اگر می دانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد، آنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری می کنید، می دانستید... بوعلی سینا
بهمن من تاریخم تو بگو از رازهای ناگفته ام از شهیدان مظلوم به خون خفته ام که صدایشان را فقط خدا شنید اجرشان نوری بر چهره ها دمید گوهر فریادشان نابودی استبداد او که می گفتن بعد خدا نام خود را خدا...شاه...میهن!!! و دستان به خون آلوده مظلومان شنکجه داده شده در تاریک ترین لحظه های زندگی فریادشان در زمان جاری گوشها شنواتر لحظه های آشناتر اتحاد زیبا تر مشت شدند انگشتان تمام گروهای مبارز در آن عیان ریشه ی استبداد ستس تر داهای مردم قوی تر برفت ظلم از خاک وطن «هوا دلپذیر شد گل از خا بردمید پرستو به بازگشت زد نغمه ی امید» و نگاه منتظران به آسمان وافق فرشته بر زمین نشست و نوای آزادی شور انگیزتر شد حال سی سال گذر تاریخ بر آن زمان جنگ...صبر...تلاش...شکوفایی آن هر چند گاهی به عدالتی شده چون خزان بیایید چون گذشته شویم اسیر قدرت و ظلمی نشویم خاک به خون همه رنگین شد انقلاب با من و ما پیروز شد من تو بیا ما شویم و بر کنیم ریشه ی ظلم من بودن را...
شاعر : سعید مطوری
===================
این دهه فجر است گویی نوبهار وین همه مهراست از او یادگار
اگر می دانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات تا چه حد آرزوی بازگشت به زندگی را دارد،
آنگاه قدر روزهایی را که با غم سپری می کنید، می دانستید...
بوعلی سینا
بهمن من تاریخم تو بگو از رازهای ناگفته ام
از شهیدان مظلوم به خون خفته ام
که صدایشان را فقط خدا شنید
اجرشان نوری بر چهره ها دمید
گوهر فریادشان نابودی استبداد
او که می گفتن بعد خدا نام خود را
خدا...شاه...میهن!!!
و دستان به خون آلوده
مظلومان شنکجه داده شده
در تاریک ترین لحظه های زندگی
فریادشان در زمان جاری
گوشها شنواتر
لحظه های آشناتر
اتحاد زیبا تر
مشت شدند انگشتان
تمام گروهای مبارز در آن عیان
ریشه ی استبداد ستس تر
داهای مردم قوی تر
برفت ظلم از خاک وطن
«هوا دلپذیر شد
گل از خا بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه ی امید»
و نگاه منتظران به آسمان وافق
فرشته بر زمین نشست
و نوای آزادی شور انگیزتر شد
حال سی سال گذر تاریخ بر آن زمان
جنگ...صبر...تلاش...شکوفایی آن
هر چند گاهی به عدالتی شده چون خزان
بیایید چون گذشته شویم
اسیر قدرت و ظلمی نشویم
خاک به خون همه رنگین شد
انقلاب با من و ما پیروز شد
من
تو
بیا ما شویم
و بر کنیم ریشه ی ظلم من بودن را...
شاعر : سعید مطوری
===================
این دهه فجر است گویی نوبهار
وین همه مهراست از او یادگار
غصه ها رفتند و افسانه شدند
ناله ها فریاد مستانه شدند
دردهه فجرامتش پیروزشد
ماه بهمن ماه جان افروزشد
فجرگویی نوبهارزندگی
چون چراغی در ره سازندگی
ماهمه دلداده ی رهبرشدیم
تا ابد او یار و ما یاورشدیم
گفته بودم قصه دارم با شما
قصه ای از ماه بهمن بچه ها
آنچه بشنیدید برآیندگان
بازگویید تا بماند همچنان
از نهضت قاطعانه ی روح الله
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
… دهه فجر مبارک باد.
اسمانت همیشه ابی باد و نگاهت هماره زنگاری
شبت ارامتر ز مخمل صبح،خوابت اواز خوان بیداری...
مهربانی نسیم امدنت،عشق،ایینه محبت تو
سوژه هستیت شکوفه شوق،لحظه هایت پر از پدیداری
چمن اشناییت سرسبز، باغ اندیشمندیت پر گل
کوچه بی قراییت بن بست، چشمه مهربانیت جارری...