن [صحیح است. همانطور که قرآن می فرماید] «ادفع بالتی هی احسن». اگر کسی به آدم بدی کرد، آدم به او خوبی کند . . . بنابراین بیایید در این ماه رمضان یک کاری بکنیم. اولا اگر حق داریم بگیریم. اگر کسی حقتان را خورده است و می توانید بگیرید، بگیرید. اما اگر حقتان را خورده و یا نمی تواند بدهد و یا غیبت کرده است و یا تهمت زده است، …[بیاییم از او بگذریم.]

*اگر گذشت نباشد ، هیچی نیست. بنابراین باید گذشت. ماه رمضان ماه گذشت است.

شمیران قدیم !

احمد مسجدجامعی

در یکی از روزهای تعطیل خرداد ۱۳۲۵، جوانــــی ۳۳ساله بعد از صعود به توچال، در حال پایین‌آمدن بود. او کوهنـــــوردی و طبیعت‌گـردی را بسیار دوست ‌داشت و این کار دائم را به‌ویژه در ایام تعطیل آخر هفته انجام می‌داد. در اثر این آمدوشدها با محلی‌های بسیاری آشنا و هم‌صحبت شده و به‌مرور با نام کوه‌ها، دره‌ها، بندها، چراگاه‌ها و چشمه‌سارهای دامنه توچال آشنایی یافته بود. آن روز وقتی پایین می‌آمد، به فکر افتاد تا نام این مکان‌ها را گردآوری و ثبت کند. پیش از او کسی به این موضوع پراهمیت توجهی نداشت. بعد از این هر بار که به کوه می‌آمد سراغ افراد سالخورده و معتمدی که در کوه چادر زده یا در روستاها ساکن بودند، می‌رفت و صحبت‌ها و خاطرات آن‌ها را یادداشت می‌کرد و بسیار تلاش داشت تا هیچ نکته‌ای از قلم نیفتد. پیداکردن این افراد در کوه و صحبت با آن‌ها کاری بس دشوار بود، اما او با شکیبایی آن را انجام می‌داد. بعد از مدتی که اطلاعات مربوط به رشته کوه‌های توچال در شمال شمیران و تهران جمع‌آوری شد، به این فکر افتاد که چرا این کار را برای روستاها و دهکده‌های شمیران انجام ندهد؛ بنابراین دست به کار شد و به تک‌تک این روستاها که هریک از آن‌ها امروزه به یکی از محلات شهر تهران تبدیل شده‌اند، سر زد و با تمام معتمدان و بزرگان آن‌ها گفت‌وگو کرد و اطلاعات بسیاری از وضعیت گذشته و حال شمیران آن زمان گردآورد.

آن روز منطقه شمیران با امروزش زمین تا آسمان فرق می‌کرد و روابط دیگری بین اهالی حاکم بود و شمیران هنوز ییلاق تهران به‌حساب می‌آمد. او خود در این‌باره می‌نویسد: «هنوز سه‌چهار یورد گوسفندسرا در دامنه‌های جنوبی رشته توچال باقی بود. هنوز دوغ و ماستی در سر چادرهای ایشان پیدا می‌شد. هنوز افراد عادی، دست‌و‌دلباز بودند و می‌توانستند سر ظهر از سه‌چهارنفر از راه‌رسیده پذیرایی کنند. هنوز جنگ شهری و دهاتی و ارباب و رعیت و کارفرما و کارگر و مرد و زن و پدر و پسر و مالک و مستأجر و… شروع نشده بود. هنوز صفا و وفا را ار دِه نشینان نگرفته بودند و در هر گذر ده که می‌گذشتم سلام‌و‌علیکی شنیده می‌شد. با این همبستگی به سر چادرها می‌رفتم و از پیران سالخورده و تجربه اندوخته پرسش‌هایی می‌کردم و جوابشان را ثبت و ضبط می‌کردم. به این ترتیب نام‌های جغرافیای محلی کوهستان گردآوری شد.»

این جوان سی‌وسه ساله که امروز پیرمردی صدساله است و قرار است سالروز یک‌صد سالگی او را جشن بگیریم، نخستین کسی است که به گردآوری تاریخ شفاهی شمیران آن روز و تهران امروز همت گماشت و نام خود را در بین اولین تهران پژوهان جاودانه کرد. او در آن سال‌ها با یک کوله‌پشتی و پای پیاده تمام شمیران را زیرپا گذاشت و با تحمل سختی‌ها توانست تاریخ شفاهی شمیران و تهران را پایه‌گذاری کند. امروزه این شیوه به یکی از مهم‌ترین روش‌های محققان در حوزه تهران‌شناسی برای دستیابی به هویت گمشده پایتخت بدل شده است. این جوان، یعنی «منوچهر ستوده»، در آن زمان که شروع به این کار کرد، دوره دکترای ادبیات خود را در دانشگاه تهران گذرانده بود؛ البته رساله دکتری‌اش را در سال ۱۳۲۹ به پایان برد. پایان‌نامه تحصیلی او «قلاع اسماعیلیه در رشته کوه‌های البرز» بود که بعدها خود دانشگاه تهران آن را چاپ کرد. ستوده جوان این رساله را به پیشنهاد آقای بدیع‌الزمان فروزانفر انجام داد که استادش بود. در آن زمان استاد فروزانفر درباره پیشینه و ادبیات اسماعیلیه کار می‌کرد و چون می‌دانست وی قبلا با پای پیاده به تمامی قلعه‌های اسماعیلیه در نواحی البرز سرزده و از آن‌ها عکس و مطلب تهیه کرده، این پیشنهاد را به او داد.

استاد ستوده بعد از گردآوری اطلاعات شمیران در چند سال به دسته‌بندی آن‌ها پرداخت و در کنار آن‌ها به مطالعه منابع مکتوب مختلفی درباره تاریخ شمیران و به‌ویژه مازندران پرداخت. ستوده بالاخره در ۱۳۷۱ اطلاعات مربوط به قصران خارج را در کتابی دوجلدی با عنوان «جغرافیای تاریخی شمیران» توسط موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی به‌چاپ رساند. ویژگی ممتاز این کتاب در مقایسه با سایر کتاب‌های چاپ‌شده در این زمینه آن است که ستوده علاوه بر ذکر تاریخ گذشته روستا و اماکن و ذکر وقایع، اوضاع‌واحوال هر روستا در بخش‌های مختلف همچون اوضاع طبیعی، جغرافیایی، اقتصادی، زراعی، باغی، محصولات، امکانات و تجهیزات و آدم‌های آنجا را به‌روشنی نشان داده است. این اطلاعات تنها جمع‌آوری‌شده از منابع مکتوب پیشین نیست، بلکه به‌همت سفرهای پیاده او به یکایک این جاهاست. او هرجا می‌رفت و مدتی می‌ماند و سعی می‌کرد که آنجا را دقیقا بشناسد و بشناساند. این داده‌ها شاید در ابتدای امر پیش‌پاافتاده به‌نظر آید، اما با گذشت زمان می‌توانند تصویر کاملی از وضعیت این مناطق در آن روزگار را نشان دهند؛ برای مثال موقعیت جغرافیایی روستا، نام روستاهای همسایه، وجه‌تسمیه آن، باغ‌های معروف روستا و صاحبان آن‌ها و وقایع مربوط نام زمین‌های زراعی و بایر، نام قنات‌ها، نام نهرها، نام محصولات اعم از زراعی و باغی، نوع پوشش گیاهی، نوع حیواناتی که در این روستاها نگهداری می‌شدند، مساجد، تکایا، بقاع متبرکه، موقوفات، مدارس، حمام‌ها، قبرستان‌ها، کوچه‌ها و میادین ومحله‌ها، تعداد دکان‌ها، شغل اهالی، طایفه‌ها، تعداد جمعیت این روستاها در آن سال‌ها ارائه شده که در نوع خود بی‌نظیر است. این کتاب یکی از منابع ارزشمند در مطالعه محلات منطقه یک، دو، سه و چهار تهران امروز به‌شمار می‌رود و می‌تواند الگوی مناسبی برای ثبت‌و‌ضبط اطلاعات تهران دهه۹۰ برای آشنایی آیندگان با این برهه از تاریخ تهران باشد.

علاوه بر این کتاب، بیشتر آثار دیگر استاد ستوده نیز براساس مشاهدات ایشان گردآوری و به رشته تالیف درآمده است. یکی دیگر از آثار ماندگار استاد که به همین شیوه گردآوری و تالیف شده است، کتاب «از آستارا تا استرآباد» نام دارد. استاد برای جمع‌آوری اطلاعات این کتاب بیش از ۲۰‌سال، تمام مناطق گیلان و مازندران و گلستان، از کوه گرفته تا دشت و روستا و جنگل را زیر پا گذاشت و به این ترتیب اطلاعات ذی‌قیمتی از آثار تاریخی به‌جامانده در این استان‌ها گردآوری کرد. این کار عظیم توسط انجمن آثار ملی آن روزگار و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی امروز حمایت می‌شد. اوایل دهه‌۳۰ غلامحسین‌خان صدیقی در انجمن آثار ملی پیشنهاد کرد تا آثار تاریخی باقیمانده تا آن زمان در سراسر کشور شناسایی و ثبت شود. بعد از پذیرش این پیشنهاد از سوی شورای انجمن، قرار شد افرادی که در این زمینه تجاربی دارند، کار را شروع کنند. ستوده هم که پیش از این مهارت خود را در چنین کاری درباره شمیران نشان داده بود، به دلیل تبار و تشابهات شمیران و مازندران، برای استان‌های شمالی کشور انتخاب شد و برای ثبت اطلاعات، جای‌جای این استان‌ها را زیرپا گذاشت. او با آن‌که متولد سرچشمه تهران است مازندرانی تبار است. از سوی دیگر بخش شمالی تهران امروز و قصران (کوهسران) دیروز طبری زبان بودند و در آیین و مناسک‌تباری شمالی داشتند؛ به‌ویژه آن‌که طبرستان از قدیم‌ترین دوران‌ها از مذهب شیعه پیروی می‌کرده است و این به علائق مشترک بین تهران و طبرستان می‌افزود. آمده است که نخستین فرمانروای علوی مازندران، یعنی حسن بن زید علوی که در طبرستان به فرمانروایی رسید، به دعوت مردم طبرستان از ری به آنجا فراخوانده شد و نکته دیگر آن‌که بعد از گیلان و مازندران در هیچ جای ایران به‌اندازه تهران سادات علوی مدفون و دارای مزار نیستند

پرستش

کلمه- گروه معارف:

صاحبنظران اعمال انسان را به دو دسته عادی و فوق عادی تقسیم می کنند. افعال عادی ، کارهای روزمره و واکنش های طبیعی در برابر کنش های معمول را شامل می شوند و اعمال فوق عادی، افعال شرافتمندانه و درخور تحسین مانند کمک به همنوع، ایثار و … را گویند.

برخی از اندیشمندان منشأ اینگونه رفتار را عاطفه و محبت انسانی می دانند، بعضی از جنس عقل و فهم، عده ای از نوع اراده برتر انسان، گروهی نشأت گرفته از وجدان آگاه و جمعی، دلیل رفتار فوق عادی انسان را حس زیبایی دوستی بشری می دانند. اما دانشمندان اسلامی منشأ اینگونه اعمال را حس پرستش ناآگاهانه و خداپرستی ناخودآگاه برمی شمرند و اینگونه افعال اخلاقی را نوعی عبادت ناخواسته می شناسند.

اندیشمندان غیراسلامی در توجیه اعمال فوق عادی انسان می گویند: چون زیبایی منحصر به زیبایی محسوس نیست و زیبایی معقول هم در زمره زیبایی هاست. آنکه کاری اخلاقی انجام می دهد درواقع زیبایی عقلی کار خوب را درک می کند و این زیبایی، انسان را به سوی خود می کشد. همچنان که زشتی و قباحت کارغیراخلاقی انسان را متنفر و از خود دور می کند. به عبارت دیگر در کارهای خوب جاذبه و درکارهای بددافعه ای وجود دارد که انسان رابه سوی خود می کشاند و یا از خود می راند.

در مقابل اندیشه ورزان الهی معتقدند حتی آن کس که در شعور آگاه خویش خدا را نمی شناسد و به وجود خدا اعتراف ندارد و یا حتی اعتراف دارد ولی در شعور آگاه خویش کارخیر و اخلاقی رابرای رضای خدا انجام نمی دهد به نوعی خداپرستی و پرستش ناآگاهانه روی آورده است.

خداشناسی و پرستش ناآگاهانه یعنی پاسخگویی به فطرت که در ضمیر ناخودآگاه هر فرد نهفته است و تفاوت آن با خداشناسی و عبودیت آگاهانه این است که در خداشناسی آگاهانه شعور ظاهر نیز در عبادت دخالت مستقیم دارد.

شعور ناخودآگاه و شعورخودآگاه هر دو از جنس اطلاع و آگاهی اند و به اعتقادعلمای روانشناسی بیشترین قسمت شعور انسان را شعور ناخودآگاه تشکیل می دهد. به عنوان مثال در بطن هر انسانی احساسات وتمایلاتی نهفته که خود فرد هم نسبت به آنها بی خبر است و در موقعیتها و بزنگاههای حساس من دیگری غیر از آنچه که خودمان می شناسیم در درون ما جلوه گر می شود. همچون کوه یخی که تنها بخش محدودی از آن آشکار ومابقی زیر آب پنهان است.

تعبیر انسان موجود لایتناهی ناظر به این معناست و شاید بتوان تعبیر قرآنی عالم غیب و شهادت را به این مصداق هم تعمیم داد.

حال با این مقدمه بازمی گردیم به این مفهوم که معنای افعال خیر و نیک انسان پرستش ناآگاهانه است، چیست؟

انسان به حسب فطرت کارهای اخلاقی را شریف و شرافتمندانه می داند. برخی از افعال با آنکه با منطق طبیعی سازگار نیست و مستلزم از خودگذشتگی و ایثار است مع ذلک انسان آنها را انجام می دهد.

چون انسان در اینگونه اعمال نوعی شرافت، عظمت، علو و بزرگی حس می کند. فطرت انسان با شامه ای مخصوص همانگونه که خدا را می شناسد، رضای خدا را می شناسد، بالفطره در راه رضای خدا گام برمی دارد و اخلاق الهی را پیشه خودمی سازد. بنابراین افعال اخلاقی از مقوله عبادت و پرستش است ولو آگاهانه و از روی شعور آگاه نبوده باشد.

خبر داری که سیاحان افلاک‎/ چرا گردند گرد مرکز خاک

چه می خواهند از این منزل بریدن‎/ که می جویند از این مهمل کشیدن

دراین محرابگه، معبودشان کیست‎/ از این آمد، شدن، مقصودشان چیست

همه هستند سرگردان چو پرگار‎/ پدیدآرنده خود را طلبکار

عشق وجذبه

کلمه- گروه معارف:

در انسان ظرفیتی وجود داردکه آن را عشق می نامند. عشق کیفیتی مافوق محبت است. محبت در حدعادی درنهادهر انسانی وجود دارد مانند محبت دو دوست نسبت به یکدیگر و محبت والدین به فرزندان و یا بالعکس. اما عشق چیز دیگری است. عشق برخلاف محبت انسان را از حالت عادی خارج می کند. خواب و خوراک را از او می گیرد، توجهش را منحصرا ً به معشوق جلب می کند. یعنی نوعی توحد و یگانگی به وجودمی آورد. در این حالت عاشق از همه چیز چشم پوشی می کند و تمام توجهش متوجه یک چیز ـ معشوق ـ می کند. به طوری که همه چیزش همان می شود.

اینکه ماهیت عشق چیست و این حالت چگونه پدیدمی آید خود یکی از موضوعات علوم مختلف از جمله فلسفه و روانشناسی است برخی از اندیشمندان علم روانشناسی برای عشق منشأیی عضوی و فیزیولوژیکی قائل شده اند و آن را از نوع عشقهای رمانتیک تعبیر وتفسیر کرده و می گویند منشأ تمام عشقها جز نوعی کشش و جذبه جنسی نیست.

فلاسفه نیز عشق را به دو نوع تقسیم می کنند.مجازی و حقیقی. در عشق مجازی به عقیده فلاسفه ای همچون ابوعلی سینا، خواجه نصیرالدین توسی، ملاصدرا و… منشأ علاقه و محبت کشش جنسی است که با رسیدن عاشق به معشوق و با ارضای غریزه جنسی به پایان می رسد ومبدأ و مقصدآن غریزی است. اما درعشق حقیقی چون منشأ آن روحانی است به تدریج میان عاشق و معشوق نوعی همشکلی به وجود می آید. به این معنا که روح عاشق بامعشوق متحدشده و او را کشف می کند و صفات معشوق راکسب کرده و با آن صفات اقدام می کند.

در روح انسان زمینه عشق روحانی وجوددارد که بذر آن عبادت و پرستش است. عبادت احیاگر حالت عشق روحانی و حقیقی در انسان است و همچون بالی انسان را به اوج فضیلتها و صفات خدایی می رساند.

در واقع آن عشقی که موردستایش است و بشر برای آن احترام قائل است و عرفا و شعرا و فلاسفه در کتابها ودیوانهای خود بدان پرداخته اند همان عشق حقیقی و عشقی است که قابلیت خدای گونه شدن انسان را بروز می دهد و زمینه کسب صفات الهی را در انسان فراهم می آورد و تنها در این صورت است که فضائلی همچون ایثار و از خود گذشتن ارزش محسوب می شود و شرایط احسان، فداکاری، دستگیری از همنوع و… در جامعه عینیت می یابد.

ما معنی جهانیم، ما را که می شناسد؟

از حسن یار آنیم، ما را که می شناسد؟

چون ماه مصر هرچند فهرست نیکوانیم

در گرد کاروانیم، ما را که می شناسد؟

مانند نقطه خاک، هرچند بی وجودیم

مسجود قدسیانیم، ما را که می شناسد؟

چون ذره گرچه اینجادر چشم درنیاییم

خورشید آن جهانیم، ما را که می شناسد؟

ازخودگذشتگانیم، نتوان رسید در ما

در خود رسیدگانیم، ما را که می شناسد؟

صائب زما عجب تر خلقی جهان ندارد

اعجوبه زمانیم، ما را که می شناسد؟

سازمان های حقوق بشری و عدم تاثیر بر برخی اقوام ساکن پاکستان

دیروز درراه برگشت به منزل از رادیوی تاکسی شنیدم که زنی متاهل وپاکستانی بدلیل داشتن تلفن همراه ازطرف قومش محکوم به سنگسارشده است !وسنگسارش هم کرده اند !خبرتکان دهنده یی بود .باخودم گفتم پاکستانی ها چه بدکردار وماجماعت ایرانی چه نیکو کرداریم ! 

http://dokhtarechagh.mihanblog.com/post/104 

دو سه سال قبل نیز یک دختر با یک پسر درپاکستان که ازقوم دیگربوده قدم میزدند که قبیله انها دختر را محکوم به تجاوز چهارنفرازمردان قبیله مرد به اوکرده بودکه درانظارهزارنفراین تجاوزها انجام شده بود

از130نفرکه به قله آناپورا صعودکرده اندتاکنون 53نفرجانشان را ازدست داده اند

مرتفع مرگ آفرین

آناپورا با ارتفاع 8091 متر، در 55 کیلومتری هیمالیا واقع شده و شش قله با ارتفاع بیش از 7200 متر دارد. این کوه، دهمین قله مرتفع و اولین کوه خطرناک دنیا است. نام آناپورا در اصل از زبان سانسکریت گرفته شده و به معنی الهه محصول است. تا به حال 130 نفر موفق شده‌اند به قلل مرتفع آناپورا صعود کنند اما 53نفر در این راه جان خود را از دست داده‌اند. به خاطر آمار 40 درصدی کشته‌شدگان این کوه، آناپورا در فهرست خطرناک‌ترین کوه‌های دنیا جا گرفته است. اولین صعود به این کوه در سوم ژوئن سال 1950 توسط موریس هرزوک و لوئیس لاشنال انجام شد. البته این صعود خالی از خطر نبود و هر دو نفر در این راه انگشتان دست و پای خود را بر اثر سرمازدگی از دست دادند.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 


شما هم جزو آن دسته از افرادی هستید که به کوهنوردی و سفر به ارتفاعات علاقه‌مندند؟ پس باید به خطرات بی‌شماری که در این مسیر وجود دارد، واقف باشید. سرمازدگی، بهمن و توفان‌های شدید و مرگ‌آور، از مهم‌ترین خطراتی است که مسافران بلندترین و خطرناک‌ترین قلل جهان را تهدید می‌کند. این شرایط سخت، حتی‌اگر جان کوهنوردان را هم نگیرد، صدماتی به آنها وارد می‌کند که هیچ گاه جبران نخواهد شد. اگر خطرناک‌ترین کوه‌های جهان را برای صعود برگزیده‌اید، کمی بیشتر فکر کنید.

 


 

 


کوه مهی

نانگا پاربات، با داشتن ارتفاع 8126 متری نهمین قله مرتفع دنیاست که در قسمت غربی هیمالیا واقع شده است. این کوه به دلیل آمار کشته شدگانش، علاوه بر نامگذاری به اسم کوه قاتل، در فهرست خطرناک‌ترین کوه‌های دنیا قرار گرفته است. همچنین توفان‌های یکنواخت و دائمی و بهمن‌های سنگین دلایلی دیگر مبنی بر خطرناک بودن این کوه است. ‌برخی نانگا پاربات را کوه عریان می‌نامند. هنگام طلوع آفتاب، مهی غلیظ قله را می‌پوشاند و مردم بومی منطقه در این باره افسانه‌ای دارند که می‌گوید این دود غلی1 به خاطر این است که فرشتگان هنگام هر طلوع، نان می‌پزند و معتقدند که این موضوع برای آنها برکت به همراه می‌آورد. در سال 1953 هرمان بوهل اولین شخصی بود که موفق به صعود به این قله شد، ولی این صعود به قیمت کشته شدن 31 نفر از همراهان او بر اثر بهمن و توفان تمام شد.

 

این کوه به دلیل داشتن شیب کم، برای صعود بسیار راحت به نظر می‌رسید، آنها سفر پر خطر خود را آغاز کردند ولی توفان‌های شدید باعث شد تا از مسیر اصلی خارج شده و راه را گم کنند. تمام گروه هرمان پس از روزها سرگردانی، زیر خروارها برف مدفون شدند به طوری که حتی اجساد آنها هم پیدا نشد. تعداد بی‌شمار مفقودان و کشته‌شدگان این کوه، باعث شد تا مردم آن را نفرین شده بدانند. هم اکنون نانگا پاربات، با داشتن 60 کشته، در‌کنار کوه آناپورا بیشترین کشته را در میان قلل خطرناک داراست.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 

 


کوهستان وحشی

کوهستان کی‌2 دومین کوه مرتفع دنیا و همچنین یکی از خطرناک‌ترین کوه‌های دنیاست که به نام کوهستان وحشی نیز شناخته می‌شود. ارتفاع این کوه، 8611 متر است و در مرز چین و پاکستان و در منطقه‌ای به نام کاراکورام قرار دارد. شیب 45 درجه‌ای مسیرهای این کوه و همچنین یخی بودن آن به سمت قله، اصلی‌ترین عامل خطرآفرین کی‌2 است. آمار کشته‌شدگان این کوه یک نفر از هر چهار صعود‌کننده است. مسیر این کوه در سال 1856 توسط تی جی مونت گومری تقسیم‌بندی شده و از کی1 تا کی7 نامگذاری شد. حرف کی نیز از اول اسم کاراکورام گرفته شده بود. اما بعدها تنها نام کی‌2 به عنوان بلندترین قله باقی مانده و باقی نام‌ها تغییر کردند.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 

 


گنجینه‌های برفی

سومین کوه مرتفع دنیا بعد از اورست و کی‌2، کانچن‌جونگاست که با ارتفاعی 8586 متری در مرز هند و نپال واقع شده است. نام کانچن‌جونگا به معنی پنج گنجینه برفی است و این نام به خاطر داشتن پنج قله پوشیده از برف روی آن نهاده شده است. آمار کشته‌شدگان این کوه 22 نفر از هر 100 نفر است و همچنین به دلیل ریزش بهمن‌های بسیار سنگین، آن هم در بیشتر ماه‌های سال، این کوه در فهرست خطرناک‌ترین کوه‌های دنیا قرار گرفته است.

 

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 

 


هرم قاتل

کوهستان ماترهورن با ارتفاع 4477 متر، یکی دیگر از قلل سر به فلک کشیده آلپ به شمار می‌رود که به دلیل تعداد کشته‌شدگانش در فهرست خطرناک‌ترین کوه‌های دنیا قرار گرفته است. این کوه در مرز سوئیس و ایتالیا قرار دارد. یکی از مهم‌ترین دلایلی که کوهنوردان در این مسیر دچار حادثه می‌شوند، آب و هوای غیرقابل پیش‌بینی و متغیر آن است که ناگهان از یک روز آفتابی، به روزی توفانی تبدیل می‌شود. شکل اصلی این کوه مانند یک هرم است که هر ضلع این هرم، به سمت یکی از جهات اصلی قرار گرفته است. نام این کوه از زبان آلمانی، به معنی چمنزار در کوه، گرفته شده است و این، به دلیل وجود گونه‌های مختلف و فراوان گیاهی آن است. این کوهستان از سال 1865 تا 1995 بیش از 500 قربانی گرفت.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 


مرگ در بام دنیا

اورست است که با ارتفاعی 8850 متری در منطقه هیمالیا و در طول مرز نپال و تبت واقع شده‌است. این کوه در بخش نپالی به معنی ساگاراماتا به معنی بلندای آسمان و در بخش تبتی چومولونگما به معنی مادر زمین نامیده می‌شود. تا به حال 2500 نفر موفق شده‌اند به قله اورست صعود کنند و 160 نفر نیز در این راه جان خود را از دست دادند. کشته‌شدگان این کوه و خطرات بی شمار و بهمن و توفان‌های شدید اورست، دلایلی است که نام این کوه را در فهرست خطرناک‌ترین کوه‌های دنیا قرار می‌دهد.

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 

 


دریاچه ابرها

کوهستان واشنگتن با داشتن 1916 متر ارتفاع، بلندترین قله در آمریکای شمالی است که به دلیل داشتن آب و هوای نامساعد، برای صعود بسیار خطرناک است. این کوهستان تا به حال جان بیش از 100 نفر را گرفته است. قله واشنگتن به دلیل قرار گرفتن در میان ابرها از پایین به وضوح دیده نمی‌شود و به همین دلیل نام آن دریاچه ابرها گذاشته شده است. تندبادهای شدید، رگبارهای یخی و توده‌های بزرگ یخ که در فصل تابستان آب شده و از کوه کنده می‌شوند و پایین می‌افتند، بزرگ‌ترین مشکلاتی هستند که صعود به این قله را دشوار کرده و این کوه را در شمار خطرناک‌ترین کوه‌های جهان قرار داده‌اند.

 

این کوهستان، بسیار سرد است به طوری که در بعضی از شب‌ها دما به 50 درجه زیر صفر می‌رسد. سرعت بعضی از توفان‌های شدید این منطقه 231 کیلومتر در ساعت است و قدرت آن آن‌قدر زیاد است که می‌تواند یک انسان را به این سو و آن سو پرتاب کند. برای بالا رفتن از دیواره‌های یخی این کوهستان، باید علاوه بر کوهنوردی، صخره‌نوردی نیز کرد چون تنها راه صعود به قله است.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 

 


کوهستان لرزان

کوهستان دنالی با داشتن 6193 متر ارتفاع، یکی دیگر از خطرناک‌ترین کوه‌های دنیاست که در آلاسکا واقع شده است. دلیل اصلی پرخطر بودن این کوه، زمین‌لرزه‌های شدید و مداومی است که در این منطقه اتفاق می‌افتد. میزان اکسیژن در این ارتفاع از سطح دریا، نیمی از اکسیژن طبیعی موجود در هواست در حالی که در این کوهستان به دلیل عرض جغرافیایی، این میزان اکسیژن از نیم هم کمتر است. از سال 1932 تا به حال 106 نفر جان خود را در کوهستان دنالی از دست داده‌اند. یکی از پرحادثه‌ترین سال‌ها در تاریخ این کوهستان، سال 1992 بود که در آن 16 نفر از کوهنوردان جان خود را در راه صعود به قله از دست دادند. در ارتفاع 5242 متری دمای هوا در این کوهستان به بیش از 20 درجه زیر صفر می‌رسد.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا

 

 


قد بلند ژاپنی

فقط قله‌های بلند و مرتفع، مرگ‌آور نیستند بلکه کوه‌هایی مانند فوجی با ارتفاع 3776 مترهم می‌توانند مرگ آفرین باشند؛ کوهستان‌هایی که با درختان پوشیده شده اند. کوه فوجی که در 150 کیلومتری توکیو واقع شده، در اصل یک آتشفشان غیرفعال است و جنگلی که در دامنه آن قرار دارد، یکی از معدود مکان‌هادر آن اطراف است که از گدازه‌ها و مواد مذاب آتشفشان سال 1707 در امان مانده است.

 

بسیاری از کوهنوردان و جهانگردانی که به این کوه رفتند، هیچ گاه بازنگشتند و به همین دلیل ژاپنی‌ها این کوه را کوهستان مرگ می‌نامند. آنها معتقدند که در اطراف کوه فوجی، مناطقی وجود دارند که دارای خاصیت مغناطیسی هستند و همین امر، باعث می‌شود تا ردیاب‌ها نتوانند کسانی را که در این منطقه مفقود می‌شوند، پیدا کنند. البته این امکان نیز وجود دارد که کوهنوردان ناپدید شده، شکار حیوانات وحشی ساکن جنگل، از قبیل مارها و سگ‌های وحشی، شده باشند.

 

 

  خطرناک ترین کوه‌های دنیا



امکانات شهری درآلمان برای ویلچرنشین ها گزارش لیلی خانم

اینجا(آلمان) کشوری است که برای معلول و کسانی که از ویلچر استفاده می کنند، حداکثر امکانات رفاهی در سطح شهر در نظر گرفته شده. یعنی هر جا پله هست حتما باید آسانسور هم باشه و یا سطح شیب دار ملایم. فاصله پیاده رو تا خیابان به حدی است که کسی که کالسکه بچه دارد و یا روی ویلچر می نشیند به راحتی بتواند در آن تردد کند.  فاصله اتوبوس تا سطح پیاده رو طوری است که ویلچرنشین یا کالسکه دار می تواند سوار اتوبوس شود. من بارها دیده ام که مثلا یک ویلچر نشین خواسته سوار اتوبوس شود(برای حالت هایی که اتوبوس با لبه پیاده رو فاصله دارد و بنابراین کمی با سطح خیابان فاصله دارد)، راننده از صندلی خودش پیاده شده و سطح شیب دار مربوط به سوار شدن معلولین رو باز کرده و طرف رو سوار کرده و موقع پیاده شدن هم همین طور. با خوش رویی نه با اظهار خستگی و بی احترامی. من دقت کردم اون فرد معلول حتی تشکر هم نکرد. اصلا اینجا وقتی کسی وظیفه اش را انجام می دهد انتظار تشکر ندارد.

سوار کردن ویلچرنشین به اتوبوس توسط راننده
برای سوار شدن به قطار هم که گاهی بعضی انواع قطارها پله داره درها و سکوهای مخصوص افراد ویلچرنشین هست.

سوار شدن به قطار-به علامت ویلچری کنار در ورودی قطار توجه کنید.


حمل ویلچرنشین

اینجا سالمندان زیادی رو می بینیم که با هم در خیابان حرکت می کنند و مثلا خانوم یا آقا روی ویلچر نشسته و اون یکی هلش میده یا طرف ویلچر برقی داره.بعضی معلولینی که فقط می تونند انگشتانشان و یا گردنشان را حرکت بدهند ویلچرهای برقی مخصوص دارند. کلا معلولیت و ویلچرنشینی مانعی برای زندگی نیست. حقوق اجتماعی فرد معلول تا حد امکان رعایت شده. البته چون جمعیت سالمند اینجا زیاد هست و معمولا در سنین بالا برای خرید یا تفریح میان بیرون و از واکر یا ویلچر استفاده می کنند جمعیت افراد این چنینی زیاد است. چند روز پیش برنامه ای نشون می داد که یک خانوم با قدی بسیار کوتاه با مردی با قد معمولی ازدواج کرده بود و سه تا هم بچه داشتند. اینجا معلولیت از نابینایی و ناشنوایی و معلولیت حرکتی از اجتماع طرد نمی شوند و بقیه به چشم یک موجود مزاحم یا نیازمند ترحم به آنها نگاه نمی کنند. من یک دختر نابینایی را دیدم که با عصای سفید در فروشگاهی عطرها را بو می کرد. معمولا خیابان و پیاده رو اختلاف سطح کمی دارند و کف پوش های مخصوص نابینایان در خیابان نصب شده است.

دوچرخه مخصوص حمل ویلچر

ویلچر برقی

ویلچر برقی-امروز در خیابان دیدم

در ضمن در همه پارکینگ های سطح شهر مکان مخصوصی برای پارک ماشین های معلول در نظر گرفته شده  و با علامت پارکینگ ویژه مشخص شده.این مکان همیشه نزدیک ترین جا به در خروجی از پارکینگ یا در ورودی فروشگاه هاست. حتی اگر همه فضاهای دیگه پارکینگ پر باشه هیچ کس ماشینش رو جای مخصوص پارک معلولین نمی ذاره، چون جریمه داره فکر می کنم پلاک ماشین های افراد ویلچری مشخصه خاصی داره که پلیس به راحتی می تونه تشخیص بده که این ماشینی که در مکان مخصوص پارک شده مال فرد معلول هست یا نه؟
در برخی پارکینگ ها مکان خاصی برای ماشین های مادرانی که بچه کوچک دارند مشخص شده.

مکان پارک مخصوص افراد ویلچری در پارکینگ های عمومی


مکان پارک ماشین افراد معلول در نزدیک ترین محل به خانه شان


علامت پارکینگ مخصوص

بر روی پایه چراغ های راهنمایی رانندگی هم وسیله ای برای افراد نابینا نصب شده که می تونند بفهمند که چراغ سبز است یا قرمز. یک دستگاه زرد کوچک است و وقتی چراغ برای عبور عابر پیاده سبز شد ارتعاش کمی دارد و صدای بوق کوتاهی از آن شنیده می شود. این دستگاه روی همه چراغ های راهنمایی و رانندگی شهرمان هست در صورتی که من تاکنون یک دختر نابینا در شهرمان دیده ام(منظورم این است که تعدادشان زیاد نیست) البته خود نابینایان هم در مدرسه هاشون برای استفاده از امکانات شهری آموزش می بینند.




راهنمای نابیناها
سگ های راهنمای نابیناها هم جالبند. سگ هایی هستند که مسیر رو برای نابینا تشخیص می دهند که مناسب برای عبورشان هست یا نه. یک بار در قطار نشسته بودیم که یکی از همین سگ ها با دو مرد آمدند توی قطار. یکی از آنها نابینا بود و دیگری هم آمده بود که کار سگ راهنما را ارزیابی کند. این سگ ها دستمال های زرد خالدار به دور گردنشان دارند و برای این کار آموزش دیده اند.

سگ راهنمای نابینا
کلا شهرسازی در اینجا طوری است که یک فرد معلول بدون کمک دیگران بتواند زندگی کند. یعنی برای یک خرید یا تفریح یا سرکار رفتن نیاز به همراهی کسی نداشته باشد.
treppenlift
یا آسانسور راه پله را هم تبلیغش را در روزنامه دیدم خوشم آمد. برای خانه هایی که سالمند یا معمول دارند بسیار مناسب است. البته برای آدم های تنبل مثل من هم خوبه ها!!!












ماه میهمانی خدا

کلمه- گروه معارف: طلب معنویت و تعالی جویی، جوششی است از اعماق وجود انسان و پاسخی است به ندای فطرت که فلسفه آفرینش را معنا می بخشد و عبادت سرلوحه تعالیم انبیا برای دستیابی به مراحل حس کمال جو و تعالی خواه انسان است.

پرستش و عبادت راهی است برای جبران هبوط فرزندان آدم(ع) از جایگاه شایسته خویش و نویدی که راه بازگشتی وجود دارد.

منبسط بودیم و یک گوهر همه

بی سر و بی پا بدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب

بی گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره

شد عدد چون سایه های کنگره

کنگره ویران کنید از منجنیق

تا رود فرق از میان این فریق

حس نیایش و پرستش یکی از پایدارترین تجلیات روح انسان و یکی از اصیل ترین ابعاد وجودی آدمی است که نتیجه ضروری آن حقیرشمردن اهداف و آمال مادی و چشم دوختن به عظمت ها و تعالی ارزش های ماورای امور و پدیده های دنیایی است.

ماه مبارک رمضان امکانی است برای عبادت و پرستش و فرصتی برای بیرون رفتن از دایره عادت های حقیر که انسان را از مقصد و مقصود باز می دارند.

پیام این ماه پرفضیلت که به لطف الهی همچون صافی در مسیر زندگی انسان قرار گرفته و غبارهای مادیات را از پیرامون انسان می زداید، پرستش و ستایش ذات منزه از هرگونه نقص و کاستی و در نتیجه شناخت فضیلت ها و یادآوری جایگاه رفیع و مینوی انسان و محرکی برای کمال جویی نوع بشر است.

از امام سجاد(ع) نقل است که فرمود: سپاس خدایی را سزاست که ما را برای سپاسگزاری خود راهنمایی نمود و از سپاسگزاران قرار داد… سپاس خدایی را که ماه رمضان را برای ما ماه تزکیه قرار داد… ماه روزه، … ماه قیام و ایستادن برای نماز… ماهی که قرآن در آن فرو فرستاده شد کتابی که برای مردم راهنماست و نشانه های آشکار هدایت و جداکننده میان حق و باطل است. ماهی که به سبب حرمت ها و ارجمندی های بسیار و فضائلش از سایر ماهها برتر است و (خداوند) جهت بزرگ داشت آن آنچه که در سایر ماهها حلال کرده بود مانند خوردن و آشامیدن در روز را حرام نمود… سپس عبادت و بندگی در یک شب آن را برعبادت در شبهای هزار ماه برتری داد و آن شب را شب قدر نامید… (پس) بارخدایا … شناسایی برتری این ماه را و بزرگداشت حرمت و حقش را و دوری گزیدن از آنچه که در آن منع و حرام کرده ای به ما الهام نما و ما را به روزه داشتن در آن و بازداشتن اندامهایمان از گناهان و به کار بردن آنها در راهی که تو را خشنود می سازد یاری فرما.

پیامبر اکرم نیز در روز آخر شعبان ضمن خطبه ای خطاب به یاران و همراهانش در ارتباط با فضائل ماه مبارک رمضان فرمود: ای مردم به راستی سایه افکنده برسر شما ماهی بزرگ و مبارک، ماهی که در آن شبی است که از هزار ماه بهتر است. ماهی که خداوند روزه اش را فرض و واجب نموده و به پا داشتن عبادت در آن را مقرر فرموده است. کسی که تقرب بجوید به خداوند با انجام نافله خیری (در این ماه) مانند آن است که در غیر این ماه فریضه ای انجام داده باشد. این ماه ماه صبر است و پاداش صبر هم بهشت است.

ماه روزه، ماه مواسات و برابری است، ماهی که رزق مؤمن در آن فزونی می گیرد، ماهی که آغازش با رحمت، بطنش مغفرت و آمرزش و نتیجه اش رهایی از آتش جهنم است. ماهی که برای مؤمنین فرصت بهره مندی و منفعت طلبی و برای بی خبران مایه خسارت و زیان است