زیتون

والتین و الزیتون(تقدیم به حبیبه ویاسمن)

زیتون

والتین و الزیتون(تقدیم به حبیبه ویاسمن)

چاقی بیماری طبع تر است خوراکی خشک بخوریم! چاقی ایرانی ها رادارد می کشد !!

تهران امروز نوشت؛ این روزها ظاهرا با به روز شدن غذاهایی با فرهنگ غربی در ایران و رشد قارچ گونه فست‌فودی‌ها به نظر می‌رسد سبک تغذیه سالم و اسلامی فراموش شده است.

الگوی زندگی و تغذیه در ایران دچار تغییر شده است. کیفیت غذا هر روز پایین‌تر می‌آید و با وجود سیری شکمی، سیری سلولی در افراد حاصل نمی‌شود. تغییر الگوی مصرف غذایی در دهه‌های اخیر باعث شده تنقلات کم ارزش جایگزین غذاهای سالم و مغذی شود. روند رو به افزایش زندگی شهری، تبلیغات گسترده و ناآگاهی والدین باعث شده که غذاهای چاق‌کننده به دلیل نمک یا شکر، قند، چربی و کلسترولی که دارد در خانواده‌ها جا بیفتد و پس از مصرف بیش از حد این غذاهای چاق‌کننده گرایش به مصرف زیادتر آنها در افراد به وجود می‌آید.

در دوران تاریخی و ادیان گوناگون شیوه غذایی بسیار حائز اهمیت بوده است. در دین مبین اسلام هم توصیه‌های زیادی درباره تغذیه صحیح به مومنان شده است به‌طوری که در روایات مذهبی شیعیان در زمینه تغذیه ائمه(ع) توصیه‌های زیادی در رابطه با آن کرده‌اند. اما این روزها ظاهرا با به روز شدن غذاهایی با فرهنگ غربی در ایران و رشد قارچ گونه فست‌فودی‌ها به نظر می‌رسد سبک تغذیه سالم و اسلامی فراموش شده است.

**برنامه غذایی سالم ایران

بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی وزارت بهداشت، میزان ابتلا به بیماری کبد چرب در ایران افزایش یافته است که دلیل اصلی آن افزایش شیوع چاقی، افزایش و کاهش ناگهانی وزن و رژیم غذایی نامناسب و پرکالری است.

بر اساس آمار رسمی وزارت بهداشت از هر ۱۰ ایرانی، ۳ نفر به کبد چرب مبتلا هستند و این آمار، زنگ خطر‌ها را درباره شیوع گسترده این بیماری در جامعه به صدا درآورده است، زیرا گرچه ممکن است این بیماری در ابتدا عوارضی در بدن ایجاد نکند، اما اگر تحت درمان مناسب قرار نگیرد، می‌تواند به التهاب و نارسایی جدی کبد منجر شود.

نگرانی‌ها درباره سبک تغذیه ایرانی‌ها آنجا بالا رفته است که اعلام شد برخی غذاها و نوشیدنی‌های سالم به دلیل تورم و گرانی از سبد خانواده‌ها حذف شده است. به عنوان مثال در شرایط عادی میانگین مصرف شیر در ایران، یک چهارم میانگین مصرف شیر در کشورهای پیشرفته بود و آنطور که رئیس انجمن صنایع لبنی اعلام کرد بعد از گرانی‌های اخیر فرآورده‌های لبنی میزان مصرف انواع لبنیات در کشور ۲۵درصد کاهش یافته است. به همین دلیل هر روز آمار جدیدی از بیماری‌های مرتبط با کاهش مصرف لبنیات بخصوص شیر اعلام می‌شود. آمارها می‌گویند حدود۸۰ درصد بانوان ایرانی از سن ۳۵ سالگی، دچار پوکی استخوان می‌شوند و بسیاری از زنان ایران دچار فقر کلسیم و آهن هستند.

**تغییر سبک تغذیه ایرانیان

رئیس پژوهشگاه علوم غدد و متابولیسم دانشگاه علوم پزشکی تهران می‌گوید ۶۰ درصد از مرگ‌ومیرها در ایران به دلیل چاقی و عوارض آن است.دکتر شیرین حسنی رنجبر، معاون پژوهشی پژوهشگاه غدد و متابولیسم وضعیت چاقی و اضافه وزن را در ایران نامناسب و رو به افزایش عنوان کرده و می‌گوید:چاقی و اضافه وزن در زنان و مردان ایرانی بین ۴۰ تا ۵۰ درصد است.

مهم‌ترین عارضه چاقی افزایش مرگ‌ومیر و کاهش امید به زندگی است، چنان‌ که با افزایش چاقی در جوامع مختلف از جمله ایران عوارض قلبی و عروقی، دیابت، عروق مضر و سرطان‌ها نیز بیشتر می‌شود. همچنین میزان چاقی در کودکان ایرانی نیز هر روز بیشتر می‌شود.

چاقی مشکلات جدی مانند قلبی عروقی، کیسه صفرا، استرس زیاد، انواع سرطان‌ها، فشار خون بالا و… را برای افراد چاق به وجود خواهد آورد. در برخی موارد هم افراد چاق در روابط اجتماعی به مشکلات زیادی برمی خورند. این وضعیت پس از چندی باعث روی آوردن افراد چاق به رژیم درمانی، داروهای ضدچاقی، جراحی‌هایی چون لیپوساکشن، لیپولیز، کوچک کردن معده، بالن گذاشتن در معده و… می‌شود که هیچ کدام درمان قطعی را به افراد چاق هدیه نمی‌دهد و پس از چندی آنها را دچار مشکل هم خواهد کرد.

**چاقی در سنین مختلف

نکته عجیب اما مهم در پژوهش‌های علمی حکایت از این دارد که اضافه وزن در زنان بیشتر از مردان به چشم می‌خورد. ضمن اینکه چاقی در استان‌های کشور به‌طور یکسان پراکنده نیست.مثلا در استان‌هایی مانند سیستان‌وبلوچستان مردم به دلیل تغذیه بومی و سالم‌تر کمتر چاق شده‌اند و در تهران بیشترین درصد چاقی به چشم می‌خورد. همچنین موضوعی که در این بین باید به آن توجه کرد چاقی کودکان است. امروزه کودکان به آنچه اراده می‌کنند می‌رسند و خانواده‌ها بدون آن که به سالم بودن چیزی واقف باشند آن را در اختیار کودکان خود قرار می‌دهند. همچنین خیلی از والدینی که هر دو شاغل هستند برای سرکوب اعتراض کودک خود، با روی آوردن به غذاهای غیرسنتی آنها را خوشحال می‌کنند. عرضه فست‌فود در مدارس تبدیل به بزرگ‌ترین چالش تغذیه دانش‌آموزان کشور شده که نیازمند مدیریت قوی است.

دوران دبستان یکی از مهم‌ترین دوره‌های رشد و تکامل فرد است که رفتارهای تغذیه‌ای تحت‌تاثیر دوستان و معلمان قرار می‌گیرد. بر این اساس دانش‌آموزان با مشاهده استفاده دوستان خود از موادغذایی مضر با ناآگاهی، به استفاده از این مواد گرایش پیدا می‌کنند که این امر موجب بروز بیماری‌های مختلفی در سنین پایین و حتی بزرگسالی می‌شود.هم‌اکنون ۷ درصد کودکان ما چاق هستند و تا ۲۰۱۵ نیز به ۱۶ درصد افزایش می‌یابد. با برنامه‌ریزی‌های اصولی می‌توان چاقی را کاهش داده و به سلامت جامعه کمک کرد. در حال حاضر، چاقی و اضافه وزن در بین مردان ایرانی ۴۲/۸ درصد و در بین زنان ۵۷ درصد است که پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۱۵ در مردان به ۵۴ و در زنان به ۷۴‌درصد افزایش یابد.

**چاقی دومین عامل مرگ ایرانیان

چاقی بعد از دخانیات دومین علت مرگ ایرانیان به حساب می‌آید. عوامل متعددی در بروز چاقی در جامعه تاثیر دارد و عوارض ناشی از این بیماری فشار زیادی به هزینه‌های بهداشت و درمان کشور وارد می‌کند و این امر خود به عنوان زنگ هشدار برای مسئولان و سیاست‌گذاران است. در همه جای دنیا مسئله مبارزه با چاقی وجود دارد و هیچ روشی اعم از روش دارویی، فیزیکی و جراحی صد درصد موفق شناسایی نشده است. همچنین فست‌فودها علاوه بر تاثیر منفی بر مغز کودکان، حاوی مقدار زیادی مواد افزودنی و شیمیایی هستند که باعث افزایش چربی‌های مضر در بدن شده و منجر به بروز چاقی می‌شوند. این در حالی است که افرادی که بالای ۱۰۰ سال عمر کرده و سلامت هستند، یکی از دلایل مهم تندرستی و طول عمر خود را تغذیه سالم و خوب می‌دانندخبری که این روزها شاید ایرانی‌ها بیشتر علاقه‌مند به خواندن آن باشند

داستان تومور و زالو و حماقت برادران دخترها

زری دختر مومنی بود. همیشه نمازش را سر موقع می خواند، صد رقم همدعا بلد بود، همه مفاتیح را حفظ کرده بود. دعای جوشن کبیر، ندبه، چی و چی را
بلد بود. آخر آن موقع ها مردم به اندازه حالا دعا نمی خواندند. سالی یکی دو
بار آنهم بیشتر شبهای احیاء ماه رمضان و روز تاسوعا عاشورا گریه می کردند.
بقیه سال شادی و خنده بود. اما همان موقع هم زری، اهل دعا بود و به من  هم  دعاهای
متعدد از جمله قسمت هایی از مفاتیح را یاد داد. زری حدود 14 سال داشت که کم کم
رنگش زرد شد، شکمش هم باد کرد و گاهی هم بالا می آورد. زنهای همسایه او را که
می دیدند پچ پچ می کردند. بالاخره کم کم چند تا از زنهای همسایه گفتند که زری
حامله است! . آخرین باری که قبل از ماجرا من زری را دیدم یادم می آید روز 27
مرداد 1338 بود. توی کوچه به من اشاره کرد که بروم پشت بام خانه.

نگاهش کردم صورتش زرد بود و نگاهش معصوم. گفت حسین حرفهایی که درباره من
میزنند را تو هم میدانی؟ گفتم همه میدانند. گریه کرد و گفت به خدا من کار بدی
نکرده ام. بعد گفت دلم درد می کند. دستم را گرفت و از روی لباسش روی شکمش
گذاشت و گفت: ببین شکمم دارد بزرگ می شود ولی بخدا من کار بدی نکرده ام.  چند
روز بعد، از خانه آنها سر صدا بلند شد. برادر 18 ساله اش عباس نعره می زد که
می کشمش. من زری را با رفیقش تخم سگش می کشم. باید بگویی که این نامرد
حرامزاده  که شکمت را بالا آورده کیست. آن بی پدر، پدر سوخته ای که شکم تو را
بالا آورده کیست.  عباس نعره می زد: مادر من خودم را می کشم. من نمی توانم توی
محل راه بروم نمی توانم سر بلند کنم. اول این دختره را می کشم بعد فاسق پدر
سوخته اش را بعد خودم را. خواهر کوچک زری، سکینه که هم اسم مادر بزرگش بود و
هم سن و سال من،  گریه می کرد و فریاد می زد و کمک می خواست. زنهای همسایه می
خواستند بروند به زری کمک کنند ولی در خانه بسته بود.

زری جیغ می زد که من بیگناهم ولی عباس 18 ساله با چاقو دور حیاط دنبالش می کرد
و می خواست او را بکشد. چند نفر از زنها از روی پشت بام به داخل خانه شان
رفتند و بالاخره عباس را از خانه بیرون کردند. با سر و صدای عباس داستان
حاملگی زری رو شد. زنها می خواستند با نصیحت زیر زبان زری را بکشند که رفیقش
کیست تا او را بیاورند با زری عروسی کند و قال قضیه کنده شود اما زری قسم می
خورد که رفیق ندارد.  چند روز بعد باز سر و صدا و جیغ های زری بلند شد. برادر
بزرگش رسول از ده به شهر آمده بود و زری را با تسمه کمر آنقدر زده بود که زری
غش کرده بود و وسط حیاط افتاده بود. سلطان - مادر زری- هم توی سر می زد و می
گفت دیدی چه خاکی بر سرم شد؛ هم آبرویم رفت و هم دخترم کشته شد. رسول هم از بس
که زری را زده بود خودش هم بی حال لب تالار نشسته بود. من و چند تا بچه دیگر
هم لب  بام ناظر کتک خوردن زری بودیم.   زری کم کم به حال آمد و رسول به مادرش
گفت:  ننه غریبم بازی در نیاور، دخترت نمرده حالش جا می آید و دوباره می رود
رفیقش را پیدا می کند تا با او بخوابد. اگر مواظبش بودی شکمش بالا نیامده بود
و من نمی بایست گاوم را 55 تومان ارزانتر  بفروشم. من نمی فهمیدم چه ارتباطی
بین کاهش قیمت گاو رسول و شکم زری هست و چرا او گاوش را 55 تومان کمتر فروخته
است.

نه نه سلطان به رسول گفت : ننه حالا تو به ده برو من و عباس و بقیه بچه ها به
حرفش می آوریم و معلوم می شود که کدام پدر سوخته بی شرفی این شکم صاحب مرده اش
را بالا آورده است. معصومه خواهر 17 ساله زری که 4 سال بود شوهر کرده بود و 2  تا
بچه داشت و برای بار سوم حامله بود لب حوض نشسته بود و داشت بچه اش را شیر می
داد گفت: ننه این فخر رازی کی هست؟ تا بحال چند بار به من گفته من فخر رازی را
خیلی دوست دارم. مادرش گفت نمی دانم کیست چندبار به من هم گفته. یک شعری هم
درباره فخر رازی می خواند. معصومه گفت: ننه احتمالا این فخر رازی کلید معماست
باید روی لرد محله (محله مرغ فروش ها ) مغازه داشته باشد. چون چندین بار که
زری اسم فخر رازی را می برد. اسم مرغ را هم می برد و در شعرهایش از مرغ و پر
زیاد حرف میزد.

کتک خوردن زری برای زنهای محله عادی شده بود و دیگر مثل روزهای اول خانه آنها
نمی رفتند تا او را از دست برادرهایش خلاص کنند. آن روز ملا نباتی 60 ساله به
پشت بام دوید و داد و فریاد راه انداخت که دختره را کشتید، خوب نیست، خدا را
خوش نمی آید. عباس نشست لب حوض و زارزار گریه می کرد که آبرویمان رفت. ملا
نباتی به سلطان گفت در خانه را باز کن پای دخترت سوخته باید ببریمش دکتر. رسول
نعره زد که همین مانده بود که این عفریته را به دکتر ببریم. حتما با چند تا
شعر دکتر را هم از راه بدر می کند. رسول بلند شد و گفت ننه من دارم به ده می
روم. این بی آبرویی باعث شد که هیچ کس در ده با من معامله نکند.  من هر سال در
تعزیه عاشورا نقش داشتم ، امسال به خاطر این بی ابرویی نقش را از من گرفتند.

گاوی را که چند روز قبل 455 تومان می خواستم معامله کنم امروز از من 400 تومان
بیشتر نخریدند. من می روم تمام زندگیم را می فروشم و از این شهر می روم. شما
خود دانید. اگر هم این دختره را به دکتر ببرید خدا شاهد است می آیم خون راه می
اندازم و خودم را می کشم. بعد هم رو کرد به برادر کوچکش عباس و گفت: تو مواظب
باش این عفریته را به دکتر نبرند که دیگر در همه شهر بی آبرو می شویم. در خانه
باز شد و ملا نباتی با یک لیوان آب قند وارد شد و رفت بالای سر زری بدبخت. ملا
ضمن آنکه به زری آب قند می داد گفت خدا را خوش نمی آید. اینقدر این دختره را
اذیت نکنید. رسول گفت: شما همسایه ها دخالت نکنید، خواهرمان است می خواهیم او
را بکشیم. به شما چه؟ ملا گفت: آهای رسول بی حیا،  تو شاگرد من بودی من به تو
قرآن یاد دادم، تو بالای حرف من حرف می زنی؟  شما نادان ها که می خواهید بروید
دنبال فخر رازی توی مرغ فروشی لرد محله  بگردید، فخر رازی یک شاعری است که چند
صد سال است مرده است و این بچه طفل معصوم چند تا شعر فخر رازی یاد گرفته، تازه
این شعرها را هم من یادش دادم.

عباس که تازه سرنخی پیدا کرده بود و می خواست برود و شکم فخر رازی را بدرد هاج
و واج شده بود. عباس گفت : ملا ، تو قسم بخور که فخر رازی شاعر بوده و چند صد
سال است که مرده. ملا  گفت:  بخدا، به پیر به پیغمبر، به قرآن قسم که فخر رازی
شاعر بوده و مفسر قرآن و صدها سال پیش مرده است. عباس گفت :  دروغ می گویی.
ملا گفت:  چرا دروغ بگویم؟ عباس گفت : برای اینکه به حضرت عباس قسم نخوردی؟ به
خدا قسم خوردی. ملا گفت:  سه بار به دست بریده ابوالفضل عباس قسم که فخر رازی
که تو می خواهی بروی شکمش را پاره کنی استخوانهایش هم پوسیده. حالا هم شما دو
تا برادر بلند شوید از خانه بروید، تا  زنها موضوع خواهرت را معلوم کنند. رسول
گفت به ده می روم ولی اگر بفهمم که این عفریته را دکتر برده اید او را می کشم
خودم را هم می کشم.

عباس دوباره داغ کرد و گفت می دانید چرا این اسم رفیقش را نمی گوید؟ چون به
نظر من این کار کار یک نفر نیست، کار چند نفر است. رسول به عباس گفت تو دیگر
خفه شو. عباس و رسول پریدند به هم و کتک کاری مردها شروع شد. بزن بزن. عباس به
رسول می گفت تو اصلا داماد شده ای و توی ده زندگی می کنی به شهر نیا و فضولی
نکن. من هر روز باید توی این کوچه خیس عرق بشوم و سرم را زیر بیندازم. همه
جوانهای محل مرا که می بینند، نگاهشان را بر می گردانند. دیروز اصغر رضا شومال
به من گفت عباس کلاهت را بالاتر بگذار. همین امروز صبح آ محمد دکاندار گفت ما
دیگر به شما نسیه نمی دهیم. تو حالا از ده آمده ای به من حرف ناجور می زنی. تو
اصلا به فکر شکم صاحب مرده این عفریته نیستی. از این ناراحتی که گاوت را 55
تومان کمتر خریده اند. دوباره عباس داغ کرد زری را که داشت نیمه جانی می گرفت
از وسط حیاط بلند کرد و توی حوض آب پرت کرد و گفت همین جا جلوی روی همه تان
خفه اش می کنم. ملا گفت بچه ها بروید کمک بیاورید. همه جیغ و فریاد کردیم که
کمک کمک! حسین آقای همسایه دوید آمد خودش را انداخت توی حوض و زری کتک خورده
پا سوخته را از توی حوض بیرون کشید.

عباس و رسول هر دو گریه افتادند که دیدی بالکل آبرویمان رفت. ملا گفت من که
گفتم داد و فریاد نکنید تا زنها قضیه را حل کنند. حسین آقای همسایه دست رسول
را گرفت و گفت آقا رسول شما بیا برو به سرخانه و زندگیت ما همسایهها مواظب
عباس هستیم. رسول سرش را گذاشت روی شانه حسین آقا و زار زار گریه میکرد و
میگفت آبرویمان رفت.

زنهای همسایه زری را با وساطت همسایه ها و ملا به دکتر بردند. بعد از مایعنات
معلوم شد در شکم زری یک کیست بزرگ متورم شده و طفلک به خاطر یه بیماری معمولی
ماهها بود که شکنجه و کتک میخورد. زری با وساطت ملا دوباره به مدرسه رفت.
سالها بعد دیپلمش رو گرفت و در دانشگاه پهلوی شیراز پزشکی قبول شد و سالها بعد
با استاد آمریکایی دانشگاه پهلوی شیراز ازدواج کرد و به آمریکا رفت.

زری امروز در بوستون ماساچوست یکی از محققین بیماری های داخلی و خونی شده و
همه خواهر و برادرهایش رو هم به امریکا برد.
عباس ، برادر بزرگ زری را بعد از سالها توی نیویورک دیدم. عباس یه رستوران
بزرگ ایرانی داره و وقتی از خاطرات زری و اتفاقات اون دوران حرف میزدیم حرف
های عجیبی میزد. میگفت الان نوه هاش که دیگه ایرانی- آمریکایی هستن، هر چند
وقت یک  بار با پسرهای زیادی توی امریکا  زندگی میکنند بدون اینکه ازدواج کرده
باشن  و حتی نوه هاش با دوست پسرهاشون میان به دیدن بابابزرگ (عباس) و جلوی
بابابزرگشون هم لب و لوچه همدیگه رو میبوسن و وقتی عباس  یاد اون روزها میافتاد
کلی خودش رو سرزنش میکنه و شرمنده میشه  و همه ثروت و دارایی های الانش رو،  مدیون
همون زری میدونه که چقدر کتکش زده......

*محمد حسین پاپلی- استاد ایرانی دانشگاه سوربن پاریس*

================================ 

درمسجد کوفه یک جایگاه است بنام مقام تشت
درانجا دختری به امام علی مراجعه کرد که برادرانش میخواستند به علت بالا امدن شکم اورا بکشند !! امام علی فرستادقابله گفت حامله نیست !دستورداددرتشت لجن بنشیند تا زالوئی که بعلت ورود دختربه اب های الوده وارد رحمش شده خارج بشه و ان دخترازمرگ بدست برادرانش نجات یافت اکنون انجا دورکعت نمازمیخوانند وشکرگزاری میکنند

منابع ویتامین ب 12که درمان کم خونی ومانع سقط ونواقص مادرزادی جنین است

  
 
جگرگوسفند 
 
ماهی سفید  
 
کباب برگ گوشت گوسفندنر  
 
  
شبها شیربا عسل یا خرما  (ترجیحا شیرگاو علف خوار که ازلبیناتی ها میشه تهیه کرد )  
 
تخم مرغ خانگی  
 
کره وروغن گاوی یا گوسفندی  
معمولا عشایر کوچ نشین هنگام زایمان یک پیاله روغن داغ میکنند سرمیکشندوبه راه خود ادامه میدهند مثل شهری ها 20روزتا دوماه به علت کم خونی وبیماری وافسردگی ناشی ازکم خونی دربستر نمی خوابند

معنی سجده و رکوع وقنوت (از آیت الله طالقانی)

تسبیح و مراحل و مراتب آن
 
مرحوم طالقانی در تفسیر سوره "اعلی" چهار مرحله برای تسبیح برشمرده است که خلاصه آن چنین است:
۱- تسبیح عمومی و سراسری همه موجودات که ناشی از طبیعت و تحرک ذاتی آنهاست.
اینک بهتر به این سخن حکیمانه پیامبر گرامی اسلام (ص) پی میبریم که فرمود:
لا خیرٍ فی دینٍ لیس فیه رکوعٌ و لا سجود (در دینی که رکوع و سجود ندارد خیری نیست) (١)
٢- تسبیح بحمد – چنین تسبیحی از شعور به کمال و جمال و رحمت و نعمت و ... ناشی می شود.

٣- تسبیح بحمد رب – در این مرحله تسبیح کننده به نیروی عقل و اختیار به نقش "ربوبیت" آگاه می شود و او را منزه می شمارد.

۴- تسبیح بحمد رب عظیم و اعلی – این کاملترین مرحله تسبیح است که عظمت و علو ربوبیت درک و دریافت می گردد.
بنظر می رسد برای شناخت این مراحل لازم است قبلا به معنای تسبیح و حمد وقوف کافی داشته باشیم.

در اذکار رکوع و سجود، ربوبیت خداوند را به صفات عظیم و اعلی تسبیح می گوئیم و حمد می کنیم؛ سبحان ربی العظیم (یا اعلی) و بحمده. در سوره های "واقعه" و "اعلی" که چنین اذکاری آمده است، چهار کلمه: تسبیح، اسم، رب، عظیم (یا اعلی) آمده و اشاره ای به حمد نشده است.
فسبح باسم ربک العظیم (سوره واقعه ۷۴ و٩۶)

سبح اسم ربک الاعلی (سوره اعلی ١)
مفهوم عمیق کلمات ِ : تسبیح، اسم، رب و حمد چیست و ما از تکرار این واژه ها در رکوع و سجود خود چه احساسی را با زبان قال یا حال بیان می کنیم؟

"تسبیح" از کلمه "سباحه" بمعنای شناوری و حرکت منظم در مسیر و مداری معین مشتق شده است. وقتی قرآن تاکید می کند همه اجزاء ِ هستی و همه آنچه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح می کنند، جوش و خروش و جنبشی را در طبیعت و ذرات عالم احساس می کنیم که بسوی هدفی متعالی و کمال آفرین روان است. در قالب مثال میتوانید کارخانه عظیمی را با هزاران کارگر و کارمند و مهندس و تکنیسین و مهارت های دیگر در نظر بگیرید که به رغم تفاوت تلاش ها و تخصص ها، همگی صبح تا شام کاری که می کنند در خدمت محصولی است که کارخانه مذکور تولید می کند، بطوری که غیبت هر کدام از آنها یا کم کاری و بد کاری شان لطمه ای به آن بخش از کاری که به عهده دارند وارد می آورد. پس می توان گفت هر یک از آنان وظیفه ای که به عهده دارند رفع عیب و نقص و نارسائی از گوشه ای از امور متنوع و پیچیده کارخانه است. معنای تسبیح نیز چنین است. عالم وجود نیز کارخانه عظیم و غیر قابل تصوری است که همه مخلوقات به فرمان الهی نقشی را ایفا می کنند که مجموعه را به رشد و کمال سوق می دهد. با این توضیح، تسبیح رب عظیم یا اعلی، درک کردن و همراه و هماهنگ شدن با حرکت عظیم و اعلایی است که سرنخ آن بدست "رب" جهانیان است.

وقتی ما در رکوع و سجود خود می گوئیم: "سبحان ربی ..." در واقع نه او را تنها رب عالم وجود، بلکه رب و رئیس و رهبر و روزی رسان خود می شناسیم و دائما بر خود تلقین می کنیم تا گرفتار بندهای فریب ارباب های متفرق دنیائی نشویم.

و اینک نوبت "حمد" است: سبحان ربی الاعلی و بحمده!

شما ممکن است در یک کارخانه یا اداره و موسسه ای کار کنید و نقش و مسئولیت خود را نیز بخوبی ایفا کنید، اما نیاز زمانی و جبر روزگار شما را بآنجا کشانده باشد و از مدیریت موسسه، محیط کار، مقررات و محصول آن رضایت نداشته باشید، در مقام مثال و مقایسه (برای تقریب به ذهن) شما کار "تسبیحی" خود را انجام میدهید، ولی ستایش و تمجیدی نسبت به مدیر و محیط و مقرارت آن ندارید. معنای "تسبیح بحمد" این است که تلاش و انجام وظیفه شما انگیزه حمد و ستایش دارد، شما شیفته محیط کار خود و تحسین کننده مدیریت آن هستید. شما نه بعنوان رفع تکلیف و انجام وظیفه اداری، بلکه بصورت آگاهانه و عاشقانه، ستایش وار کار می کنید! و این است مفهوم تسبیح بحمد رب (الله اعلم)
(۲).

اما اسم؛ ما فارسی زبانها "اسم" را عنوان و علامتی قرار دادی می دانیم و برای آن الزاما معنا و مفهمومی قائل نیستیم. مثلا وقتی می گوئیم: دیوار، درخت، دریا و ... هیچ کدام از این کلمات معنا و مفهوم مستقلی ندارند که شخص نا آشنا با زبان فارسی را به ماهیت آنها آشنا کند، مگر آنکه قبلا به آنها آموزش داده شده باشد.

اما زبان عربی چنین نیست، "اسم" بیان کننده ماهیت اشیاء است و چگونگی آنرا توصیف می کند. بنابراین مفهوم صفت دارد.

در قرآن مطلقا از "صفات خدا" یاد نکرده، بلکه اصلا کلمه "صفت" در قرآن نیامده است، اما فراوان از "اسماء الهی" همچون: رحمن و رحیم، عزیز و حکیم، غفور و ودود، علیم و خبیر، و ... یاد کرده است که در واقع همان مفهمومی را که از صفت می فهمیم دارد.

وقتی خدا اسماء را به آدم آموخت، اسماء، الفاظ و علامتهای قراردادی نبود، بلکه ماهیت و عملکرد اشیاء بود. وقتی خداوند تولد "یحیی" را به ذکریا مژده می دهد و می گوید: "ما قبلا چنین اسمی را بر کسی ننهاده بودیم" (لم نجعل له من قبل سمیا ً) قصد ابتکار و نوع آوری در انتخاب نامی زیبا نداشته است، بلکه یحیی (از کلمه حی = حیات و زندگی) ماهیت و نقش این فرزند، را که در آینده منشاء حیات طیبه و زنده کننده ارزشهای اخلاقی خواهد شد بیان می کند و چنین است نامهای مریم، عیسی، مسیح و ...

وقتی حضرت عیسی میگوید: من بشارت دهنده رسولی پس از خود هستم که نامش "احمد" است (و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد) بنظر می رسد که شخصیت و مقام عظیم اخلاقی او را که احمد (پسندیده تر، نیکوتر) است مژده می دهد.

توجه به مفهوم و معنای کلمه "اسم" میتواند ما را به شناخت عظیم تر تسبیح به "اسم رب" نزدیک کند. خداوند را اسماء نیکوی فراوانی است، ما کدام اسم را تسبیح می کنیم؟ "الله" را؟ "رحمن" را؟ ... هر یک از اسماء الهی معنای ویژه ایی دارند، اما "رب" تنها نامی است که نمایانگر نظام دهندگی، سروری و سیادت، سلطه مدیرانه و سازماندهی و اداره هستی است. ما در رکوع و سجود خود دست تدبیر "پروردگار" را بی نظیر و عالی و عظیم می شماریم، درحالیکه صفات دیگر سایه های دیگری از ذات ذوالجلال والاکرام اوست.

اصلی ترین سخن حضرت موسی با فرعون و حضرت ابراهیم با نمرود مسئله "رب العالمین" بود، توده های گمراه مردم همواره در طول تاریخ جباران و رﺅسای زر و زور و تزویر را "ارباب" و ولی نعمت خود تصور می کردند، از آنها می ترسیدند و چشم طمع به آستان آنها داشتند ولی تاکید توحیدی قرآن بر عبارت انحصاری "رب"، رفتن به سوی نور از تاریکی ها بوده است.
 
کند و کاوی در مفهوم رکوع
کلمات رکوع و سجود، آنچنان جایگاه بلندی در معارف قرآنی دارند که به رغم توضیحات قبلی، جا دارد بیشتر تامل کنیم. هر چند در اصطلاح به خم شدن در نماز رکوع می گویند، ولی معنای اصلی این کلمه "اظهار تواضع و خضوع" است، نشان دادن نوعی احترام و بزرگداشت نسبت به کسی یا چیزی است، همانند کلاه از سر برداشتن اروپائیها یا تعظیم کردن ژاپنی ها. ما اگر در نماز خود رکوع می کنیم، این حرکتی است به نمایش تواضع در برابر پروردگار، نه آنکه معنای رکوع، خم شدن باشد. و همین اشتباه موجب شده است در فهم آیاتی از قرآن اشتباه کنیم. مثلا خداوند به حضرت مریم فرمان می دهد:
یا مریم اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین

مردم برای پروردگارت قنوت کن و سجده بجای آور با رکوع کنندگان رکوع کن
همانطور که می دانیم، قنوت و رکوع و سجود مختص مسلمانان است و پیروان هیچ یک از شریعت ها چنین آدابی ندارند. علاوه بر آن، نماز جماعتی نداشتند که مریم همراه آنان رکوع کند، همچنین معمول نبوده است زنان دوشادوش مردان در صفوف نماز بایستند! باین ترتیب بنظر می رسد، کلمات: قنوت، رکوع و سجود را باید در مفهوم لغوی آن فهم کرد نه در اشکالی که ما پس از قرنها بگونه سمبولیک در نمازهای یومیه خود ادا می کنیم. معنای "قنوت"، "دوام طاعت" است و ما با بالا بردن دستهای خود در نماز می خواهیم "استمرار اطاعت و فرمانبری خود" را با این علامت که نمایش دراز کردن دستهای نیاز است نشان دهیم. رکوع، همان نشان دادن نهایت خضوع و خواری در برابر خداست و سجود، خاکساری و در خدمت خالق قرار گرفتن.

مثال دیگر آیه ۵۵ سوره مائده است که از پرداخت زکات در حال "رکوع" سخن گفته است:
الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکوة و هم راکعون
غالب مفسرین شیعه آیه فوق را در شان مولای متقیان حضرت علی دانسته و به داستانِ بخشیدن انگشتری در حال رکوع نماز به سائلی فقیر استناد کرده اند. هر چند مقام آن پیشوای عظیم الشان و سابقه و سبقت ایشان در انفاق و صدقات بر کسی پوشیده نیست، اما آیه فوق اولا درباره "کسانی" (الذین) است، نه کسی (الذی). ثانیا بر حسب آنچه نقل کرده اند، نمازهای حضرتش چنان در حالت از خود بی خودی بوده که بیرون کشیدن تیر از پای خود را احساس نمی کرده چه رسد به تقاضای سائل را! ثالثا همچنانکه همه شاهد بوده ایم، هیچ گدائی هنگامیکه نمازگذاران مشغول نمازند گدائی نمی کند و سائلان همواره تقاضای خود را پس از ختم نماز عنوان می کنند. رابعا بفرض هم که سائلی در حین نماز ادای نیاز کند، هرگز مسجد را ترک نمی کند تا نیازی به عجله در پرداخت باو به قیمت انجام حرکتی غیر مجاز در نماز باشد. خامسا، آیا اسراف نیست که "نگین پادشاهی" را در حال رکوع به گدائی که او را ندیده و به صداقتش اطمینان نداریم ببخشیم!(۳)

آیا علی (ع) که در عدالت آنچنان سخت گیر بود که از وام دادن یک پیمانه گندم بیت المال به برادرش دریغ می کرد، این چنین بی حساب و کتاب نگینی را که می گویند به ارزش خراج سالیانه مکه و مدینه بود به ناشناسی هبه می کند؟

حال اگر به معنای اصلی کلمه رکوع که همان تواضع و تمکین است توجه کنیم معنای آیه مذکور چنین می شود:
کسانیکه نماز بپا میدارند و با رضایت و تمکین زکات می دهند" (نه با اکراه و احساس اجبار)
امروز نیز اکثریت مطلق کسانیکه مالیات می دهند، باین کار رضایت و رغبتی ندارند و تا جائیکه بتوانند از زیر بار این تحمیل دولتی شانه خالی می کنند. اما قرآن از مومنینی یاد می کند که اصلا کار می کنند تا زکات (همان مالیات دینی) را بپردازند:
و الذین هم للزکوة فاعلون (وکسانیکه برای زکات کار کننده هستند)
 
معنای سجود
نور خواهی مستعد نور شو
دور خواهی خویش بین و دور شو
ور رهی خواهی از این سجنِ َخرِب
سرمکش از دوست و اسجد و اقترب
معنائی که مفسرین و اهل لغت از "سجده" ارائه داده اند، بسیار نزدیک به همان معنائی است که از "رکوع" کرده اند. یعنی همان تواضع، خضوع، اظهار خواری و فروتنی و ... مسلما میان این دو کلمه تفاوتی وجود دارد وگرنه یکی تلقی می گردید. بنظر می رسد "رکوع"، نشان دادن و اظهار فروتنی و خضوع است و "سجود" عمل کردن و تن دادن به آن که همان تسلیم شدن و در خدمت درآمدن است. توضیح آنکه شما ممکن است در برابر قدرت مافوقی اظهار کوچکی و خضوع بکنید، اما عملا خدمتی به او انجام ندهید، اما سجود تسلیم شدن و خدمت کردن کامل است.

قرآن بدفعات از سجده همه آنچه یا آنانکه در آسمانها و زمین اند، همچون خورشید، ماه، ستارگان، کوهها، درختان، جنبندگان، فرشتگان و بسیاری از آدمیان نسبت به خالق هستی یاد کرده است
(۴)، اما یکبار هم از رکوع غیر آدمی سخن نگفته است، چرا که در اینجا مسئله تسلیم و در خدمت نظام هستی بودن مطرح است، نه ادای احترام و تواضع.

فرمان سجده فرشتگان به آدم نیز، نه کار تشریفاتی، که در خدمت رشد و کمال او درآمدن و تن دادن به سلطه علمی و عملی او به "اسماء" یعنی کارکردهای قوای طبیعت است.

قرآن نه تنها از سجده واقعی موجودات، بلکه از سجده سایه آنها! (آثار یا بازتاب نقش آنها در طبیعت) در صبح و شام (تمامی اوقات) یاد کرده است، سجده ای که موافق طبع آنها در تبعیت از قوانین طبیعت است، و سجده ای که مخالف طبع آنها و ناخوشایندشان در ناملایمات (همچون مرگ) است
(۵). یعنی همه مخلوقات خواه ناخواه در خط خالق خود حرکت می کنند.
آیا به آفریده های خدا توجه ندارند که سایه های آن از (جانب) راست و (جانب) چپ با خاکساری در مقابل خدا (قوانینی که بر طبیعت حاکم ساخته) می گردد؟ (۶) (سوره نحل ۴۸)
همه آنانکه در آسمانها و زمین اند، خواه ناخواه برای خدا سجده می کنند. و سایه هاشان نیز، در صبح و شام. (سوره رعد ١۵)
قرآن از آثار سجود در چهره پیامبر و پیروانش نیز یاد کرده است (... سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ...)، کسانی چنین پنداشته اند که گویا آثار مهر نماز بر پیشانی پیامبر و یارانش نقش بسته بوده است و بهمین دلیل به هر طریقی (۷) تلاش می کنند چنین سیمائی داشته باشند. با آنکه مهر و تسبیح به شکل امروزی از رسوم بعدی است! و آیه مذکور از وجوه (چهره ها) سخن می گویند نه پیشانی ها (نواصی)!

هر چند بطور طبیعی نیز ممکن است پیشانی کسانی در اثر طول سجودهای شبانه باصطلاح "پینه" ببندد، اما بعید بنظر می رسد چنین تاثیر پذیری پوست پیشانی فضیلتی قابل ذکر در قرآن باشد! اما اگر به معنای کلمات: سیما، وجوه و سجود توجه بیشتری کنیم، چه بسا بتوان نشانی فوق (آیه ٢٩ سوره فتح) را چنین ترجمه کرد:
نشان (شایستگی) آنها در چهره هاشان (یا در شخصیت ایشان) از اثر سجود (در خدمت حق و خاضع بودن) پیداست
یعنی اگر نماد تکبر و غرور را از نگاه و حرکات چهره مستکبرین می توان شناخت، نماد سجود (فروتنی و خاکی بودن را) در سیمای مومنین می توان یافت (والله اعلم)
 
قنوت
قنوت چیست و چه معنائی دارد؟، چرا به عملی که در رکعت دوم نماز با قرار دادن دستها مقابل روی خود انجام می دهیم قنوت می گویند؟ ... از آنجائیکه هنگام قنوت دعا می کنیم، برخی می پندارند معنای قنوت دعاست، اما چنین نیست. گرچه دعا کردن هم از نتایج "قانت" بودن است.

خداوند حضرت مریم را از قانتین شمرده (کانت من القانتین)
(۸) و ابراهیم را نیزبه عنوان "امت قانت" معرفی کرده است (ان ابراهیم کان امة قانتا لله حنیفا و لم یک من المشرکین) (۹). چگونه میتوان چنین حالتی را دریافت؟

براستی مشکل است کلمه معادلی در زبان فارسی برای "قانت" قرار داد که بتواند همه ابعاد آنرا بیان کند، اما شاید نقل یک واقعه تاریخی بتواند محتوای این لغت را قابل فهم تر کند.

می گویند "شیخ بهائی" که از مراجع بسیار معتبر زمان شاه عباس بود، روزی در مسجد معروف "شیخ لطف الله" هنگامیکه با آداب و تشریفات مرسوم، خود را برای اقامه نماز ظهر آماده میکرد، روستائی ساده دلی را می بیند که با شتاب و شلختگی تمام! وضوی ناقصی می گیرد و نماز سریعی می خواند و آماده رفتن می شود! شیخ او را خطابی عتاب آمیز می کند که مرد، خود را مسخره کرده ای یا خدا را؟! آن چه وضو و این چه نمازی بود که برگزار کردی؟ ... دهاتی دلسوخته که سخت شرمنده و پشیمان شده بود می گوید: آقا، ما بی سواد و جاهلیم، نمی فهمیم در نماز چه می گوئیم، فقط می خواهیم روزی چند بار به خدا بگوئیم ما یاغی و طاغی نشده ایم، ما هنوز بنده توهستیم!!

می گویند شیخ شدیداً شرمنده می شود، میفهمد او به آداب ِ مهر و تسبیح و جانماز و جمعیت مامومین پرداخته بود و روستائی پاکدل به روح نماز که همان اظهار بندگی و گریز از طغیان است.

"قنوت" چنین حالتی است که نماز گذار لازم است در دل خود احساس کند، نشانه ای از اطاعت و گردن نهادن است. لغت شناسان قنوت را "دوام طاعت" یعنی پیوسته و لایزال فرمانبر بودن معنا کرده اند. گویا این مفهوم را از آیاتیکه قانت بودن همه موجودات جهان هستی را بخدا نشان می دهد گرفته اند مثل:
گفتند خداوند فرزندی برگرفته است، او منزه است از چنین پنداری. آنچه در آسمانها و زمین است منحصرا متعلق به اوست، همه برای او در حال قنوت اند (کلٌ له قانتون)" (بقره ۱۱۶)
از این منظر، شاید منظور از قانت بودن حضرت ابراهیم و حضرت مریم، استمرار و یکپارچگی فرمانبرداری شان در تمامی مراحل و لحظات عمر نسبت به "رب" خویش بوده است، در حالیکه بقیه انسانها عمر خود را در طیفی از ساعات فرمانبری و نافرمانی می گذرانند.

کلمه قنوت یکبار هم در مقابل کلمه نشوز آمده است که از تقابل میان این دو بیشتر میتوانیم به فهم این کلمه نزدیک شویم. این تقابل را آیه ۳۴ سوره نساء در وصف دو دسته از همسران: زنان اهل نشوز (سرکشی، ناسازگاری، تمکین ناپذیری)، و زنان "صالحات قانتات" (صلح جو، مطیع خدا و سازگار) بیان کرده است. از این تعارض به معنای قانت بودن که در گفتار آن روستائی ساده دل، از یاغی بودن وطغیان نفس به بندگی ِ خدا دل سپردن است، می توان رسید.

و چنین است که قرآن همه ما را فراخوانده است که قانت وار برای خدا برخیزیم؛ "قوموا لله قانتین"
(۱۰)
 
۱- مجمع البیان ج ١٠ ص ۴۱۹.

۲- "تسبیح بحمد رب" ترکیبی است که شش بار در قرآن تکرار شده است، تدبر در این موارد نشان می دهد چنین تسبیحی که توام با ستایش است، تماما در ارتباط با مخالفین و به هنگام مشاهده مزاحمت ها و مخالفت ها و ممانعت ها مطرح شده است! چرا چنین است؟ ... بنظر می رسد همانطور که ما وجود اختلاف و تنازع را در حکومت های بشری دلیل ضعف قدرت دولت می شماریم، فکر می کنیم در نظام الهی هم نباید کسی تعارض و تضاد داشته باشد. در واقع ما با قیاس به نفس بشری، انتظار داریم خدا هم دیکتاتوری کند و مخالفین را قلع و قمع نماید!؟ و چون بر خلاف تصورمان غالبا منکران را موفق و مسلط می بینیم، ناخودآگاه احساس عیب و نقصی در نظام خدا میکنیم. انگار کسانی مانع و مزاحم مشیت الهی در هدایت و سعادت بندگان شده اند! اما قرآن بارها به پیامبر توصیه کرده است از زاویه "حمد و سپاس" به نظام کریمانه ای که در آن به مخالفین هم آزادی مطلق بخشیده تا آگاهانه، نه به اجبار، راه خویش برگزینند و سرنوشت خویش رقم زنند، نگاه کنید.
ما باید تصور خود را تصحیح کنیم و افق دیدمان را از انتظارات کوته بینانه بشری، به حقایق فراتر ابدی ارتقاء دهیم. ما هرگز نمیپسندیم مخالفین ما آزادی انتقاد و اعتراض به ما را داشته باشند و سد راه و سنگ پیش پای ما باشند، اما چه بسا همین موانع و مزاحمت هاست که انگیزه تلاش و تکاپوی ما در راه حق می گردد. نگاه کنید به توصیه هایی که خداوند در این باب به رسول خود کرده است:
هجر ٩۸– ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون. فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین ... ما میدانیم که سینه ات از آنچه (کافران) می گویند تنگ می شود، پس به حمد پروردگارت تسبیح کن و از ساجدین (خدمتگذاران و تسلیم شدگان) باش.
طه ١۳۰– فاصبر علی ما یقولون و سبح بحمد ربک ... لعلک ترضی (بر آنچه می گویند شکیبا باش و بحمد پروردگارت تسبیح کن ... تا راضی شوی)
ق ۳٩- فاصبر علی ما یقولون و سبح بحمد ربک ... نحن اعلم بما یقولون (بر آنچه می گویند شکیبا باش و بحمد پروردگارت تسبیح کن ... ما بر آنچه می گویند دانا تریم)
مومن ۵۵– فاصبر ان وعد الله حق ٌ واستغفر لذنبک و سبح بحمد ربک ... (صبر کن، همانا وعده خدا راست است. از گناهانت استغفار کن و بحمد پروردگارت تسبیح کن)
طور ۴٩– واصبر لحکم ربک فانک باعیننا و سبح بحمد ربک ... (برای حکم پروردگارت شکیبا باش، پس تو تحت نظر ما هستی و بحمد پروردگارت تسبیح کن)
نصر ٣– اذا جاء نصر الله و الفتح و ... فسبح بحمد ربک ... (آنگاه که نصرت خدا و پیروزی فرا رسید و ... پس به حمد پروردگارت تسبیح کن)
در تمامی موارد فوق نقش "تسبیح بحمد رب" نوعی رفع عیب و نقص ارشادی (مفهموم تسبیح) در راستای ستایش رب است وگرنه تسبیح زبانی به چه کار کافران می آید؟
۳- کاربرد انگشتر در گذشته برای امثال سلیمان (ع)، پیامبر (ص) و علی (ع) نه جنبه تزئینی و تشریفاتی، که جنبه مهر و امضای رسمی دولتی داشته است. بنابراین معقول نیست حاکمی مهر حکومتی خود را به ناشناسی ببخشد!

۴- مثل: نحل ۴٩– ولله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض من دابة ٍ والملئکة و هم لا یستکبرون
حج ١۸– الم تر ان الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض و الشمس و القمر ُ والنجوم والجبال والشجر و الدواب و
کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب ...

۵- نحل ۴۸– اولم یروا الی ما خلق اله من شیء یتفیوا ضلاله عن الیمین و الشمائل سجدا ً لله و هم داخرون.

۶- ولله یسجد من فی السموات و الارض طوعا و کرها و ضلالهم بلغدو و الاصال

۷-  و بعضا با بادکش کردن وسط پیشانی یا سائیدن آن بر مهر نماز.

۸- تحریم ۱۲

۹- نحل ۱۲۰

۱۰- بقره ۳۸

بازهم درباره کله پاچه

یکی از بستگان تعریف کرده همکارم چند تا بچه کوچک دارد شب کله پاچه خورده وخوابیده صبح بلندنشده وفوت کرده است  

قبلا نوشته بودم چند نفر ازبستگان ما پس از کله پاچه خوردن روانه بیمارستان شده ودربخش آی سی یو یا مراقبت های ویژه بستری شده اند برخی عصب هفتم آنها دچارمشکل شده بود برخی عصبی شده برخی سکته خفیف کرده بودند بعد کله پاچه خوردن  

حتما قبل کله پاچه سیاه دانه قورت دهیم یا بعدش گردو یا خرما بخوریم یا کنارش ادویه مثل فلفل ووو

سال گذشته 400پیوند جگر درایران انجام شده که از مرگ مغزی هاگرفته شده

سید علی ملک حسینی پدرپیوندکبد : در حال حاضر وضعیت پیوند عضو بویژه پیوند کبد در شیراز مطلوب است. قدرت ایران در پیوند کبد بی نظیر است و شیراز هم جزو بهترین مراکز پیوند کبد منطقه است.

به گزارش ایسنا، وی افزود: سال گذشته بیش از ۴۰۰ عمل پیوند کبد انجام شد. تاکنون که هنوز به نیمه سال نرسیده‌ایم، از آمار ۲۰۰ پیوند کبد فراتر رفته‌ایم.

پدر پیوند کبد ایران در ادامه به وضعیت نابسامان فروش کلیه در کشور اشاره کرد و گفت: پدیده “کلیه فروشی” حیثیت ما را در سطح جهان خدشه‌دار کرده است. این در حالیست که فروش کلیه در همه جای دنیا ممنوع است.

به گفته ملک حسینی، تهران بالاترین آمار مربوط به “کلیه فروشی” را به خود اختصاص داده است، پس از آن استان اصفهان و شهرهای دیگر قرار دارند.

وی افزود: این اتفاق روزانه در ایران رخ می دهد و علی‌رغم اینکه شمار افراد مرگ مغزی در ایران، از سایر کشورهای منطقه بیشتر است، اما متاسفانه هنوز پیوند عضو از مرگ مغزی آمار بالایی ندارد.

رییس بخش پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی شیراز اضافه کرد: خوشبختانه در شیراز، حدود چهار سال است که پیوندهای کلیه‌مان از مرگ مغزی انجام می شود.

غفلت وفراموشی بیماری روانی است

حکایت شیرین سقراط
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.

علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،‌آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟

بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
http://z1raha.blogfa.com/

درمان خوراکی بواسیر

 برای درمان بواسیر چه باید کرد؟

 تعداد قابل توجهی از مردم از بیماری بواسیر رنج می برند

 این بیماری بر اثر تورم رگهای مقعد ایجاد می شود و بر دو نوع است:

1- بواسیر داخلی: وقتی ورم در قسمت داخلی مجرای مقعد بوجود بیاید وقابل احساس باشد .

2- بواسیر خارجی: خارج از مقعد بوجود آمده وقابل مشاهده می باشد.

در بواسیر داخلی خون تیره از بدن دفع می شود در صورتیکه در بواسیر خارجی ، خون دفع نمی شود و اگر هم دفع شود بسیار اندک می باشد، اما بسیار دردناک است. یبوست و بیرون آمدن مدفوع با فشار منجر به پاره شدن رگها شده و ایجاد خونریزی داخلی یا خارجی می کند که بستگی به محل پارگی رگ دارد.

اطلاعات بسیاری در مورد بواسیر، به دلیل زیاد بودن این بیماری ،در اینترنت موجود است اما با وجود این اطلاعات، اشتباهات بسیاری در این مورد وجود دارد و آنها به این دلیل است که بسیاری از افراد خجالت میکشند در مورد این مشکل صحبت کنند واین بیماری را از ویژگی های طبیعی بدن خود میدانند. واقعیت این است که این بیماری بسیار عادی است و اگر به روش صحیح درمان شود تا ابد شخص از این بیماری مصون میماند. چیزی مثل عفونت بواسیروجودندارد . دربسیاری ازموارد این بیماری به دلیل نامناسب بودن رژیم غذایی که فاقد فیبربوده و پرچربند، بوجود می آید.

علائم بواسیر:
درمان و معالجه به هم مربوطند و فهمیدن دلیل بروز این بیماری دردرمان آن دارای اهمیت است. به غیر از عامل رژیم غذایی، عوامل مختلفی باعث بوجود آمدن این بیماری میشوند. فشار آوردن به رگهایی که درمقعد وجود دارند و زور زدن به هنگام دفع، باعث تورم رگها و بوجود آمدن این بیماری است. چاقی به پیشرفت این بیماری کمک میکند ،به همین دلیل بروز این بیماری دردوره بارداری غیر عادی نیست. درمانهای ساده خانگی دردرمان این بیماری میتواند مؤثر باشد. به طور مثال تغییر در رژیم غذایی و نحوه زندگی کردن راهی برای درمان این بیماری است.

کوتاهی کردن دردرمان این بیماری باعث میشود که شخص مجددا دچار بواسیر شود وشرایط او بدتر گردد .درمواردی مثل داشتن سرطان روده، شرایط ایجاب میکند که این بیماری معالجه گردد که در این صورت درمان سنتی خانگی نه تنها به خاطر مفید بودن آن بلکه به خاطر سالم بودن آن، ترجیح دارد.

یبوست نه تنها یکی از عوامل این بیماریست بلکه باعث میشود مجرای مدفوع درحین دفع دردناک شود. در چنین شرایطی باید غذاهای ملین وداروهای ضد یبوست استفاده کرد وباید به خاطر داشته باشید که استفاده زیاد ازاین داروها میتواند خطرناک باشد . زیرا روده عادت میکند و بدون خوردن این مواد نمیتواند کارخود را انجام دهد. لبنیات یکی از بهترین مواد ملین می باشد. رژیم غذایی سرشار از فیبر ونوشیدن آب به مقدار کافی از ایجاد یبوست جلوگیری میکند.

احساس درد و دیدن خون در مدفوع
تشخیص این بیمای ساده است. بیشترین نشانه بارز آن حس درد درقسمت روده هنگام مدفوع کردن میباشد. خون آمدن، درد، حس خارش نشانه های دیگر می باشد و این علائم در اشخاص، متفاوت است بنابراین تشخیص قطعی این بیماری مهم است .

دلایل بوجود آمدن بواسیر:
یبوستهای سخت ، بی نظمی کار روده
اولین علت بروز این بیماری یبوستهای سخت و اختلال در کار روده میباشد. تلاش برای تخلیه مدفوع وفشار بر رگهای اطراف مقعد باعث این بیماری میباشد و در شرایطی بر کبد و روده فوقانی تأثیر میگذارد.

عوامل دیگر
زیاد نشستن و ایستادن زیاد ، کارشدید،چاقی ، ضعیف بودن بافتهای بدن ، بحران روحی وعوامل وراثتی ازعواملی هستند که در ایجاد بیماری مؤثر میباشند. 

http://hyperclubz.com/main/Club.aspx?qClub=golestan&qCat=home-healthy-gr7&qId=5864
------------------------------------ 

۱- روغن زیتون بودار (هم خورده شودهم به موضع مالیده شود ) 

2- شربت عسل (هم خورده شود هم موضع با آب عسل شتشوداده شود ی ق دریک لیترآب )  

اگرشقاق رخ داده فقط عسل روی آن مالیده بشه

3-خوردن خوراکی های فیبردار مثل سبزی خوردن ، حبوبات (نخود - لوبیا...) ... [میشه نخودراخیس دادپس از24ساعت نرم میشه بعنوان سالاد یا دسرخورد]

4- شبها کاهو خوردن    

5- نان سبوس دار مثل نان جو وسنگک وبربری استفاده کردن   

6- ازسردی زیادخوردن پرهیزکردن مثلانبایدکنار غذا ماست خورد یا نباید چای زیاداستفاده کرد بلکه باید ازاب سیب وهویج وامثالهم که گرم هستند بیشتراستفاده شود  

7- نمک چشیدن قبل وبعد غذا وتا 2ساعت ونیم بعد غذا هیچ نخوردن وهمچنین بعدغذا چنددقیقه درازکشیدن وپای راست را روی چپ انداختن  

8- ازخوراکی های استرس دار اجتناب کردن  

9-

خواص لیموترش

  

 

جالب ترین خاصیت آن اثرش برروی کیست ها و تومورهاست . ثابت شده است که این گیاه درمان گر همه انواع سرطان است.همجنین بعنوان یک ضد قارچ و عفونت ها و کرم ها محسوب می شود . فشار خون بالا را تنظیم می کند و و ضد افسردگی است و با استرس و اختلالات عصبی مبارزه می کند. منبع چنین اطلاعاتی بسیارجالب است ، یکی از بزرگترین تولید کننده های دارو در دنیا . این کارخانه بزرگ دارویی فاش ساخته است که آزمایشات آزمایشگاهی که ازسال 1970 انجام شده است نشان می دهد که لیمو ترش سلول های سرطانی را در 12 نوع سرطان ازجمله سرطان روده ، سینه ، پروستات ، ریه و پانکراس نابود می کند.

مطلب مرتبط  

مطلب مرتبط2 

سپاس ازفرسینده این میل کتایون خانم 

اسلام دراروپا ومسلمان درخاورمیانه !زیرمیزی چیه!!


پروفسور توفیق موسیوند، چوپان نوجوانی که قلب مصنوعی را اختراع کرد

http://www.persian-star.org/

برای پسربچه‌ای که تا چهارده‌سالگی چوپانی می‌کرده و حتی بعد از مهاجرت نیز شب‌ها را به ظرف شستن می‌گذرانده چه سرنوشتی را پیش‌بینی می‌کنید؟ خیلی بعید است که او را یکی از برترین مخترعین و جراحان قلب جهان تصور کنید. پروفسور توفیق موسیوند که در خارج از ایران Tofy Mussivand  نامیده می‌شود، در روستای ورکانه استان همدان چشم به جهان گشود. او که در دوران کودکی و نوجوانی مجبور به چوپانی بود شب‌های تابستان که روی پشت‌بام دراز می‌کشید، مدت‌ها به آسمان و ستارگانی که به او چشمک می‌زدند خیره می‌شد، به دلایل آفرینش جهان فکر می‌کرد و از خود می‌پرسید: «هدف و منظور از خلقت این نقاط نورانی و زیبا چیست؟ من چه کسی هستم و در کجای این دنیای بزرگ ایستاده‌ام؟».
‌این‌که چنین سوالاتی از ذهن یک کودک چوپان بگذرد به‌ نظر عجیب می‌رسد ولی دکتر موسیوند از همان کودکی نیز مشتاق خواندن و یادگیری چیزهای جدید بود و همین ویژگی به او کمک کرد که از محیط روستا خارج شده و ابتدا به دانشگاه تهران و سپس با بورسیه‌ای که به دست آورد به دانشگاه آلبرتا کانادا برسد. البته او کسی نیست که گذشته خود را انکار کرده یا از آن احساس پشیمانی کند، به همین دلیل وقتی برای همایش بین‌المللی بوعلی‌سینا بعد از 37 سال به ایران سفر می‌کند چنین می‌گوید: » آمده‌ام تا سرى به زادگاهم، ورکانه، بزنم و گله گوسفندها را ببینم و به آسمان صاف و پرستاره خیره بشوم و یک بار دیگر به سال‌هاى دور کودکى‌ام بازگردم و آن نقطه عزیمتى را بیابم که هرگز فراموشش نکرده و نمى‌کنم. راستش من با یادکودکى آرامش پیدا مى‌کنم. آنجا هم همیشه دنبال خاطراتى بوده‌ام که در دنیاى مدرن و پیچیده به من آرامش بدهد که آن‌ها را در چوپانى و همان شب‌هاى مهتابى مى‌یافتم. چوپانى انسان را به اصل خود و خدا و طبیعت نزدیک مى‌کند».
او سال‌های ابتدایی در کانادا را به یادگیری زبان، تحصیل در طول روز و کار طاقت‌فرسا در شب به عنوان یک ظرف‌شوی گذراند تا توانست از دانشگاه در رشته‌های مدیریت و مهندسی مکانیک فارغ‌التحصیل شودسپس با خانمی کانادایی به نام دیکسی لی ازدواج کرد. در دهه 1970 سمت‌های متعددی را به عنوان یک مهندس برعهده داشت تا زیربنای یک آلبرتای جدید را پی‌ریزی کند. بعد از نقل مکان با همسر و دو پسرش به کلیولند در اوهایو بود که دوباره سوالات مربوط به رمز و راز جهان به سراغش آمده و او را به بازگشت به دانشگاه و تحصیل علوم پزشکی در دانشگاه آکرون و کالج پزشکی شمال‌ شرقی دانشگاه اوهایو مشتاق کرد. در این زمان بود که تلفیق علوم مهندسی و پزشکی به او کمک کرد تا به دانش نوینی در زمینه اعضای مصنوعی دست یافته و بتواند بعد از مدتی قلب مصنوعی انسان را اختراع کند. بعد از سه سال کار در کلینیک کلیولند، دکتر ویلبرت کئون از انستیتو قلب اوتاوا از او درخواست کرد تا سرپرستی تیم قلب مصنوعی انستیتو را برعهده بگیرد. آنجا بود که چوپان سابق توانست فن‌آوری قلب مصنوعی خود را گسترش داده و آن را به استانداردی برای آینده تبدیل کند.
از آن به بعد بود که شهرت وی عالم‌گیر شد و وی ریاست بسیاری از هیئت‌های علمی و تخصصی و سمت استادی رشته‌های جراحی و مهندسی دردانشگاه‌های اوتاوا و کارلتون را برعهده گرفت. فعالیت‌های تحقیقاتی او باعث به وجود آمدن سالی 1000 شغل در کانادا و سرریز شدن بیش از 200 میلیون دلار سرمایه‌گذاری خارجی در طی ده سال شده است.
دکتر موسیوند اختراعات بسیاری را به ثبت رسانده است که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: قلب مصنوعی کنترل از راه دور که پس از قرار گرفتن در بدن بیمار می‌توان از طریق ماهواره، اینترنت و تلفن از وضعیت آن و همچنین وضعیت سلامت بیمار آگاه شد و امکان ارسال برق به آن بدون ایجادسوراخی در بدن، از طریق سیستم الکترومغناطیسی فراهم است. ثبت اطلاعات ژنتیکی به وسیله استفاده از اثر انگشت بدون نیاز به خونگیری و تنها از طریق انگشت‌نگاری و ساخت زیرپیراهنی که می‌تواند فشار خون و کارکرد قلب را در کسانی که قلبشان خوب کار نمی‌کند، کنترل کند از دیگر اختراعات این دانشمند ایرانی است.
از تمامی این افتخارات و اختراعات که بگذریم داستان زیباترین هدیه‌ای که پرفسور موسیوند دریافت کرده نیز بسیار خواندنی است. او این داستان را چنین نقل می‌کند: «طبق قوانین مرسوم کانادا هدیه دادن به پزشکان و هدیه گرفتن از آن‌ها ممنوع است. یک روز دیدم شخصى از شبکه‌ای کانادایی به دفتر کارم در بیمارستان اوتاوا آمد و بسته‌اى را جلوى من گذاشت که از گرفتنش امتناع کردم. آن شخص خیلى اصرار داشت و همین باعث شد که بسته را باز کنم. هفت حلقه فیلم از همدان و زادگاهم روستاى ورکانه بود که خودشان تهیه کرده بودند. گریه‌ام گرفت و به این فکر کردم که چطور براى یک شبکه کانادایى این قدر زادگاه من و آن خانه محقر سنگى اهمیت داشته که هزاران کیلومتر را طى کنند و از آن فیلم بسازند. آن‌ها این کار را کرده بودند که بدانند واقعا من یک چوپان در دره‌هاى کوه الوند بوده‌ام و این به جرئت مهم‌ترین هدیه زندگى من بود».
دکتر موسیوند رسالت خود را چنین شرح می‌دهد و چه خوب بود که تمامی دانشمندان و پزشکان چنین رسالتی را بر دوش خود نیز می‌دیدند: «برای من آنچه مهم است خدمت به بشر است نه تنها به مردم کشورم بلکه به مردم تمام دنیا. در واقع جز این نیز نباید باشد، رسالت من به عنوان یک پزشک، کمک به بیماران، تعلیم و تربیت پزشکان دیگر و این بار ابداعات و اکتشافاتی است که بتواند به نوعی به بشر کمک کند»
باتشکرازفرستنده این میل سمانه خانم