انسان همواره در مواجه با محیط خود، «پارادایمهایی» را برای شناخت محیط اطراف خلق کرده و بسط داده است. پارادایم (الگوواره) به یونانی؛ پارادیگما (paradeigma)، به انگلیسی پارادایم: سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعهای از الگوها و نظریهها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل دادهاند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب پاردایمی که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف میکند. پاردایمیهایی که از زمانهای قدیم موجود بودهاند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوبهایی «بدیهی» در میآیند.
با تغییرات پیرامون ما، معمولاً فهم ما از محیط هم تغییر و تکامل مییابد و لازم است پاردایمهای فکری خود را تغییر دهیم تا بتوانیم رابطه مؤثرتری با محیط پیرامون خود برقرار کنیم، آن را بهتر بشناسیم و در نهایت، میزان بهرهوریمان از محیط اطراف را افزایش دهیم.
اما مشکل از آنجا بروز میکند که ما آدمیان پس از سالهای زیستن با یک پارادیم، تا حدود زیادی به الگوهای آن عادت میکنیم و با وجود آنکه میدانیم الگوهایی که در ذهنمان به صورت بدیهیات شکل گرفتهاند، دیگر قادر به پاسخگویی به مشکلات دنیای جدید نیستند، باز هم دنیا را بر اساس همین الگوها تحلیل و تفسیر میکنیم!!
به راستی اگر چنین است، پس چرا ما پارادایمهای خود را تغییر نمیدهیم؟ پاسخ آن روشن است؛ تغییر دادن پارادایمهای مستحکم و قدرتمند فعلی، نیازمند جسارت و صبر فراوان است. در طول تاریخ، افرادی که نمیتوانستند چشمانداز جدیدی از جهان را به تصویر کشند، بر سر حفظ چشمانداز موجود جنگیدهاند. کلیسای کاتولیک از آن رو که نمیتوانست چشمانداز یک جهان خورشید محور را بپذیرد، گالیله را مجبور کرد تا از ادعای خود دست بکشد. در واقع، وقتی یک نفر تفکرات فعلی ما را به چالش میکشد، ما انسانها از خود مقاومت نشان میدهیم.
هرگاه این چالش ما را بر آن دارد که نه تنها در مورد چیزهایی که بدان فکر میکنیم یعنی «محتویات ذهنیمان»، بلکه در نحوه فکر کردن یعنی «فرآیند تفکر» نیز تغییراتی ایجاد کنیم، مقاومت ما آدمیان بسیار بیشتر و بیشتر خواهد شد. تغییر دادن یک پارادایم نیازمند تغییر دادن بسیاری از پیش فرضها، انتظارات و قوانین تصمیمگیری رسمی و غیررسمی است که بر افکار ما حاکماند.
از سوی دیگر، مقاومت در برابر ایدههای جدید، در واقع رفتار سالمی است به شرط آنکه به این دلیل نباشد که آنها «بیرون از منطقه آسایش و راحتی شناختی و احساسی ما» قرار میگیرند. در واقع، ما باید در اولین برخورد با یک ایده ناآشنا و تازه، درباره آن قضاوت نکنیم و از خود بپرسیم «اگر این ایده درست باشد، آیا برای آن ارزش قائل خواهیم بود؟» و اگر پاسخ مثبت باشد، باید به شکلی منتقدانه به بررسی مزایای آن بپردازیم و از هرگونه پیشداوری در مورد مزایا و معایب آن بپرهیزیم.
مهمترین عامل مقاومت ما در برابر ایدهها و پاردایمهای جدید، همانا ترس خارج شدن از محیط امنی است که برای خود ساختهایم. برای آدمیان بسیار دشوار است از این محیط امن خارج شوند و در دنیایی پر از شک و ناامنی، قدم بگذارند. ما آدمیان در مقابل این دشواری که: اگر ثابت شود که بر اساس پارادایم جدید، همه آن محدودیتهای که تاکنون بر اساس پارادایم گذشته برای خود به تصویر کشیدهایم، تنها تصوراتی بیش نبودهاند و ساز و کار دنیا آنگونه نیست که ما تاکنون میاندیشیدیم، تکلیف آن همه ناکامیها چه خواهد شد؟؟!!، بسیار ضعیف هستیم. گذشتن از این مرز و ورود به دنیایی سراسر حیرت و پرسش، البته از طاقت بسیاری از ما آدمیان خارج است.
یک ایده جدید، تنها زمانی که در بوته نقد و بررسی قرار گیرد، پخته میشود و قابلیت آن را مییابد که لااقل در بخشی از الگوواره زندگی یک جامعه، جایی برای خود دست و پا کند. هر گونه فشار ناشی از منابع قدرت برای رد یا پذیرش یک ایده جدید، تنها حاصلی که به بار خواهد آورد، محروم کردن جامعه از اثرات مثبت و تحمیل آثار منفی آن بر جامعه خواهد بود. چنین شیوهای در برخورد با ایدههای جدید، یک نتیجه غیرقابل اجتناب دیگر هم خواهد داشت: بیاعتبار شدن مبلغان و طرفداران پارادیمی که نخواستهاند «آزمونهای واقعی در دنیای واقعی»، اصالت و کارایی اصول پارادایم آنها را مورد سنجش قرار دهد.
یا نور


سلام بر شما
یاد پست های تفکر اخلاقی وبلاگ لباس شُکر افتادم
فوق العاده بود .ممنون .
راستی عجب دوست کلوپی خوبی دارید ! البته از نوع سیمرغش
رستگار باشید
اللهم عجل لولیک الفرج