در تاریخ ادبیات ایران، برای اسم «هامون» یک واژه هم وجود دارد؛ «هامون شدن.» در فرهنگ لغت دهخدا جلو این واژه آمده است: «ویران گشتن»، «با خاک یکسان شدن» و این حالا حکایت سومین دریاچه ایران است که دهان خشکش را به نشانه التجا به آسمان گشوده و نفسهای آخرینش را میکشد. منابع رسمی خبر میدهند که دریاچه هامون بهعنوان سومین دریاچه بزرگ کشور از نقشه حذف شده و حالا باید به جای تصویر موجهای خروشان این دریاچه و صیادان سیستانی، کویر نمک را جایگزین کرد و طوفانهای شن را. آنچه که از آفتاب سیستان هم روشنتر است، بدعهدی افغانهاست در حق بزرگترین تالاب مشترک ایران و افغانستان. میگویند آنها آب ورودی هامون را از رودخانه هیرمند بستهاند و برای دو قبضه کردن این قفل، حقابه دریاچه را هم که سهمشان است، پرداخت نمیکنند و همین اختلاف نهچندان دیرینه، کمر هامون را زیر بار ۱۵سال خشکسالی، شکانده و حالا دیگر نه از هفتمین تالاب بزرگ جهان خبری هست و نه از بزرگترین دریاچه آب شیرین کشور. رویای دریاچه هامون، اکنون با معنی واقعی این کلمه یکی شده و بد نیست که لاک غلطگیر به دست گرفته شود و بیتهای بیشمار شاهنامه که در وصف موجهای خروشان این دریاچه بودهاند اصلاح شوند و تنها همین یک بیت از دیوان شمس بماند که: «چو این تبدیلها آمد، نه هامون ماند و نه دریا/ چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون.»
خسرو افسری، مدیرکل محیطزیست استان سیستان و بلوچستان در گفتوگو با «شرق» تمام حسرتش را در همین یک جمله خلاصه میکند: «دلم میگیرد از تصویر خشکی این دریاچه» و این جمله اشاره به تاریخی دارد که در آن، هامون برای اهالی همسایهاش، کولر آبی بوده است، بادهای وزنده، با رطوبت آب گره میخوردهاند تا از گرمای سوزان بیابان کاسته شود و امروز که آب نیست، فریاد عطش نه از مردم بلکه از تمام جانداران منطقه به گوش میرسد. پرندگان که سالهای نهچندان دور برای زمستانگذرانی به تالاب هامون میآمدهاند حالا سراغی از این فراموششده نمیگیرند و خاک بستر دریاچه، هرروز خشکتر و خشکتر میشود تا جایی که حتی یک قطره از آن ۱۲میلیاردمترمکعب آب باقی نمانده است.
قرار است از «چاه نیمه»هایی که روزگاری دور، ژاپنیها برای ذخیره آب در مرز افغانستان و ایران مشخص کرده بودند، برداشت آب صورت بگیرد تا لااقل پنجدرصد بستر هامون دوباره زنده شود. این خبر خوش را مجتبی نورا، مسوول کمپین همبستگی ملی برای نجات دریاچه هامون میدهد و امیدوار است صدای این کمپین بتواند، خطر خشکشدن هامون را هم درست شبیه به دریاچه ارومیه برای مردم ایران به یک «درد مشترک» بدل کند.
او به طرح یکی از کارشناسان محیط زیست اشاره میکند و میگوید حتی میشود برقی که از خراسان به افغانستان میرود را مجانی به افغانها داد و در ازایش، از آنها خواست، حقابهای را که سال ۵۱ به تصویب رسیده به هامون بازگردانند تا از صرف میلیاردهاتومان هزینه برای جلوگیری از بروز توفانهای شن و پراکندهشدن ریزگردها خلاص شویم اما این یک اقدام بینالمللی است که نمیتوان منتظر بود همین امروز عملیاتی شود و کار، کار دولت است و دولتمردانش. در مرکز این ماجرا، مردمی ایستادهاند که چشمهایشان پر از گردوغباری است که بادهای توفانی از بستر خشکشده هامون بلند میکنند. در آسمان زابل دیگر نه خبری از دراج هست و نه از فلامینگوهای مهاجر، در عوض این آدمها هستند که توشه مهاجرت بر دوش گرفتهاند و یکانیکان از همسایگی با دریایی که روزگاری منبع درآمدشان بوده و حالا «هامون شده»، به سمت شهرهای بزرگ میروند. تق صید درآمده و تورهای ماهیگیران سیستانی، در خیال جعبهها در حال پوسیدگی است تا باز کی مولانایی بیاید و بنالد که: «صاف جانها سوی گردون میرود/ درد جانها سوی هامون میرود.» آری، هامون در هامونشدگی خود دستوپا میزند.
سلام
از توضیحات وراهنمایی های کامل و جامعتان بسیار سپاسگزارم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆[گل]
*☆★*☆♡*. ★*☆♡*★*www.zangensha.ir*☆★*☆♡*. ★*☆♡*★*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆[گل]
خوشا سر به سودای معبود سپردن وفرمان بردن از حضرت دوست
خوشا شیطان درون را به بند کشیدن و از هرچه غیر دوست چشم پوشیدن
خوشا لحظه ی قربانی کردن بتهای ظاهر و باطن به پای عشق و همسفر شدن با راهیان کوی دلدار
خوشا روایتـ«بسم الله» برگلوی خویش خواندن و کلمه توحید را بر تخت پادشاهی قلب نشاندن
خوشا جهاد اکبر با مدعیان دروغین خدایی و خوشا جان عزیز خویش را به قربانگاه عشق بردن و گذشتن از همه چیز به خاطر او...
عید قربان ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا بر شما مبارک
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆[گل]
*☆★*☆♡*. ★*☆♡*★*www.zangensha.ir*☆★*☆♡*. ★*☆♡*★*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆[گل]
عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم
همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم
حاجیان اندر دیار کعبه گشتند میهمان
میزبان من بیا تا من که مهمانت شوم
عید قربان است و هرکس میدهد قربانی اش
آرزو دارم که قربانی قربانت شوم
عید روزه رفت و عید قربان میرسد نوروز هم
روز نوروز میرسی تا سبزی خوانت شوم
باغبان از شوق گلبن میرود در خواب مست
گلشن باغم بیا تا مست مستانت شوم
دشت ها پر لاله و باغها پر سنبل شده
تا به کِی خواهی که مجنون بیابانت شوم ؟
سلام عیدتان مبارک
مبارک باد عید قربان
خیلی چیزها رو از دست دادیم و خواهیم داد . باید دید چه چیزی به دست آوردیم
کوچه دلواپسی پاییز ، این فصل زیبای سال ، با غربتش آمده است
امروز برگی به زمین افتاد و هرگز به شاخه بر نگشت
وقتی دستهای زرد برگ به امید یافتن پناهگاهی
در آسمان خواب شاخه را می دید، درخت مرده بود
برگ به زمین نمی افتد ، به زمین می نشیند
و این مرگ تنها پایان یک آغاز است
آری شروع راه پاییز است