آنچه در تخصص ماست(پست ثابت)
بدون مشاوره
لطفا کامنت نزارید پاسخ داده نمیشود..
موقت...
بدون مشاوره
لطفا کامنت نزارید پاسخ داده نمیشود..
موقت...
یک مشکل عمده ای که افراد در روابط بین فردی باهاش مواجه هستند خستگی احساسیه...
البته خستگی احساسی در روابط زناشویی بیشتر وجود داره..
اما خستگی احساسی چیه؟
یه مثال جالب میتونه مقدمه ای برای توضیح مفهومی تره خستگی احساسی باشه...
مردی قوی هیکل در ایستگاه سوار اتوبوس اقای فرانک میشه. وقتی که اتوبوسفرانک به اخر ایستگاه میرسه مرد بزرگ جثه میاد جلو و پیاده میشه. فرانک به
مردمیگه: بلیط لطفا
مرد میگه: تام گنده بلیط نمیده.
فرانک با حیرت نگاه میکنه و چون تام هیکلی تنومند داشت از مشاجره با اون امتناع کرد. روز بعد دوباره در همون ایستگاه تام سوار اتوبوس فرانک میشه و بازم وقتی خواست پیاده بشه فرانک میگه: بلیط لطفا
مرد قوی هیکل در پاسخ میگه: تام گنده بلیط نمیده.
فرانک از اینکار دائمی تام خسته میشه و تصمیم میگیره بره ورزشهای رزمی یادبگیره تا بتونه حقشو از تام بگیره. بعد از چند ماه که فرانک به امادگی لازم بدنی برای مقابله با تام میرسه، طبق معمول همیشه تام سوار اتوبوس میشه و هنگام پیادهشدن تام خطاب به اون میگه: بلیط لطفا
تام هم عینه همیشه میگه: تام گنده بلیط نمیده.
فرانک اینبار با قاطعیت از جاش بلند میشه و میگه: چرا بلیط نمیده؟
تام گنده با قاطعیت بیشتر میگه : چون تام گنده کارت رایگان استفاده از خدماتشهری را داره...
این مثال بارز روابط احساسی بیشتر زن و شوهر ها در زندگیه... شوهر یه کاریمیکنه و زن را در شک و تردید قرار میده.. زن بجای اینکه از همسرش علت کار رابپرسه در ذهنش هزاران چرا را برسی میکنه .سراخر یک روز دیگه طاقتش تموممیشه به یک بهانه ای با شوهر مشاجره میکنه اما در کمال تعجب شوهر علتاصلی رفتار را به همسر میگه و همسر متحیر و خجالت زده از کارش پشیمانمیشه.. چه بسا همین عمل زن میتونه یک چماقی بر سر زن بشه و هر دفعه کههمسر حتی به حق هم به رفتار شوهر اعتراض کنه بهش این کارش را تو سرشبزنه.. بیشتر ما در زندگی دچار همین خستگی احساسی هستیم.. به جای اینکهنسنجیده رفتار طرف مقابل را تفسیر کنیم بهتره که ازش علت رفتار را بپرسیم تا از رنج و مشکلاتی که شاید ماه ها و سالها در نتیجه ابهامی که از یک فعل در ذهنمون هست رهایی یابیم...
امیدوارم با این توضیح و مثال ها معنای خستگی احساسی را در روابط فهمیدهباشید و سعی کنیم در زندگی زناشویی و حتی در روابط بین فردیمون – در محل کار و تحصیل- دچار خستگی احساسی نشیم.
سلام...ازهمون کودکی اینکارو انجام میدادم بدون ایکنه بدونم چیه؟فقط میدونم که بهش احتیاج دارم اما وقتی به این سن رسیدم دیگه خیلی ازش بدم میاد درصورتی که بدون حتی اینکه بهش نیاز داشته باشم انجامش میدم...ولی بعضی وقتا حس میکنم خیلی بهش نیازدارم درصورتی که اگه انجام ندم خیلی عصبانی میشم.لرزش دستام بیشترازقبل شده خیلی سعی کردم ترکش کنم اما هرچی تونستم جلوی هوای نفسمو بگیرم...خواب میدیدم خوابای سکس یااینکه خودارضایی میکردم هیچوقت نتونستم از این خوابا رهااایی پیداکنم..شباقبل ازخواب وضومیگرفتم آیه ی کرسی رومیخوندم اما باز خواب میدیدم الانم 5 روز هس که پاکم...ایناروز خیلی عصبانی شدم نمیدونم شاید دلیلش خود ارضایی باشه چون یکی از مضراتش عصبانی شدن باشه....
با سلام
خودارضایی شما پس از نوع آخر هست...یعنی به دلایل نا مشخص... منشاء تمامی تمایلات غیر واقعی جنسی اضطرابه که خودتون به نوع عصبانی شدن اشاره کردید... تکانه های نا خودآگاه اضطراب میتونه به صورت رفتارهای پرخاشگرانه بروز کنه که در صورت ارضاء شدن فروکش کرده اما مانند اعتیاد هرچه بیشتر خودارضایی کنید این تکانه ها بیشتر شده و برای فروکش کردن اون باید دست به رفتارهای ارضاء کننده بیشتری بزنید...
من قبلش یک توضیح در مورد مضرات اصلی خود ارضایی بدم...یکی از مهم ترین و باید بگم اصلا خودارضایی به این دلیل مخربه ، کاهش توانایی تمرکز فرد بر فعالیت های شخصی و اجتماعی است.
وقتی زیاد خودارضایی کنی، بیشترین انرژی را که لازمه در طول روز به مغزت اختصاص بدی را هدر دادی. در نتیجه بدن برای تامین انرژی از دست رفته تلاش میکنه. در سکس عادی این انرژی به صورت یک سیستم کاملا منطقی صرف میشه . به اگر مغز را برای کاری فریب بدید انرژی بیشتری را صرف میکنه تا بتونه با چالش توجیه کردن کنار بیاد.وقتی این رفتار را زیاد انجام بدید یک رخوت و فرسودگی کسل کننده هم در سیستم مغزی و هم در سیستم ایمنی ایجاد میشه که افراد به صورت کسل بودن اون را تجربه میکنن. در نتیجه تداوم مغز توانایی تمرکز بر اهداف مهم را ازدست داده و بیشترین زمان را صرف تامین انرژی از دست داده میکنه. به عبارت ساده تر وقتی زیاد جلق بزنی نمیتونی خوب فکر کنی، تمرکزت را ازدست میدی، به دلیل خستگی و کسالت ناشی از جلق زدن های مداوم دچار نوسانات خلقی شده و دست به پرخاشگری جابجاگونه میزنید.
یکی از مضرات مهم بدنی جلق زیاد پدیده لقی کمر هست که میتونید در فضای مجاز در موردش تحقیق کنید.
این دو مورد مضرات بسیار مهم جلق هست. البته مضرات دیگری هم داره که این دو مهم ترینش هستنو
اما در مورد شما مشخصه که خود ارضایی شما علت نامشخصی داره که حتما از یک اضطراب نهفته نشات میگیره و جلق زدن را تبدیل به یک مکانیزم دفاعی کرده. یا شاید یک عادت کودکیه که نتیجه اولین لذت روانیه
برای در امان ماندن از تفکرات وسوسه برانگیر خودارضایی باید از تصاویر یا رویدادهایی که منجر به تحریک روانی جنسی میشن بپرهیزید
از خوردن غذاعای گرم مزاج در طول روز پرهیز کنید.
مدت زمان کمی را در تنهایی بگذرونید مخصوصا وقتی خونه هستید
شبها زود بخابید تا در طول زمان بخواب رفتن دچار وسوسه نشید.
روی یک کار فعالیت و یا ورزش خاصی تمرکز کرده تا بتونید افکار مزاحم را از خودتون دور کنید
سعی کنید میزا خودارضایی به نوبت کم کنید مثلا هفته ای دو بار -هفته ای یک بار-دو هفته یک بار و الی اخر تا بتدریج فشار روانی کاسته بشه.
اگه امکانش هست حتما یک سکس واقعی داشته باشید . این عمل میتونه شطرنج روانی خودارضایی تون را مات کنه .
سعی کنید از موقعیت هایی که ایجاد اضطراب میکنه دوری کنید
از تکنیک های مدیتیشن یا ریلکس حتما استفاده کنید چون باعث کاهش تکانه های ناخودآگاه اضطراب میشه.
سلام جناب مشاور..
اگکه میشه تو وبم جوابم بدید مشکلمو تو وبتون نگید..لطفا..
بنظرتون فهمیده منم اگ هفهمیده ب ااینکه ب اایدی مختلف زنگیدم چرا پس نمیزنگه شمارم داره..ابروم میبره ایا؟...واقعا چیه/..ساارا و..
کاراش..نگاهاش..من خستم..گاهی وقتها میخا م خودکشی کنم...
از خانوادمم در رنجم..اذیت میشم..تیک میندازن..ت ودرسامم ضعیفم..ضعیف شدم..
با سلام
لطفا اصل مشکلتون را مطرح کنید چون علی رقم زحمت فراوانی که برای بیان مشکلتون در 3 پست نظرخواهی کشیده بودید من متاسفانه متوجه نشدم مشکل اصلیتون چیه .
همچنین برای ارتباط حتما ایمیل بزارید.
باسلام
من دختری 37 ساله هستم در سال 83 یکبار ازدواج کرده ام و در سال 87 جدا شده ام حدود یکسالی است که با پسری اشنا شده ام که خیلی دوستش دارم و عاشقش هستم و این حس متقابل است و می دانم اونم منو خیلی دوست داره ولی مشکل اینجاست که اون حدود 4/5 از من کوچکتر است و تا کنون ازدواج نکرده است با مادرش در مورد من صحبت کرده و گفته که من قبل ازدواج کرده ام و مخالفتی از جانب خانواده اش نشده ولی خانواده اش نمی دانند که من بزرگتر هستم خودش می گوید برایم اصلا مهم نیست اصلا و دلیل ندارد که خانواده ام از این موضوع اطلاعی داشته باشند اصلا ادم دروغگویی در ضمن نیست من دختر شیطونی بودم و دوست پسرم زیاد داشتم ولی از وقتی با این اشنا شده ام دیگر هیچکی رو نمی بینم ما خیلی با هم بودیم به عبارتی زندگی کردیم هیچ مشکلی بین ما نیست ولی دستش خالیه نمی تونه خونه اجاره کنه من می تونم کمکش کنم با هم خونه بگیریم و بریم سر زندگی ولی میخوام بدون کارم اشتباه نیست نمی خوام برای بار دوم شکست بخورم خودش میگه توی دنیای منی زندگی منی منم همینطورم بدون اون زندگی برام معنی نداره و میمیرم چیکار کنم تو رو خدا کمکم کنید
با سلام
عمدتا خانم ها و اقایانی که ازدواج دوم را تجربه میکنن دو دسته هستند
1- چون در ازدواج قبلی به دلیل عدم انعطاف پذیری با همسر در برخورد با مشکلات با همسرشون اختلاف نظر پیدا کرده اند اقدام به طلاق گرفته اند
2- چون در ازدواج قبلی انعطاف پذیری بیشتری داشتند همسر از این انعطاف پذیری سوءاستفاده کرده و از لحاظ ارتباطی و احساسی دچار مشکل شده اند اقدام به طلاق گرفته اند
در مورد اول خانم یا اقا به اصطلاح خودشون با دید باز و با تجربه مناسب اقدام به انتخاب همسر کرده اند ولی متاسفانه به علت باورهای اشتباه و ملاک های نادرست قبل از ازدواج و ناآگاهی از حقایق زندگی مشترک با همسرشون اختلاف سلیقه پیدا کرده و به ناچار از هم جدا میشن. این دسته از زوجین چون در ازدواج قبلی به نوعی خودشون را مقصر میدونن عمدتا در انتخاب بعدیشون انعطاف بیشتری از خود نشان داده و سعی میکنن برخی ملاک ها را نادیده گرفته و منعطف تر با ازدواج دوم برخورد میکنن.
در مورد دوم چون خانم و اقا چون در رابطه قبلیشون روی ملاک هاشون بیشتر مانور دادن( مثلا براش صداقت مهم بوده و چون خودش بیش از حد صداقت به خرج داده و با یک عملی خلاف از سوی همسر مواجه شده همین کم رنگی باعث بروز اختلاف میشه) و بازم به دلیل ناآگاهی از حقایق زندگی مشترک و به گفته خودشون من ساده بودم با همسرشون دچار مشکل شده و از همسر جدا میشن. این دسته افراد چون در ازدواج قبلی خودشون را قربانی میدونن در رابطه بعدی بسیار هوشیار تر عمل کرده و با برسی های بیشتری ملاک های طرف مقابل را سنجیده و اقدام به ایجاد رابطه جدید میکنن.
به عبارتی خلاصه تر در یک طلاق شما یا قربانی هستید یا مقصر( البته از دید خودتون)
اگر مقصر باشید تو رابطه بعدی سعی میکنید کمتر سخت گیر باشید اما اگر قربانی باشید در ازدواج بعد همه جوانب احتیاط را در نظر میگیرید.
این مقدمه را برای این عرض کردم که ببنید در ازدواج قبلی مقصر بودید یا قربانی( البته از دید خودتون) چون هر کدوم از این دیدگاه ها به هر شکلی میتونه در انتخاب بعدی تاثیر بسزایی داشته باشه.
در مورد ملاک سن در پست های قبلی یک مورد مشاوره مشابهی را داشتم. ملاک سن مربوط میشه به هنجارهای فرهنگی و خانوادگی دوطرف. مثلا من یه پسر 22 ساله ام و میخام با یه خانوم 30 ساله ازدواج کنم. خب معمولا در این مورد یک مقدار خانواده ها و جامعه با دید حساس تری برخورد میکنن چون مرز ازدواج از طرف یک نفر هنوز رد نشده و برای یک نفر دیگه داره به انتها میرسه. اینجا خانواده ها بدون در نظر گرفتن سایر جوانب همین سن را بولد میکنن. اما در مورد دیگری شما 32 سالتونه و طرف مقابل 35 سالشه. در این مورد جامعه و حتی خانواده حساسیت کمتری از خود نشون میده چون مرز سنی ازدواج دوطرف ( این مرز سنی را فرهنگ و جامعه ای که فرد در اون زندگی میکنه تعیین میکنه و متغییر هست) گذشته و ملاک های دیگری مطرح میشه. البته این دیدگاه بازم در هرجامعه ای در مورد مرد و زن متفاوته.
اگر در جامعه ای زندگی میکنید که مرز سنیتون برای ازدواج گذشته محسوب میشه بهتره که سایر ملاک ها را مد نظر قرار بدید و با گشاده نظری بیشتری اقدام به ازدواج دوم کنید.
اما با توجه به جامعه ایران که مرز سنی در مورد خانم ها بیشتر محسوسه چونکه سنتون دوطرف از دیدگاه جامعه شناسانه و روانشناسانه(این دو دیدگاه ملاک ها و دلایل مختلفی داره که مجال بحث نیست) تقریبا رد شده حساب میشه به این مساله توجه نکنید و در این ملاک نظر دوطرف مهم تره هست.
اگر خودتون را مقصر و یا قربانی میبینید این دیدگاه را کنار بزارید چون باعث میشه در ازدواج بعدی نقش معکوس را ایفا کرده و دوباره تجربه مشابهی را تجربه کنید
اول از هرچیز احتمال تدام رابطه جدید را با درنظر داشتن ملاکهای مشترک برسی کنید. مثلا مردی که تو سن 33 سالگی امکان تامین هزینه مسکن را نداره. کارش مشخص نیست و اگرم کار نکرده تحصیلات بالایی نداره خب باید اول برسی کنید که دلیل این اهمال و ناتوانی چیه؟ شاید این ناتوانی در اینده به جنبه های دیگری سرایت کنه و شاید به دلیل یک ویژگی اخلاقی باشه که شما اون را نادیده میگیرید.
کوتاه سخن پیشنهاد میکنم این بار احساس را کنار گذاشته و از دریچه عقل به رابطه جدیدتون نگاه کنید و ببینید میشه به تداومش امید داشت یا نه.
سلام لطفا راهنماییم کنید .من 26 سالمه در سن15 سالگی ازدواج کردم اوایل زندگی با مادر شوهرم زندگی میکردیم که کلا همیشه با کاراش با حرفاش خیلی ناراحت و عصبانی میشدم ادم بد دهنی بود و اصن واسش مهم نبود کسی از بحث و ناراحتی ما چیزی بفهمه .من خیلی رو اعصابم تاثیر منفی گذاشته بود در حدی که یک بار به همسرم گفتم که جدا بشیم . اون شده بود چند ماه از ما جدا باشه واسه همین اوایل باور نمیکرد مادرش اینجوری باشه تا اینکه مادرش جلوی خودش فحشایی داد بهمون .بعد ما از اون خونه رفتیم . ولی شوهرم تک پسر بود نمیدونم شاید واسه همین بود که مادرش انقد روش تاثیر میزاشت. من خیلی باهاش حرف میزدم و انگار که دارم به یک بچه میفهمونم تو زندگیش چطور باید مرد باشه .خیلی واسم سخته دوس ندارم من بهش یاد بدم که شخصیتشو کامل کنه دوس دارم خودش کارای مردونشو رفتارشو بدونه .میدونم که دوستم داره بهم گفت چون میشناستم که چطور ادمی هستم از خانواده خودش جداشد تا بامن یک جای دیگه زندگی کنه. ولی ما هنوزم مشکلات زیادی در مورد درک کردن همدیگه داریم. ما یک بچه 7 ساله هم داریم شوهرم 4 سال از خودم بزرگتره.تو زندگی خیلی کمکش کردم خیلی در کش کردم .ولی تا دعوامون میشه یا کم میاره میگه نمیخوام خوبی کنی .هرکاری ازت بر میاد بکن . البته منم بهش گفتم همچین مردی نمیخوام نمیدونم چیکار باید بکنم خیلی از نظر فکری منفی شدم شکاک
لطفا راهنمایی کنید ممنون
با سلام
این مشکلی که با همسرتون دارید از طریق این راهبرد قابل درمان نیست. چرا که نیاز است به شکلی مشکلات رفتاری همسرتون براش ترسیم بشه یعنی یک روانشناس باید بگه این رفتار را در این زمان به این شکل انجام دادید که از نظر همسرتون اشنباهه و به قوله شما یک مرد نباید این رفتار را داشته باشه و چنانچه بنده راهبردی هم بدم شاید اثر معکوس داشته باشه و همسرتون را بیشتر روی مساله حساس کنه و ناخواسته در مورد مساله مقاومت بیشتری نشان بده.
پیشنهاد میکنم یک وقت نزد روانشناس خانواده درمانگر یا مشاور خانواده بگیرید و این مشکل را حضوری مطرح کنید چرا که این شکل از مشکلات خانواه نیاز به صحبت دو طرف و موشکافی بیشتر داره و اتخاذ راهبرد یک طرفه میتونه در تداوم رابطه زوجین خدشه ایجاد کنه.
سلام خدمت شما جناب اقای احمدی
من یه مشکلی دارم یعنی همه مشکلاتم از این منشا می گیره من خیلی ادم خوب و درستی بود ولی چندین ماه پیش یه فاجعه رخ داد و من تو فضای مجازی چت کردم و حرفهای جنسی رخ داد فقط یکبار یا یادم نیس شاید دوبار .این خ عذابم میده من خیلی معتقد بودم نمی دونم چرا اون لحظه هنچین اشتباهی کردم و فقط هم در حد حرف بود و اون لحظه در چت.از اون موقع دچار این همه بیماری شدم از بس که ناراحتم .و الان نمی تونم تو چشمم نامزدم نگاه کنم.واسه این بود این مدت میخاستم چندین بار خودکشی کنم
سوالم اینه ایا اینکار رابطه جنسی حساب میشه یا چون فقط نوشتاری بوده نه؟
همین طوری من رفتم تو چت روم با اینترنت شماره همو نداشتیم که اصلا من اسم طرف رو هم نمی دونم.یهو یکی پیام های بد داد منم اونجا جوابشو دادم همین
دقیقا این بود که اون طرف که من نه عکسی ازش داشتم نه می شناختمش و نه اون منو میشناخت باهم فقط چند دقیقه حرف سکسی نوشتیم .ولی نه عکس بهم دادیم و که صدا و نه هیچ چی
عین دیونه ها شدم باورم نمیشه من که انقدر معتقد بودم چرا خودم همچین کاری کردم و به نامزدم نگفتم
از این ناراحتم که اون روز باید با نامزدم این نیاز جنسی مو برطرف میکردم نه با چت .باید با نامزدم این طوری حرف میزدم .
نامزدم خیلی پاکه و مثل پسرای امروزی نیس .سر این عذاب وجدان دارم طوری که از صبح تا شب خودمو حبس کردم خونه
نامزدمو خیلی دوست دادم ولی این عذاب وجدانی که در درونم هست باعث میشه اذیتش کنم .
ولی بعدش به خدا پشیمون شدم
من مطمعنم خدا منو می بخشه چون خیلی پشیمونم ولی نامزدم چی
این کار من سکس به حساب میا ؟چون حرفهای سکسی و...رد و بدل شده و یا یک خود ارضایی بوده؟
این کار من خیانت به اون حساب میشه؟یا سکس کردن و...
من اون روز فقط میخاستم از لحاظ جنسی خودمو ارضا کنم و یه مقدار هم کنجکاو بودم که تو فضای مجازی چی میگن واسه همین خودم رفتم چت و اونکارو کردم
اینو یکی از خانمهای تو گروه طب سنتی بنده بهم گفت
گفت بپرسم الان باید چیکار کنه ؟
با سلام
شاید بشه این عمل را نوعی خودارضایی روانی دونست که معمولا افرادی که رابطه جنسی کمی دارند- ترس در برقراری رابطه جنسی دارند و یا به دلایل نهفته روانی اقدام به ارضای روانی جنسی از طریق برقراری رابطه تلفنی میکنند که چت رو هم میشه جزء اون دونست.
این عملی که شما انجام دادید سرکشی ناخواسته یک نیاز است که با توجیهات اخلافی اون را سرکوب کردید و حالا چون برای ارضای خود دلیلی اخلاقی پسندی دارد( الان دیگه نامزد دارم) میتونه سرکش تر بشه.
پیشنهاد میکنم با نامزدتون حداقل معاشقه ای داشته باشید تا این نیاز قدری فروکش کنه.
سلام آقای احمدی من20 سالمه ومعتاد بخودارضایی هستم یجروایی بهش اعتیاد کردم که دیگه دارم داغون میشم دااااغون....شب وروزبفکراینم که ترکش کنم اماخیلی سخته یادرواقع خودم سختش کردم..شاید10 سال یابیشتراین عمل زشت وحرام روانجام میدم دیگه طاقت ندارم میخوام ترک کنم...آه خداااااچرامن چرامنی که شب وروز نماز میخونم حتی بااینکه این عمل زشت رو انجام میدم اما هیچوقت نمازمو ترک نکردم...میدونم حرامه میدونم مضراتش زیاااااده اما تواون ساعت هیچی بیادم نمیمونه هیچی تروخدا کمکم کنیدددد دارم میمیرم....
با سلام
در مورد خود ارضایی یک مطلبی را نوشته بودم اون را مطالعه کنید شاید برای شما کار ساز باشه.
خودارضایی از بعد روانی دلایل مختلفی داره که من 4 دلیل عمده اش را در ذیل ذکر میکنم.
1- ترس از برقراری اولین رابطه جنسی
2- ناتوانی در برقراری رابطه با جنس مخالف
3- ترس از برقراری رابطه جنسی به علت زود انزالی و دیر انزالی
4-مشکلات روانی ریشه دار در بحران های رشد
معمولا کسایی که ترس در برقراری رابطه جنسی دارند از بعد روانی دچار مشکل هستند نه جسمی و معمولا مشکل خودارضایی با اولین سکس حل شده. چون فرد تا حالا رابطه نداشته و لذت اون را احساس نکرده با اولین سکس میل رابطه جاش را به میل خودارضایی میده.
اگر ترس از برقراری رابطه جنسی دارید روش هایی برای معاشقه پیش از رابطه وجود داره که میتونه ترس از شروع رابطه را کاهش بده
اگر در برقراری ارتباط با جنس مخالف مشکل دارید باید روش های مهارتهای ارتباطی را تقویت کنید
اگر به دلیل زود انزالی و یا دیر انزالی ترس از رابطه جنسی دارید روش های سایکو تراپیک برای درمان پیشنهاد میشه.
اما اگر تا به حال با جنس مخالف سکس داشتید و مشکلی در برقراری رابطه ندارید و به دلایلی که خودتون نمیدونید اقدام به خود ارضایی میکنید این مشکل بعد روانی داشته و باید علت اصلی را با مصاحبه کشف کرد.
لطفا در کامنت بعدی بگید که به کدام علت خود ارضایی میکنید تا بتونیم با کمک هم این مشکل را حل کنیم.
سلام من دختری16ساله هستم .من تو این سن خیلی خواستگار دارم اما نمیتونم جواب درستی بدم نمیتونم واسه ایندم تصمیم قطعی بگیرم /من خودم میخوام باکسی ازدواج کنم که همه چیز داشته باشه واین مورد ها هم بوده اما جواب مثبت که میدادم بعد 3تا 1هفته نظرم عوض میشد .جوریه که مثلا روز اول از طرف خوشم میادد و بعد چد روز نظرم عوض میشه.نمیدونم باید چیکار کنم با چندنفرشونم که ارتباط برقرار قرار کردم هم همینجور بوده بعد از چند روز ول میکردم .برادرم خیلی نگران منه میگه مسولیت سختی در قبالت دارم.من نمیدونم بایدچیکار کرد بعضیاشونم میگفتن اخلاقتو درست کن چون حتی سر چیزای الکی کوچیکم دعوا درست میکردم .میترسم در اینده سنمم زیاد بشه باز همینجور باشم تغییری نکنم اگه میشه راهنماییم کنید .مرسی ممنون.
با سلام.
با توجه به شرایط موجود اجتماعی و گسترش افق های فکری جوانان و افزایش انتظارات بدیهی است که هر فردی در جامعه امروز برای انتخاب با چالش های بیشتری نسبت به زمان گذشته مواجه است. در قدیم انتظارات محدود تر بود و عمدتا ازدواج ها براساس ملاک ها سنتی و از پیش تعیین شده اجتماعی صورت میگرفت. اما امروز شرایط فرق میکنه. افق دید جوانان گسترش پیدا کرده. ملاک های زندگی مشترک دستخوش تغییر شده و جوانان نسبت به یک زندگی مشترک با حساسیت بیشتر و بلطبع استرس فزاینده تری نگاه میکنند.
مهم ترین ملاک تغییر یافته سن ازدواج هست. سن 15 سالگی در جامعه فعلی سن مناسبی برای ازدواج نیست. اولا هویت خودتون را کسب نکردید. دوما به بلوغ اجتماعی مناسب نرسیدید و سوما هنوز تجربه لازم برای سرگیری یک رابطه ندارید.
وقتی 15 سالته ازدواج کنی بعد یه مدت دچار اولین تعارض کسب هویت میشی و چون هنوز امادگی روانی لازم را برای قبول مسئولیت ندارید این تعارض براتون استرس اور شده و نمیتونید باهاش کنار بیایید. به خاطر همینه که اکثر ازدواج های سن پایین به طلاق منجر میشه.
لذا پیشنهاد میکنم به جای ازدواج الان بیشتر روی اینده خودتون و کسب هویت تمرکز کنید. سن شما برای ازدواج در جامعه فعلی مناسب نیست.
سلام آقای احمدی..توروخدا یه راه حلی برام پیشنهاد کنید...من ۱۶ سالمه و احساس میکنم درگیر یه بیماری روانی شدم!!!!!..مدام توی تنهاییام با خودم حرف میزنم اونم بلند بلند...نمیدونم هم که کیه و چی میخاد فقط میدونم گاهی اوقات تبدیل میشه به خودم و من همه ی درد و دلام رو بش میگم اونم حرف میزنه و نصیحتم میکنم تازه اینجوری خعلییی از مشکلاتم رو به راحتی حل کردم اون توی ذهنم سوال میپرسه منم جواب میدم و بالعکس حتی راه حلایی رو نشونم میده یا اگه بخوام راهی رو برم بهم میگه که اشتباهه یا درسته و در همه ی موارد هم درست میگه! بعدش تبدیل میشه به یه نفر دیگه..من مجبورم سریع لحن حرف زدنمو عوض کنم و بازم هر چیی که تو دلم هست رو بهش میگم....حتی به دوستام هم تبدیل میشه...مثلا الان بعد از اینکه این متنو نوشتم بعدش میرم همینا رو بلند بلند تکرار میکنم به گونه ای که انگار یه شخص جلومه و حتی با حرکت دست و اصن انگار روبه رومه و دارم باهاش حرف میزنم...حرفایی رو هم که میزنم حرفاییه که یا قبلن زدم دارم دوباره تکرار میکنم یا همین چند دقیقه پیش بود که زدم یا حرفایی که هیچ موقع نتونستم بزنم یا حرفاییه که قراره بزنم..گاهی اوقات به خدا هم تبدیل میشه!!!!..احساس میکنم اسکیزوفرنی گرفتم!!!!! ولی برخلاف رفتار روزانه م که کاملا یه دختر آروم و شادم...رفتارم پیش دوستام و بقیه حتی خونواده به عنوان یه رفتار نمونه س و اینو همه بهم میگن. نه مشکل خانوادگی دارم نه چیزی ..به همه ی درسام هم عالی میرسم مشکل تحصیلی هم ندارم..از ۱۵ سالگی اینجور شدم ولی خیلی کم بوداما الان واقعا زیاد شده به طوری که شبا یهو از خواب میپرم و شروع میکنم به راه رفتن و با خودم حرف زدن! ..یه صداهایی میشنوم که معنیشون رو نمیدونم..انگار یه نفر با یه زبون بیگانه داره تو ذهنم حرف میزنه ولی من متوجه ش نمیشم اما حسش میکنم که هست! خیلی از اتفاقایی رو که چند دقیقه بعد قرار بود ببینم رو دیدم..به چند نفر گفتم اما باور نکردن تا اینکه دقییقا یه اتفاقی افتاد که باور کردن..ولی بم میگن دیپوونه شدی!! ..قبلا دوس داشتم چون که منو از تنهایی در میوورد ولی الان دارم نگران میشم
با سلام
دوران نوجوانی دوران تعارض و فشار های روانی است. دوره طوفان و فشار. دوره شکل گیری باورها. منکی هستم؟ نقش من در جامعه چیه؟چه جایگاهی دارم؟
شروع تعارض و مناقشات با والدین. دوره همانند سازی با همسالان. اغاز عشق های اولیه نوجوانی و موارد بسیار زیاد. یکی از مهم ترین تفکراتی که در دوره نوجوانی شکل میگره تفکر خودمحورانه است. در این سن شما به خودتون به عنوان یک تماشاچی خیالی نگاه میکنید. فکر میکنید دیگران شما را زیر نظر دارند. به همین دلیل نسبت به خودتون حساس تر میشید. بعضی وقتا این قضاوت انقد شدید میشه که خودم را همیشه در ترازوی قضاوت و سرزنش قرار میدم. به همین دلیله که عمدتا در این سن نوجوانان اولین تعارضات را با خانواده دارند.
من الان بزرگ شدم و باید مستقل باشم. این مهم ترین چالش فکری یک نوجوانه. در این دوره شما به عنوان یک نوجوان باید هویت اصلی خودتون را کشف کنید.
من کی هستم؟
هدفم برای اینده چیه؟
چه انتظاری از زندگی دارم؟
اینها سوالاتیه که باید در این دوره براش پاسخ مناسب پیدا کرده و به یک هویت منسجم دست پیدا کنید.
اینکه میفرمایید یک نفر دایم در ذهن من بهم میگه چکار کن من را زیر نظر داره نشان از همین تماشاچی خیالی بودن هست. باید سعی کنید به سوالاتی که در ذهنتون هست پاسخ مناسب بدید. توانایی هاتون را بشناسید و دیگاه حساس و وسواسی نسبت به دنیا را کنار گذاشته و معقولانه تر فکر کنید. از وارسی دایم فکری در مورد هر کاری که میکنید بپرهیزید به جاش موانع را شناخته در درصدد رفع اون بریایید.
به هرحال این دوره یک دوره طبیعی رشدی هست و هر نوجوانی اون را میگذرونه و خود به خود با گذر از مرحله نوجوانی از بین میره و جاش را به مراحل بعدی رشد میده مهم اینه که اولا توانایی هات را بشناسی دوم به یک هویت منسجم دست پیدا کنی.
سلام خدمت شما مشاور محترم
دختری هستم 20ساله حدوده هشت یا نه ساله که دچار وسواس فکری شدم اما متاسفانه نمیتونم به مرکز مشاوره مراجعه کنم، انگار تو ذهنم کسی باهام حرف میزنه و یه کارهایی بهم میگه که باید انجام بدم همش فکرای منفی میکنم و منتظر اتفاق های بد میشینم بعد انگار تو ذهنم یکی میگه اگه این کارو انجام ندی این اتفاق بد واست میفته به خدا خسته شدم از این وضعیتم موهای سرم تو این سنم دارن سفید میشن
یه ککمکی بهم کنین که دیگه فکرتی منفی نکنم تو رو خدا کمکم کنین بدجور محتاج کمکتون هستم
با سلام
در ابتدا باید عرض کنم که این نوع راهبرد مناسب درمان نیست و این نوع اختلالات در این فضا قابل درمان نیست. جرا قابل درمان نیست؟ به این دلیل که
من اولا باید از شما یک شرح حال بگیرم. که شامل مسایل پزشکی - خانوادگی- رشدی-جسمی- اجتماعی-شغلی و غیره میشه و بعد با شما در مورد مشکل صحبت کنم..صحبت...من تا با شما صحبت نکنم نمیتونم بفهمم چرا وسواس ها و اجبار ها به شما هجوم میارن. باید دلایل را کشف کرد... لذا بنده در این مقوله در فضای مجازی اجازه درمان ندارم و شما باید نزد یک روانشناس مجرب برید تا مشکلتون را حل کنید. عذرخواهی میکنم.
باسلام و عرض خسته نباشيد.من 30 سال سن دارم يكبار هم ازدواج ناموفق داشتم حدود 1 ماه با پسري 2 سال كوچكتر از خودم آشنا شدم. ايشان تمايل دارند رابطه ما بدون اطلاع خانواده ها و براي آشنايي بيشتر براي ازدواج باشد .علت مطرح نكردن اين رابطه به خانواده اش را وجود پاره اي از مشكلات در زندگيش مي داند .و دليل ديگرش اين كه اگه بعد از مدتي به اين نتيجه رسيديم كه به درد هم نميخوريم .براي هردويمان بهتر است كه خانواده ها در جريان نباشند و بيشتر تاكيد مي كند كه به زمان حال فكر كن كه وقتي در كنار هم هستيم احساس ارامش داريم . و از آنجايي كه من ادم معتقد به اسلام هستم ترس از ادامه رابطه و وابستگي خودم به طرف مقابلم را دارم .اين را هم اضافه كنم كه اعتقادات ديني اش خيلي كم رنگ است . لطفا مرا راهنمايي فرماييد ايا به رابطه با او ادامه دهم يا نه؟
با سلام... در مورد مسائل شرعی و مذهبی بنده اختیار نظر ندارم و باید در این مسئله از صاحبان نظر بپرسید اما اینکه یک رابطه را به قصد ازدواج به مدتی نامحدود ادامه دادن و با هدف کسب این نتیجه که ما به درد هم میخوریم یا نه ؟ کار درستیه یا کار اشتباهی؟
باید عرض کنم نتیجه و عملکرد در طول این رابطه بستگی به دیدگاه دو طرفتون داره.... اینکه اولا سلامت رابطه را حفظ کنید دوما به دنبال ویژگی های مشترک برای تداوم رابطه باشید به قول نیچه به سرانجام رساندن یک احساس آن را تبدیل به ازدواج میکنه... ازدواج نه به عنوان همخوابگی خیر باید ببینید آیا میتوانید تا زمان پیری همصحبت خوبی برای همدیگر باشید... همصحبتی به معنای گفتگو در مورد مسائل جاری نیست... ابدا... اصلا...
همصحبتی یعنی تفاهم محض در تمام سلایق و شئونات ... یعنی یک کیک را با عشق تمام بتونید در کنار هم بپزید بدون اینکه در مورد نوعش و یا شکلاتی بودن و کاراملی بودن اون اختلاف نظر پیدا کنید و تموم روز را در مورد لحظات شیرینی که در کنار هم اون کیک را پختید صحبت کنید... این معنای دقیق همصحبتی است...
و همچنین در این برهه زمان که در اختیار دارید در مورد اخلاق، علایق ، طرز تفکر، رابطه ها ، دیدگاه ها و خیلی رفتار های دیگر هم اگر به طور صادقانه و با هدف کشف یکدیگر بروز بدید، اطلاعات کسب کنید..
به نظر بنده این برهه از زمان را اگر خیلی از زوج ها به طور سالم و پر بهره وری طی کنند شاید میزان طلاق ها کمتر بشه... بعضی ها در طول دوران نامزدی (که این هم نوعی نامزدی هست البته از نوع مدرنش) به جای تحقیق و برسی اخلاقی همسرشون به دنبال گذران اوقات و به قولی معاشقه هستند... این کار اشتباهی هستش...
در کل اگر از منظر روانشناسانه عرض کنم ، بسیار پیشنهاد خوبی را اون آقا بهتون داده البته به شرط اینکه فاکتورهایی که عرض کردم را مدنظر داشته باشید. اما اگر از منظر مذهبی بخواهید واردش بشید بنده قدرت نظر ندارم و باید با صاحب نظر دیدنی مشورت کنید.
سلام من ۱۹ سالمه دو سال پیش از طریق اینترنت با یه پسر آشنا شدم و بعد از اون فهمیدم بهش علاقه دارم اونم چند بارغیر مستقیم ابراز علاقه کرد ولی بخاطر دور بودنمون از هم از وابستگی و با هم بودن میترسید بخاطر همین به من میگف عاشق دوس دخترشه ک با هم کات کردن و چند بار رابطشو با من قطع کرد اما بعدش برمیگشت و میگفت من بهت وابسته شدم یه بار بهش زنگ زدم گفت من میدونم عاشقم شدی انقد فیلم بازی نکن منم بهش گفتم دقیقا منم همین حسو نسبت ب تو دارم بعدشم قطع کردم حدودا یه ماه ازش خبر نداشتم تا اینکه دوباره بهم پی ام داد و کلی معذرت خواهی کرد گف عاشقتم و میخوام همیشه با تو باشم ، از علاقم به دوس دخترم میگفتم ولی همش دروغ بوده بخدا قسم من عاشقش نبودم .. نمیدونم چرا ولی حرفاشو باور کردم و الانم دوساله ک باهم دوستیم خانوادش و خانوادهی من بجز پدرم از رابطمون باخبرن ولی اخیرا حس میکنم ازم خسته شده و بهم بی توجهی میکنه چون همیشه تا ساعت ۵ و ۶ بعد از ظهر ازش بی خبرم هروقتم اس میده میگه ببخشید خواب بودم ، هر وقت باهاش حرف میزنم و بهش میگم از رفتارت ناراحتم میگه اهههه بس کن تو رو خدا یا خیلی بد جوابمو میده .. وقتی به من میرسه بی حوصلس و عصبانیتشو از بقیه سر من خالی میکنه .. من حتی چن بارم میخواستم خودکشی کنم ولی بخاطر عشقم اینکارو نکردم به جاش کل دستمو با تیغ خط خطی کردم .. من خیلی روش حساسم اما اون از حساسیت من بدش میاد و این رفتارش خیلی ناراحتم میکنه .. از یه طرفم خب خیلییییی بهش وابسته شدم نمیتونم ازش دل بکنم نمیتونم کات کنم ولی تو این رابطه خیلی عذاب میکشم .. اگه میشه کمکم کنید ، ممنون.
با سلام
عمده مشکلاتی که دخترها با پسرها دارند در درک نکرن دنیای همدیگه است... شنیدید میگن همدیگه رو درک میکنیم... این به این معناست که دخنر باید بفهمه که یک پسر یا یک دختر علاوه بر اینکه بخشی از زندگی منه بخشی از زندگی خودشم هست...کار داره...نیاز داره تنها باشه...یک ساعت مشخص میخوابه.. و چیزای دیگه... اگه جواب اس من را نداد به این معنی نیست که منو دوست نداره شاید حمام رفته...درگیری ذهنی داره و یا واقعا خوابه...
وقتی زیاد سعی کنی بری تو دنیای کسی اون طرف میترسه و در مقابلت مقاومت میکنه...
این مطلب را برای این عرض کردم که یه مقدار در روابطتون درک متقابل داشته باشید... شاید رفتار های این اقا و اینکه هر وقت بهش زنگ میزنید میگه خوابم به این معنی که فکر میکنه دارید تبدیل به یک چالش در زندگیش میشید و از روی حس ترس و یا ترحم جرات نداره بگه دیگه بهم زنگ نزن.... بهتره روی احساستون کنترل بیشتری داشته باشید...رفتارتون باعث نشه که طرف مقابل در یک بن بست اخلاقی قرار بگیره...
پیشنهاد میکنم یک مقدار اسب سرکش احساستون را مهار کنید و این تنگنایی را که برای خودتون و اقا ایجاد کردید از بین ببرید...
اگر با وجود کاهش اصرارهای شما بازم نسبت بهتون بی تفاوت بود شاید بهتر باشه در رابطتون تجدید نظر کنید..
سلام خیلی از وقت و توجه شما ممنونم من 27 سالمه اولین بار 21 سالم بود که اشتباه کردم و ازدواج کردم و بعد شش ماه جدا شدم و البته دو سال درگیره دادگاه بودم اما با این همه با کمک خانوادهام فوق لیسانس گرفتم باز ازدواج کردم وقتی 25 سالم بود با یه مرد مطلقه که یه دختر 16 ساله داره دخترش البته با مادرشه فقط اخر هفته ها میاد دختر خوبیه. شوهرم سابقه زندان داشتبه جرم کلاهبرداری البته میگه پرونده سازیه به قید سند خونه مادرش ازاده تا رضایت بگیره خیلی بی خیاله کاراشو پیگیری نمیکنه.
کار مشخصی ندارهمعامله و ملک ودلالی اما بدبخت کسی که باهاش معامله کنه سند به نام نمیزنه مردمو اذیت میکنه .همش دروغ میگه ریزو درشت اینقدر دروغ میگه که حد نداره
من گول حرفاشو خوردم کلی بهم وعده وعید داد بعدش دیدم همش دروغ بود وام سنگین داره پول نزول کرده طلبکاراش اومدن در خونه ما من هنوز تو خونه پدر و مائرم زندگی میکنم اونم اینجاست اصلا مسئولیت زندگی سرش نمیشه فحاشی میکنه با من بد رفتاری میکنه هرچی میشه می اندازه گردن من بخدا اصلا حرف نمیزنم هرچی میگه تایید میکنم 1000 تا شوخی و حرف بیجا میزنه اما کافیه من یه کلمه بگم قیامت میکنه همش میگه میزنم میشکنم میکشم ابروتو میبرم تو کوچتون سر و صدا میکنم خیلی عذابم میده قبل این اقا با پسری دوست بودم واقعا دوسش داشتم اما خیانت کرد من ترکش کردم به شوهرم گفته بودم اما بعده عقد اون پسره بهم اس ام اس داد که خاک بر سرت با کی ازدواج کردی ...هیچی دیگه شوهرم باهاش دعوا کرد رفت محل کارش ابروریزی من خود کشی کردم اما نجاتم داد بخدا شبا به ضربه قرص میخوابم 7 صبه میره 3 ظهر میاد 5 یا 6 عصر میره 12 شب میاد بعدشم میخواد تازه تلویزیون ببینه خیلی خود خواهه تحصیلاتش دیپلمه اصلا فرهنگ ندارههرجا که شما فکرشو بکنین اگه بره دعوا میکنه نمیدونم چی کار کنم مشاوره هم نمیاد دارم داغون میشم یک ساله باهاش ازدواج کردم همش ایراد میگیره تحقیرم میکنه اینقدر سرم دادو بیداد کرده که وقتی صداش میاد ضربان قلبم میره بالا نفسم میگیره رفتم دکتر گفت اضطراب داری تو خونه هیچ کاری نمیکنه همش دستور میده امیدوارم بمیرم از این زندگی راحت شم
شما راه دیگه ای دارید با تشکر
ببخشید ایمیل نداشتم نتوستم ایمیل کنم ممنون میشک کمکم کنینن
با سلام
مواردی رو که زیرش خط کشیدم رو بهش توجه کنید
اول اینکه در سن 21 سالگی ازدواج کردن و بعد از مدتی طلاق گرفتن صفحه زیبایی در دفتر زندگی نیست چرا که میتونه فرد رو مستعد افسردگی کرده وبالطبع شخص را به سمت انتخاب های نادرست سوق بده و عاملی بشه که فرد در آینده مستعد دچار شدن به بیماری های روحی گشته و اعتماد به نفس فرد را در برخی شئونات زندگی کاهش بده
مورد بعدی موید همین مساله است که چرا یک دختر 25 ساله با مردی ازدواج میکنه که هم مطلقه است و هم یک فرزند از همسر قبلیش داره...آیا من انتخابهای بهتری نداشتم؟ چرا وقتی خودم طلاق گرفتم با مردی ازدواج کردم که اون هم طلاق گرفته ؟ آیا همسرش مشکل داشته ؟
سابقه زندان کارنامه خوبی برای یک مرد نیست... حالا به هر علتی باشه...محیط به طور ناخودآگاه بر رفتار افراد تاثیر میزاره ولو مدتی محدود... فحاشی کردن، تند خویی و اهل دعوا بودن ،رفتارهای ریسک طلب و غیره فاکتورهای رفتار های ضد اجتماعی هستش البته در حد خفیف.
عدم صداقت در معامله و سایر شئونات کاری میتونه تبدیل به رفتاری آموختنی بشه که دامنه اون رو به خانواده بکشونه... بزرگی میگه شما اگه یک رفتار را صد بار تکرار کنید به اون رفتار عادت میکنید... عادت به دروغگویی انسان را دروغگو بار میاره و یکی از ستون ها و باید بگم ستون اصلی زندگی زناشویی صداقت هست که به گفته خودتون در زندگی شما کمرنگه
عدم مسئولیت پذری و تشکیل یک زندگی مستقل نشانه ای از عدم بلوغ شخصیتی یک مرد هست.. اگر به گفته خودتون همسرتون با مادر و پدر شما زندگی میکنه و هنوز نتونسته برای شما زندگی مستقلی تشکیل بده این نشان از عدم احساس مسئولیت و بی قیدی است و در آینده دامنه اون به عدم قبول مخارج زندگی و هزینه تحصیل فرزندان کشیده میشه
فحاشی کردن، دعوا کردن ،زدن، کشتن، آبرو بردن، خصلت مناسب یک مرد متشخص و خانواده دوست نیست... و مورد مهم تر تحصیلات شما با ایشون... یکی از نقطه های بارز تفاوت و تضاد شما با ایشون...این خودش یک مورد قابل تامل هست...
و در نهایت تمام این مشکلات و خصلتهای مردی که با ویژگی و معیارهای شما سازگار نیست انسان را به مرور فرسوده میکنه و اضطراب و استرس را جایگزین به کار بردن راهبردهای مناسب جهت حل مشکلات فردی میکند و درنهایت با پناه بردن به قرص های ضد اضطراب و خواب اور زندگی رو فراموش میکنم و هر روز و هر شب فقط به یه چیز فکر میکنم... من چقدر بدبختم.. کاش میمردم...
یک سوال از شما...
من مردی فحاش
سابقه دار
بدون تحصیلات
دروغگو
بی مسئولیت
همسرم را طلاق دادم
فرزندی 16 ساله دارم
شغل مشخصی ندارم
دروغگو هستم
خودخواهم
آیا با من ازدواج میکنید و یا دختری را به همسری من پیشنهاد میکنید؟
جواب شما چیه؟
مسلما من دختری به این مرد نمیدم و کسی را هم پیشنهاد نمیکنم....
با توجه به تعاریفی که از همسرتون داشتید و معیارها و ملاکهای متضاد ایشون مثل فرهنگ و سطح تحصیلات و شغل و بی مسئولیتی و همچنین با در نظر گرفتن اینکه هنوز از ایشون صاحب فرزند نشدید و با در نظر گرفتن سنتون که هنوز پایین هست و میتونید انتخابهای مناسبی برای دیگران باشید و حتی خودتون اتنخابهای گسترده تری دارید...
پیشنهاد میکنم به یک مشاور حقوقی مراجعه کرده و تقاضای متارکه بدید...البته این فقط و فقط پیشنهاد بنده هست و شما میتونید حضورا با یک روانشناس مجرب تر صحبت کنید...
ولی با در نظر گرفتن این رفتار ها و معیارهایی که کاملا متضاد با ویژگی شخصیتی شماست اگر به این تداوم ادامه بدیدجز افرسدگی و اضطراب و در نهایت ندامت در آینده چیزی نصیبتان نخواهد شد.
سلام
وقتتون بخیر
نزدیک به سه ساله نامزدم. البته عقدیم.نامزدم خیلی توی جمع معذبه یا میشه گفت کم حرف. اصلا روابط اجتماعیش ضعیفه
خیلی سخت سلام و خداحافظی میکنه. مثلا امشب با خونواده پدرم رفتیم خونه داداشم. ابجیم و شوهرش هم بودن. موقع خداحافظی اونا خواستن بچه هاشونو ببرن پارک. بخاطر همین همه باهم بیرون از خونه اومدیم اما شوهر من خداحافظی با اونا نکرد.فقط با من و مامانم که کنارش بودیم خداحافظی کرد. نمیدونم چیکار کنم. من همیشه برام مهم بوده که شوهرم سرزبون دار باشه. الان خیلی اذیتم که شوهرم از جمع گریزانه. لطفا منو راهنمایی کنین. ممنونم
با سلام
این مشکل مربوط به شخصیت همسرتون هست و با این نو ع مشاوره قابل حل نیست چون شامل خجالتی بودن در جمع و یا سایر اخلالات ارتباطی در dsm 5 نیست و نمیشه گفت یک اختلاله...شاید از نظر شما رفتارشون مناسب نباشه ولی رفتاری خلاف عرف ایجاد نشده....کم حرف بودن در جمع اختلال نیست و ناشی از شخصیت و منش فرد هست... سایر موارد هم مربوط به دیدگاه همسرتون در روابط با نزدیکان میشه مثل خداحافظی نکردن که باید با همسرتون در موردش صحبت کنید
سلام متاسفانه من ایمیل ندارم اگر میشه همین جا جواب رو بنویسید.من اوایل ازدواج به همسرم خیانت کردم و با دوست پسر قبلیم تلفنی حرف زدم.و شوهرم متوجه شد.الان چند ماه گذشته و من شوهرم رو دوست دارم ولی اون دیگه اصلا محلم نمیذاره باهام خشن شده کتکم میزنه حتی برای تلافی بهم خیلنت کرد .قراره بچه ی اولم بدنیا بیاد ما یکساله ازدواج کردیم.الان هر کاری میکنم میگه نمیتونم بهت اعتماد کنم و دوست داشته باشم.بهم میگه ازت متنفرم حتی ابراز علاقه ام رو دروغ تلقی میکنه تورو خدا جوابمو بدین باید چیکار کنم دوباره عاشقم بشه
با سلام..
البته نمیشه اسم این رو خیانت گذاشت...گاهی اوقات حرف بعضی ادمها همیشه برای ادم تازه گی داره حتی اگه تکراری باشه با همصحبتی با اونها احساس خوبی به ادم دست میده...
خیانت در زندگی زناشویی به همخوابگی با مرد و یا زن به غیر از همسر اطلاق میشه.. البته معنای خیانت فرهنگی هست و در فرهنگ ها و حتی بین افراد فرق داره یکی حرف زدن با مرد غریبه رو خیانت میدونه یکی هم روابط همسرش را تا روبوسی با مردهای فامیلش محدود میکنه یکی هم زنش در حضور برادرش بدون حجاب هست و موارد دیگر..
این رو از بابت این عرض کردم که اول معنای خیانت رو ذکر کرده باشیم تا در مورد کاری که کردید بیشتر بشه راه حل ارائه داد
پیشنهاد میکنم علت اصلی این کارتون رو به همسرتون عنوان کنید... شاید اینطوری قانع بشه و بهش اطمینان بدید که دیگه این اتفاق نمی افته و اگر نتونه به شما اعتماد کنه در ادامه زندگی با همدیگه به مشکل میخورید...سعی کنید از صمیم قلب ابراز تاسف و ندامت کنید ....چه بسا فرزندی هم در راه دارید و باید بخاطر اون از اشتباهات چشم پوشی کنه... پیشنهاد میکنم این کار را در یک حالت احساسی خاص مثلا سر میز شام یا در یک مکان خارج از خانه مثل پارک و کافی شاپ یا هر جایی که معمولا اخر هفته ها میرید... دقت داشته باشید که همسرتون به قول عامی سرحال و خوشحال باشه ...
درمورد خود ارضایی در فضای مجازی چندان درمان موثری ارائه نگردیده و در کتب اختلالات جنسی هم به این مشکل پرداخته نشده. گویا این مشکل داره تبدیل به یک سندرم میشه و دامنه سنی اون هم افزایش پیدا کرده.در این متن قصد ندارم در مورد عوامل خود ارضایی و یا موقعیت ها و انواع ان صحبت کنم.بطور خیلی خلاصه فقط یک نوع درمان را پیشنهاد میکنم که تقریبا کارساز هست.
این نوع درمان را به چند نفر پیشنهاد کردم و استفاده کردن. میزان خود ارضاییشون تا جایی رسیده که نسبت به جنس مخالف هم بی میل شدن. متاسفانه چون تحقیقی در این نوع درمان انجام نداده ام از جنبه علمی و نظری چندان توضیحاتی نمیتونم بدم.
لازم بذکر است که در اینجا منظور اینجانب از خودارضایی نوع بیمارگون هست به طوری که فرد در هفته به طور متوسط 3 بار و یا بیشتر اقدام به خود ارضایی میکنه که همین عامل باعث اختلال در فعالیت های شغلی -اجتماعی شده و تاثیرات روانی قابل توجهی را متضمن فرد ارضاء کننده میکنه. و همچنین باید ذکر کنم که نیاز خود ارضایی به قدری شدید هست که فرد از انجام فعالیت جنسی با جنس مقابل به دلیل اضطراب جنسی و یا سایر علتها خو دداری میکنه و بیشتر ترجیح میده خود ارضایی کنه تا نزدیکی.
1-در هر موقعیتی که قصد خود ارضایی را دارید به جای تصور یک زن زیبا و یا یک پسر خوشکل!! یک حیوان را تصور کرده و با اون تصور اقدام به خود ارضایی کنید. یعنی تصور کنید دارید با یک حیوان سکس میکنید.
2- هنگام خود ارضایی یا انزال به تصویر یک حیوان نگاه کنید و اقدام به خود ارضایی کنید.
3- در هنگام انزال تصویر یکی از نزدیکان خود و یا یک فرد سالمند خانواده را تصور کنید.
این راه حلی را که ذکر کرده ام بسیار کارساز است و با چند نوبت اقدام به خودارضایی حس خودارضایی تبدیل به تقویت منفی شده و کم کم از شدت اون کاسته میشه.
اما این نکته ضروری هست که از دیدن تصاویر و فیلم های سکسی و یا خواندن متن های شهوت انگیز باید درطول خود درمانی اجتناب بشه چرا که انگیزه خود ارضایی را بیشتر میکنه و مهم تر اینکه سعی کنید غذاهای سرد مزاج مصرف کنید ( مثل کدو) تا میل جنسی شما فروکش کنه.
سلام.متاسفانه من ایمیل ندارم و همینطور وبلاگ.ممنون میشم اگر پایین همین کامنتم جواب سوالمو بدید.واقعا لطف میکنید.
همسرم استاد دانشگاه هست و مدیر گروه یه رشته خاص.از طرفی توی چندجای دیگه مشغول به کاره ک مربوط ب رشتش هست.واسه ی همین از شنبه تا پنج شنبه یه شهر دیگه ست.وقتی میاد ما دو شب با همیم.این دو شب اکثرا از من میخواد رابطه داشته باشیم.از اونجاییکه ادم مغروری هستم و از وضع زندگیم راضی نیستم گاهی شده که با اکراه قبول کردم ولی همیشه اینطوری نبوده.گاهی پیش میاد تا وسط رابطه میریم یهو بلند میشه میگه پاشو برو!خیلی بهم بر میخوره.خیلی تحقیر میشم.میگه ادم فکر میکنه به زور داره بهت تجاوز میکنه.میگه اصلا رابطه داشتن بلد نیستی.وقتی اخ و اوخ میکنم میگه ناله کن نه اخ و اوخ.به خداااااا نمیفهمم ناله دیگه چه صیغه ایه.من بلد نیستم ادای ادمای اینکاره رو در بیارم.برام ازار دهنده س ک شوهرم ازم انتظار داره مثل خانومای میبخشید خ....ب براش ادا و اطوار در بیارم.به خدا خسته شدم.دیشب وسط کار میگه پاشو نخواستیم اصلا.تا نیم ساعت تو شوک بودم ک ببینم من چی گفتم یا چکار کردم که این عکس العملو نشون داد؟هزار بار براش توضیح دادم که شاید من ادم سردی باشم ولی خوب منم لذت میبرم از سکس منم خوشم میاد.نمیدونم کی به این اقا گفته من لذت نمیبرم ک هربااااار وسط سکس اینو میگه.انگار اب یخ میریزن روی سر من.دیگه اگه یه ذره لذت هم میبردم با این حرفاش فقط با بغض تا اخرش پیش میرم و گاهی هم ک گفتم خدمتتون به اخر نرسیده ول میکنه و میره.اخه مگه من عروسک بازیشم؟چطور انقدر راحت شخصیتمو له میکنه؟به خدا من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی حداقل سی تا خواستگار عالی داشتم همه با موقعیتهای عالی.همین الان هم ک متاهلم هر چند وقت یکبار کسی با واسطه یا بی واسطه از خانوادم خواستگاریم میکنه.من هیچوقت اینا رو به همسرم نمیگم.نه چهره ی بدی دارم نه هیکل بدی.با قد 175 و وزن 75 کیلو و تناسب اندام عالی هر دقیقه میگه تو چاقی تو پوستت سیاهه که به خداااااا من گندمی متمایل به سفیدم!بعضی وقتا میگم شاید واقعا من و بقیه چشمامون مشکل داره و من واقعا انقدر کریه المنظر و بد ترکیبم!چکار کنم؟توروخدا یه راهی جلو روم بذارید.من دیگه کم اوردم.میگم بریم مشاوره میگه برم بگم نمیتونیم با هم سکس کنیم؟؟؟واسه من زشت نیست؟
با سلام...مشکلات جنسی عمدتا به 2 شکله یا میل جنسی و یا درد جنسی مثل مشکلات نعوظی ، انزال زودرس و یا درد مقاربتی که اینها عمدتا مشکلات روانی داره که با مشاوره و برخی فنون و اموزش های رفتاری و یا دارو درمانی قابله حله...
این مشکلاتی که عرض کردم همه علتهای جسمانی و روانی اش ذکر شده و قابل درمانه... مشکلات خارج از این 2 شکل مربوط میشه به روابط زناشویی یعنی این مشکلی که شما با شوهرتون دارید ملاک های هیچ کدوم از اختلالات جنسی نیست که بخام براتون راه حل درمانی بیان کنم... این مشکل میتونه ریشه در تعارضات و مشکلات بین فردی شوهرتون و یا نگرش خصمانه به دلایل نامعلوم با شما باشه که باید به صورت زوج درمانی حل بشه... به عبارتی نه شما و نه همسرتون مشکل جنسی ندارید بلکه مشکل زناشویی دارید که به دلیل ارتباط محدودی که با همسرتون دارید ( 2 روز در هفته) در رخت خواب نمایان میشه...شاید اگر بیشتر با هم تعامل داشتید جاهای دیگری هم خودشو نشان میداد... به هرحال این مشکلی نیست که بتونم براتون راه حل بیان کنم چرا که اول باید مشکل مشخص بشه...باید معلوم بشه که دلیل رابطه سرد شوهرتون با شما چیه؟ ایا رفتار شما مشکل داره ؟ اگر قبلن از سکس لذت میبردید و الان نمیبرید این دلیلی بر مشکل جنسی نیست ..میتونه مربوط به اختلافات دیگری باشه که باید با مشاوره حضوری بیان بشه...پیشنهاد میکنم نزد یک مشاور برید نه به عنوان اینکه مشکلات مقاربتی دارید بلکه به عنوان مشکلات زناشویی نامعلوم که یا از همسرتون نشات میگیره و یا ناخواسته مربوط به شماست...
باید چکار کنیم؟
یکی که در طول زندگی مهارتهاش و توانمنیدهاش نادیده گرفته شده دائما به دنبال ابراز وجود و کسب تایید دیگران برمیاد... وصله ناجوریه......
تو تاکسی یک نفر کنارم نشسته بود و داشت با موبایلش صحبت میکرد..معامله میکرد.. خرید و فروخت و آخر سر دعواش شد...ولی یه دفعه صدای زنگ موبایلش درامد.. تعجب کردم.. راننده که حواسش نبود...
فهمیدم صحبتها الکی بوده...این همون وصله ناجوره... همون عقده ای که به بدن میچسبه و فرد را مجبور کرده که نقش یه تاجر را بازی کنه.....
وصله ناجور شخصیت شما چیه؟
سلام
من 26 سالمه.اردیبهشت 93 عقد کردم.4 ماه قبلشم نامزد بودم.2 روز بعد عقد فهمیدم شوهرم یه همسر صیغه ای داشته که مربوط به سه سال قبل از عقدمون میشده.ولی اون خانم شماره تلفنای من و خونمون و /ادرس محل کارم و خلاصه همه چیزو راجع به من میدونست.تا مدتها برام مزاحمت درس میکرد.بهم پیام هایی میداد که شوهرت تا شب عقل تو بغل من بوده،شوهرت مشروب خور بوده،من از شوهرت الان حاملم،من قبلا بچه ازش سقط کردم و اینها....من از شوهرم سوال میکردم ولی چیزی دستگیرم نشد...الان همه چی تموم شده .هم ظاهرا هم از رفتارای شوهرم میفهمم
اما حالا مشکل دارم..قیافه اون زن از جلوی چشمم نمیره،بعد از این قضیه شک به همسرم منو داغون کرد.وقتی دلم میخواد بهش محبت کنم که این کارو اکثرا میکنم.یه چیزی تو وجودم میگه چرا بهش محبت میکنی کسی که باهات این کارو کرد.همش فک میکنی محبتاش به من الکی و ظاهریه..مدام دارم همه چیز حتی اگه بحثی بینمون پیش میاد رو به اون زن و رابطش با شوهرم نسبت میدم
همش فکرم درگیره..
اگه یه ذره باهم سرد میشه میگم لابد چون با اون زن رابطه داشته و کلافش کرده از منم بدش میاد
بحثمون میشه میگم لابد داره منو با اون مقایسه میکنه
کلا از این فکرا زیاد تو سرمه
انقد فکرم درگیره فراموش کار شدم
شوهرمو خیلی دوست دارم.ولی نمیدونم اونم دوستم داره یا نه.عیدم جشن عرووسیمو میگیرم.ولی دلم نمیخواد با این ذهن و افکار برم تو زندگی..
همیشه به خاطر اون مخفی کاری و اون زن یه ذهنیت منفی ازش دارم..تو تنهاییم گریه میکنم..یهو که یادم میافته کل قضیه میام جلو چشمم..من تو این مدت بخاطر اتفاقایی که افتاد سه ماه شوهرمو ندیدم به اصرار خانوادم...خیلی تو اون سه ماه اذیت شدم.
چون تنها بودم و به جای این که یکی باشه کمکم کنه من تو تنهاییم تو محل کارم رو پشت بوم گریه میکردم.تو خونه نمیتونستم راحت باشم..خانوادم نمیتونستن نارختیمو ببینن ..مجبور بودم ظاهرمم حفظ کنم
حالا یکی اگه کمکم کنه اون دوران و فراموش کنم خیلی خوب میشه
اگه راهنماییم کنید ممنون میشم
سلام
بهتره این مشکل را با همسرتون درمیان بزارید .به جای پنهان کاری بهتره رودرو با این مساله برخورد کنید و اجازه صحبت به همسرتون را هم بدید.. شاید همه چیز اونطوری نباشه که شما فکر میکنید.. البته بهتره در شرایط بسیار مطلوب و عاری از هرگونه بازجویی و مچگیری باشه...میتونید با هم به یک رستوران و یا کافی شاپ برید و این مساله را عنوان کنید.. اگه مربوط به گذشته است خوب قابل چشم پوشیه اگه قراره ادامه پیدا کنه حتما واکنش مناسب به این مساله بدید.. البته بازم میگم با رفتاری کاملا محترمانه و همراه با صمیمیت که این ظرافت زنانه را میطلبه...
سلام
میدونید شرطی شدن چیه؟
درمورد نظریه های شرطی شدن بندروا، اسکینر و پاالوف چیزی خواندید؟
نظریه شرطی شدن میگه که اگه یک عامل خوشایند با یک رفتار همراه بشه اون رفتار در صورت حضور اون فرایند خوشایند هم بروز میکنه. مثلا اگه ما وقتی که گرسنه هستیم بوی غذا به مشاممون برسه درنتیجه میل به خوردن غذامون بیشتر میشه. و وقتی شرطی میشیم که بوی غذا به مشاممون میرسه ولی گرسنه نیستیم ولی چون رفتار خوردن با بوی غذا برای ما تداعی شده نا خوداگاه گرسنه مون میشه و دوست داریم یه چیزی بخوریم.شاید عنوان هوس کردم نشانه نزدیکی باشه.
ما چون وقت و تمرکز و حوصله کافی نداریم، معمولا برای اینکه از چیزهای مهمی که داریم مراقبت کنیم از ابزارهایی برای محافظت از اونها استفاده میکنیم.
روی ماشینمون دزدگیر نصب میکنیم تا دزدگیر از شر سرقت ماشین ما را محافظت کنه. تو مغازمون دوربین نصب میکنیم تا دزدها درحضور اون نتونن جنس های ما را بدزدن. گاوصندوق میگیریم تا اسنادمون را در اون نگه داری کنیم و خیلی مثالهای دیگه در مورد حفاظت و مراقبت که در زندگی روزانه با اون مواجه هستیم.
به دلیل حجم اطلاعات و رویداهایی که در زندگی با اون مواجه هستیم و به مغز ما میرسه نا خودآگاه نمیتونیم به همه اونها پاسخ بدیم و درنتیجه به ابزارهایی متوسل میشیم تا از تنش ناشی از هجوم اطلاعات مربوط درامان باشیم.
ما همزمان نمیتونیم هم مراقب ماشینمون باشیم هم با رییس جلسه خصوصی داشته باشیم.
رفتار مراقبت به نوعی تبدیل به رفتار شرطی شده ای میشه که با عامل سرقت تداعی میشه.
ولی این نوع محافظت و رفتار شرطی شده در مورد وسایل و اشیاء مناسب و معقولانه است.
مشکل زمانی پیش میاد که ما این رفتار را به انسان ها و روابط بین فردی و فردی تعمیم میدیم.
یک پدر برای اینکه از دخترش محافظت کنه و اون را به نوعی راضی نگه داره براش لپ تاب- موبایل-اتومبیل و چیزای دیگه ای میخره.
ویا برای اینکه از همسرمون مراقبت کنیم و به نوعی اون را از شر دزدهای ناموس در امان بداریم براش طلا و لباس میخریم. حتی یک حساب بانکی هم به نام اون باز میکنیم.
شاید در وهله اول براتون مبهم باشه که این رفتار ها چه ربطی به شرطی شدن داره؟ اما خاصیت رفتار های روانی مشابه تکثیر ژنتیکی، متفاوت است. شاید در مورد غذا خورد شرطی شدن ما با محرک شرطی شده تداعی بشه. اما در سطح پیشرفته تر این نوع رفتار با حس پدر خوب و همسر خوب بودن تعمیم داده میشه.
چرا ما به جیبمون دزدگیر وصل نمیکنیم یا در یادآوری های موبایلمون زمان گرسنه شدنمون را نمینویسیم.
چون ما در همه حال متوجه خودمون هستیم. برای خودمون وقت میزاریم. مراقب خودمونیم. نیاز نداریم کسی مراقب ما باشه.
وقتی پدر که فکر میکنه با فراهم کردن امکانات رفاهی برای دخترش اون را از شر پسرهای به قول خودش الاف و به درد نخور در امان نگه میداره مشکل اصلی ایجاد میشه.
ولی تا حالا فکر کردید که با وجود تمام سیستم های حفاظتی چرا دزدها در نهایت موفق به سرقت میشن؟
جواب ساده است. چون در نهایت این مراقبت خود ماست که منجر به نگه داری میشه.
اگه به جای اینکه برای دخترمون امکانات رفاهی را فراهم کنیم تا ازش مراقبت به عمل بیاریم ، بهتره که با صممیت و توجه مادرانه یا پدرانه این حس مراقبه را در اونها ایجاد کنیم. وقتی به استعداد ها ، علایق، نگرشهای فرزندانمون توجه کنیم و همیشه یک تکیه گاه امن برای اونها باشیم، فرزندان با اعتماد به نفس بالاتر و حس قوی و صمیمانه تری با مسائل و افراد برخورد میکنن.
اگر با خریدن طلا و ماشین برای همسرمون بهش بفهمونیم مراقبش هستیم بهتره که با عشق ورزیدن و صداقت در زندگی مراقب اون باشیم.
این در هر دو جنس صدق میکنه. هم زن هم مرد به نوعی مراقب همدیگه هستند. لذا باید با رفتارهای صمیمانه، صداقت در زندگی، احترام به سلایق و علایق، احترام به خانواده هاشون در جهت مراقبت از هم بر بیایند.
البته مراقبت با زیر نظر گرفتن فرق داره. این سوء تعبییر پیش نیاد که وقتی میریم سر کاردر را روی همسرمون قفل کنیم یا هرجا دخترمون میره مدام بهش زنگ بزنیم.
اعتماد کردن اساسی ترین مولفه مراقبت فردی است. با اعتماد و محبت به همسر و فرزندانمون از اونها مراقبت کنیم.
در زندگی مشترک شکاف و یا اختلاف مانند روزنه ای کوچک است که در کالبد زندگی زنا شویی بوجود می آید .اگر به موقع ترمیم شود می توان دوباره حریم خانواده و آن مامن آسایش را حفظ کرد اما اگر بی تفاوت بود این شکاف کوچک بزرگ و بزرگتر می شود تا جایی که دیگر امکان ترمیم آن نبوده و تمامی خانواده را به نابودی می کشاند. این اختلافات و مشکلات معمولا از یک چیز شروع میشود، غرور و خودخواهی. هر یک از زوجین اگر در برابر یکدیگر غرور خود را کنار بگذارند و گذشت داشته باشد به راحتی می توانند مشکلات را حل کرده و از بروز فاجعات جلوگیری نمایند.
من به همسرم می گم: من دوست دارم تو این کار را بکنی، این جوری بگردی، فلان کار را نکنی، با فلان کس رفت آمد نداشته باشی و... ولی تا حالا شده بیایم و به همسرمون بگیم: تو دوست داری من چطوری باشم؟ شما با گفتن این یک جمله نه تنها غرور خود را زیر پا نگذاشته و خود را به اصطلاح حقیر نکرده اید بلکه این فرصت را بدست آورده اید که کاستی ها و ضعف های خود را شناسایی کرده و در صدد برطرف کردن آن برآیید. شما نمی دانید یک جمله ساده چقدر میتواند روی زندگی مشترکتان تاثیر بگذارد و اعتماد همسرتان به شما و زندگی مشترکتان را بیشتر کند.این مطلب را مناسب دیدم برای آقایان بنویسم چونکه معمولا آقایان فکر میکنند، جملات اهمیتی ندارد و تنها چیزی که مهم است درون خودشونه. لذا بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشناتر شوید. تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را از آن ها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد. باید باور کنید که دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد کنید.
در ادامه برخی عبارت ها هست که به شما دربرطرف کردن مشکلات و همچنین از بروز اختلافات جلوگیری می کند.
* بیا صحبت کنیم
اگر همسرتان مدتی است که ناراحت یا پریشان است اما توضیحی در این مورد به شما نمی دهد، باید خودتان پیش قدم شوید. شاید او مشکل بزرگی دارد که گفتنش برایش آسان نیست و شاید هم منتظر جرقه ای از طرف شماست.
یادتان نرود که هیچ ناراحتی بی دلیل نیست و این که شما از کنار این پریشانی ها بگذرید و آ نها را جدی نگیرید، می تواند همسرتان را ناراحت تر از آنچه هست کند و حتی گاهی زندگی مشترکتان را هم زیر سوال ببرد. پس بعد از هر دلخوری که بینتان پیش میآید یا حتی زمانی که میبینید رفتار همسرتان تغییر کرده اما دلیلش را نمیدانید، به او پیشنهاد گفتوگو دهید و حتی اگر از این گفتوگو طفره رفت برایش توضیح دهید که شنیدن حرفها و احساساتش چقدر برای شما اهمیت دارد و چقدر برای بهتر کردن زندگی مشترکتان اشتیاق دارید.
* دوستت دارم
اگر میخواهید همسرتان از اینکه دوستش دارید مطمئن شود چارهای جز گفتن این حرف ندارید اما مهمتر از گفتن این حرفها عملکرد شماست. زنها دوست دارند عشقتان را با کارهایتان نشان دهید. دادن یک شاخه گل، یک هدیه بیمناسبت، پیامکهای احوالپرسی طول روز و خیلی کارهای ساده دیگر میتواند تاثیر خاصی روی رابطه شما بگذارد و این زندگی را در چشم همسرتان افتخارآمیزتر کند اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود، شما باید مراقب تمام حرفهایی که میانتان رد و بدل میشود باشید و فکر نکنید کلمات تاثیر چندانی ندارند.
مهمتر از همه اینکه باید مراقب قولهایی که به همسرتان میدهید باشید. گرچه پاسخ مثبت شما به خواستههای همسرتان میتواند او را خوشحال کند اما عمل نکردن به وعدههای کوچک و بزرگتان مشکل را چند برابر خواهد کرد و تاثیری منفی روی نگاه همسرتان به شما و رابطه خواهد گذاشت.
* با تو بودن بینظیر است
زنها دوست دارند، همسرشان به رابطهای که دارد افتخار کند و به دلیل آرامشی که در این رابطه دارد هم از آنها قدردانی کند. این قدردانی ممکن است به شکلهای مختلفی صورت بگیرد. مثلا وقتی مردی زودتر از سر کار میآید و به همسرش میگوید، دوست داشتم امروز بیشتر کنار تو باشم یا اینکه دوست دارم وقتم را بیشتر با تو بگذرانم و باقی مانده کارهایم را هم کنار تو انجام دهم میتواند یک حس فوقالعاده را در زنان ایجاد می کند.
با شنیدن این قدردانیها زن برای بیشتر درک کردن همسرش تلاش خواهد کرد و برای اینکه همسرش در ساعات بیشتری که در خانه است آرامش داشته باشد و این اتفاق را تکرار کند، مصممتر خواهد شد. آنها از این تصور که مردشان دوست دارد ساعتی از روز را تنها کنار او و تنها برای استفاده از وقت 2نفرهشان مشخص میکند بیش از هر چیزی خوشحال میشوند.
* چقدر زیبایی
زنها دوست دارند ظاهرشان را ستایش کنید و گاهی به آنها بگویید که چه چهره زیبا یی دارند. حتی اگر همسر شما واقعا به این زیبایی نباشد از اینکه گمان کند در نظر شما اینطور بهنظر میرسد، احساس غرور خواهد کرد. البته بیگدار به آب نزنید و بدون آنکه برای حرفتان دلیلی داشته باشید او را ستایش نکنید. چون درست در زمانی که به همسرتان میگویید، چقدر زیبا هستی... او دلیل شما را خواهد پرسید و خواهد گفت از چهنظر؟ پس سعی کنید برای این ادعایتان جزئیاتی را هم مطرح کنید و به این فکر کنید، چه چیز در او زیباتر است و بعد سراغ تعریف کردن بروید.
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتاد . بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قو رباغه دیگر گفتند: دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند وبا تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بیایند. اما قورباغه های دیگر مدام میگفتند: دست از تلاش بردارید چون نمی توانید از گودال بیرون بیایید، شما به زودی خواهید مرد. بلاخره یکی از قورباغه ها تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سرانجام به داخل گودال پرت شد و مرد. اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد . هرچه بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که تلاش بیشتر فایده ندارد او مصمم تر می شد . تا اینکه بلاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون امد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شندیدی؟ معلوم شد که قورباغه نا شنواست. در واقع در تمام مدت فکر میکرد که دیگران او را تشویق می کنند.
به نظر شما پیام این داستان چیست؟
فرض کنید که در خانه هستید و پنج اتفاق زیر همزمان پیش میاد.
1- تلفن زنگ میزنه
2- بچه تان گریه میکنه.
3-یکی داره در خونه رو می زنه و صداتون میکنه.
4- لباس ها را بیرون روی طناب پهن کرده اید و بارون میگیره .
5- شیر آب رو در آشپز خانه باز گذاشتید و آب داره سر ریز میشه.
خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کار ها رو انجام میدید، یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدید؟
زیگموند فروید
فروید یکی از بارزترین شخصیت های علمی قرن بیستم است. او در 6 ماه مه 1856 به دنیا آمد و در در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت. او اطریشی بود و از بنیانگذاران دانشکده روانپزشکی. بیشترین شهرت فروید مربوط به کار های او در زمینه روان شناسی تمایلات جنسی، رویا ها و ضمیر ناخودآگاه است. او به عنوان پدر علم روان تحلیل گری شناخته می شود.
هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده یکی از جنبه های زندگی شماست
****************************
زنگ تلفن ، نشانه شغل و کار شماست
گریه بچه ، نشان دهنده خانواده است
زنگ در خونه ، نشان دهنده دوستان شماست
لباس ها ، نشان دهنده پول هستن
بستن شیر آب ، نشان دهنده میل جنسی است
www.citehr.com
خانمی به من گفت: آقای احمدی دخترم خیلی اذیت میکنه. جوری رفتار میکنه که بعضی وقتا فکر میکنم یه چیزیش هست گفتم : چطور مگه؟ چکار میکنه؟ پاسخ داد: خیلی پر سر و صداس برعکس من و باباش .. دوست داره با همه چیز بازی کنه و تمام چیزای خونه را وارسی کنه.. از دردیوارمیره بالا..خیلی هم میخوره خلاصه اصلا از این کاراش خوشم نمیاد.
واقعا تعجب کردم. چون میدونستم دخترش بیش فعال نیست. اینکه کودکی سالم داشته باشیم و داره تلاش میکنه شخصیتش را شکل بده باید فکر کنیم مریضه و توقع داشته باشیم مثل بزرگترا رفتار کنه؟ اونم یه بچه ۵/۳ ساله... به هرحال اگه مثل این خانم با روند شکل گیری شخصیت کودکتون مشکل دارید بهتره این مقاله را بخونید.
کودک شما حتی از ۳ -۴ سالگی دیگر یک شخصیت جداگانه است. چیزهای مورد علاقه و خاص خودش را دارد. روز به روز شخصیت او رشد می کند و کامل تر می شود. در این سن او کم کم می تواند بهتر از کلمات استفاده کند و احساسات خود را بهتر بیان می کند. به همین علت هم رفتارهای پیش بینی نشده و قشقرقهایش کمتر می شود.البته هنوز هم خلق و خوی او از یک لحظه تا لحظه بعدی فرق می کند ولی او دیگر می تواند به شما بگوید که از چه چیزی دلخور و یا عصبانی شده است. از همین سن و سال است که شما می توانید شخصیت خاص او را متوجه شوید. و اگر فرزند دیگری هم داشته باشید می توانید تفاوتهای آنها را از هم تشخیص دهید.با این حال به یاد داشته باشید که شخصیت کودک ۳ تا ۵ ساله هنوز در حال رشد و تغییر است و شما می توانید به شکل گیری جنبه های مثبت در شخصیت فرزندتان در همین سن و سال کمک کنید. در این باره می توانید به توصیه های متخصصان توجه کنید:از ۳ تا ۵ سالگی شخصیت فرزند شما رو به تکامل است. مثلا کودکتان هنوز دارد یاد می گیرد که راحت تراحساسات و افکار خودش را در قالب کلمات به دیگران توضیح دهد. در همین سالهاست که فرزند شما یاد می گیرد که خودش را کنترل کند. و سعی می کند کمتر به شما و دیگران تکیه کند و سعی میکند مستقل باشد و روی پای خودش بایستد. او یاد می گیرد که چگونه خودش را در مواقع هیجان، ترس و عصبانیت آرام کند و کم کم بیشتربه اطراف توجه می کند و کمتر واکنشهای هیجانی نشان می دهد.البته هنوز هم کنترل خیلی زیادی بر رفتار خود ندارد، مثلا وقتی چیزی به نظرش خنده دار می آید، بلند و صدادار می خندد و وقتی چیزی او را ناراحت و عصبانی می کند، زیر گریه می زند. وقتی گرسنه می شود به تاخیر انداختن و صبر کردن وقت غذا به هر علتی به نظرش بی معنی است. او همین الان غذا می خواهد. اسباب بازی مورد علاقه اش را هم همینطور! اگر دست کسی از همسالانش ببیند از او می قاپد تا با آن بازی کند. کودکان ۳تا ۴ ساله از زدن، گاز گرفتن و هل دادن دیگران برای حل اختلافات خود با آنها کمک می گیرند. آنها هنوز نمی توانند تفاوت واکنش صحیح و غلط را بفهمند. این وظیفه والدین است که راه درست ابراز احساسات و حل مشکل را به کودک یاد بدهند.هر چه سن کودک بیشتر می شود بهتر می تواند ارتباط بین طغیان احساسات و عواقب منفی آن را بفهمد. بنابر این اگر والدین در برابر قشقرقهای کودک و گریه و زاریهایش تسلیم خواسته او شوند کودک یاد می گیرد که با این کار می تواند به خواسته اش برسد و اگر بر عکس در جواب قشقرق، والدین او را به گوشه اتاق برده و به اصطلاح روش اتاق خلوت را بکار ببرند، کودک یاد می گیرد که قشقرق بر پا کردن و گریه راه مناسبی برای رسیدن به اسباب بازی مورد علاقه اش نیست.علاوه بر این کودکان پیش دبستانی در این سن اعتماد به نفس خود را پیدا می کنند و تجربیات فراوانی درباره رفتار با دیگران کسب می کنند. کودک ۴ ساله کم کم می فهمد که دیگران هم احساسات دارند و با آنها همدردی می کند. به تدریج متوجه می شوید کودکان تا سن ۵ سالگی شروع به اهمیت دادن به پدر و مادر می کنند و متوجه می شوند که شما هم نیازها و احساسات مخصوص به خودتان را دارید.آنها سعی می کنند محبت خود را راحتترابراز کنند. در این سن دیگر بهتر می توانند خودشان را کنترل کنند و با کلمات عصبانیت و ناراحتی خود را ابراز می کنند.در ۳ ۴ سالگی آنها برای خودشان یک زندگی خیالی می سازند. گاهی نیازمند و گاهی همراه و یاور شما هستند. برای اسباب بازیهایشان اسم می گذارند و با دوستان خیالی خود صحبت می کنند. آنها از دنیای خیالی برای یادگیری واکنشهای واقعی کمک می گیرند و ممکن است در این سن از غول و هیولایی که زیر تخت پنهان شده بترسند. اما وقتی بزرگتر می شوند کم کم می توانند تفاوت بین خیال و واقعیت را درک کنند.گاهی در این سن از بازیهای خشن و اسلحه و تفنگ بازی لذت می برند. اما این نشانه این نیست که در آینده حتما خشن بشوند. استقلال کودک در همین سالها شکل می گیرد و والدین با دادن حق انتخاب به او می توانند به شکل گیری اعتماد به نفس او کمک کنند.در همین زمانی که شخصیت کودک شما خود به خود می شکفد و رشد می کند کارهای زیادی برای کمک به رشد او می توانید بکنید و البته لازم است از بعضی کارها دوری کنید:
۱) کودک شما یگانه است: یادتان باشد بچه ها در شخصیت هایشان با هم متفاوتند و حتی دو قلوها و خواهر و برادرها را نباید با هم مقایسه کنید. شخصیت سالم در کودک زمانی شکل می گیرد که والدین به توانایی ها و نیازهای خاص او توجه کنند و پاسخ دهند.
۲) به کودک اجازه بازی دهید: بازی تاثیر شگرفی بر تکامل کودک دارد. بنابر این به کودک زمان بدهید تا برای شکل گیری شخصیت شکفته اش بازی کند. بازی نه تنها به تکامل جسم و روان و هیجانات کودک کمک می کند، بلکه به آنها یاد می دهد چگونه در گروه کار کنند و اختلافات خود را با همبازیها حل کنند.
علاوه بر این تصورات آنها را کامل کرده و به آنها امکان می دهد تا نقشهای مختلف در دنیای آینده را از همین سن کم امتحان کنند. بچه ها در بازی تصمیم گیری را یاد می گیرند تا بتوانند روی پای خودشان بایستند، کشف کنند و خلق کنند و دیگران را هدایت کنند.
۳) برچسب نزنید: به شخصیت کودکتان اجازه دهید آنگونه که هست رشد کند و دیدگاه های شما یا دیگران روی آن تاثیر بدی نگذارد. مثلا با گفتن اینکه او ترسو، خجالتی، لجباز، ریاست طلب و یا احساساتی است، و دادن القابی از این دست او را به سمت چنین شخصیتهایی سوق ندهید.
۴) الگو باشید: متاسفانه یا خوشبختانه والدین بیشترین تاثیر را بر روی فرزندانشان دارند. کودک اغلب اوقات شما و رفتارتان را می بیند و سعی می کند از شما تقلید کند. او بیشتر از اینکه حرف شما را بشنود، اعمال شما را تکرار می کند، بنابر این سعی کنید از نظر ادب، صبر و مشارکت با دیگران الگوی خوبی برای او باشید تا فرزندی صبور، با ادب و همراه تربیت کنید.
۵) طبیعت او را درک کنید و پرورش دهید: طبیعت فرزندتان را درک کنید و سعی کنید با پرورش آن در رشد و شکوفایی یک شخصیت خلاق با او همراهی کنید. او را وادار نکنید که به خاطر شما به آنچه علاقه دارد پشت پا بزند. اگر فرزند شما عاشق فوتبال است امکان بازی را برای او فراهم کنید و او را مجبور نکنید به کلاس نقاشی برود تنها به این علت که شما نقاشی را دوست دارید.
۶) به کودک اجازه دهید خودش باشد و نه آنچه شما می خواهید: ممکن است شما شخصیتی بسیار برون گرا و دقیق داشته باشید و یا آرام و خجالتی باشید. ممکن است بخواهید فرزندتان مانند خود شما باشد و یا اینکه دلتان بخواهد او از شما بهتر باشد. اما مهم این است که فرزند شما چه می خواهد! اگر دوست ندارد با بچه های دیگر حرف بزند و بازی کند، او را وادار به دوستی با کودکان دیگر نکنید. اجازه دهید او به روش خودش با بچه های دیگر دوست شود و ارتباط برقرار کند.
۷) برایش زیاد کتاب بخوانید: خواندن کتاب و تعریف کردن داستان به کودک شما کمک می کند تا با شخصیتهای مختلف در داستان آشنا شود و از آن شخصیتهایی که به نظرش جذاب و دوست داشتنی است الگو برداری کند. بنابر این سعی کنید برای او زیاد کتاب بخوانید و بخصوص داستانهایی را انتخاب کنید که صفات خوب انسانی مانند صداقت، کمک به دیگران و صبوری در آنها بارز باشند.
۸) امکان تجربه را فراهم کنید: اگر کودکتان را در خانه به تنهایی نگه دارید و اجازه ندهید با دیگر کودکان و حتی بزرگسالان آشنا شود امکان تجربه را از او گرفته اید و به همین علت کودک شما نه می تواند از دیگران بیاموزد و نه در آینده خواهد توانست اختلافاتش را با دیگران حل کند بنابر این کودکی خودخواه، ترسو، منزوی بار خواهد آمد. با بردن کودک به میان جمع های مختلف به او امکان گسترش تجربه و یادگیری را بدهید تا در آینده فرزندی اجتماعی، شجاع و فداکار داشته باشید.
۹) کمتر نه و نکن بگویید: اگر شما مدام به کودکتان نکن نکن بگویید و درخواستهای او را با نه و نمی شود و خطر دارد و کثیف می شود، جواب دهید، پس از مدتی نه تنها کنجکاوی، خلاقیت و شجاعت را در کودک تان سرکوب کرده اید بلکه او دیگر اشتیاقی برای کشف دنیای اطراف و ابداع چیزهای تازه نخواهد داشت و تنها سعی می کند در محدوده ای که شما با خط قرمز مشخص کرده اید، حرکت کند و شما را راضی نگه دارد. سعی کنید محیطی امن برای کودک فراهم کنید و در آن محدوده به کودک اجازه دهید که آزادانه فعالیت کند. اگر یک گوشه برای کثیف کاری و ریختن رنگ داشته باشد، او هم ممکن است به نقاشی علاقه بیشتری پیدا کند. اگر به او اجازه دهید آب داشته باشد شناگر خوبی خواهد شد!
۱۰) انعطاف پذیری را به کودک بیاموزید: یادتان باشد نه تنها شخصیت فرزند شما یگانه است بلکه روشی که شما برای رشد و تکامل شخصیت او به کار می برید هم منحصربه فرد است. شما با روشهای مخصوص خود می توانید حس کنجکاوی و علاقه کودکتان به دانستن را تقویت کنید. هیچ کس نمی تواند مانند شما با فرزندتان حرف بزند و بازی کند، کتاب بخواند و به گردش برود.شما می توانید به کودک ترسوی خود کمک کنید تا شبی در تاریکی جنگل در کنار شما در یک چادر بخوابد. شما می توانید به کودک پر جنب و جوشتان یاد بدهید که نیم ساعت بدون وول خوردن با شما بنشیند و بازی فکری بکند. یادتان باشد اگر چه همه افراد شخصیتی منحصر به فرد دارند اما می توانند با چیزهایی بر خلاف خواست خود کنار بیایند و به عبارتی انعطاف پذیری داشته باشند. به جای اینکه سعی کنید شخصیت کودکتان را تغییر دهید و او را آنچه می پسندید بار بیاورید، سعی کنید به او انعطاف پذیری را یاد بدهید تا بتواند بدون حضور شما در شرایط مختلف با دیگران و خودش کنار بیاید و گلیم خودش را به تنهایی از آب بیرون بکشد. این امر هم با هدایت کودک در مسیر تجربیات فراهم می شود. وقتی کودک شما در مهد کودک با دوستش دعوا می کند، به این قضیه به چشم یک مشکل نگاه نکنید بلکه این یک تجربه جدید برای اوست که ممکن است به علت هر اختلافی در آینده بسیار برای او پیش بیاید بنابر این از همین سن سعی کنید به او مهارتهای حل مساله را یاد بدهید. تا در دنیای پر از چالش و اختلاف آینده اش بتواند با انعطاف به نتیجه خوبی برسد.در شکل گیری شخصیت کودکتان مهمترین نکته این است که به او کمک کنید تا در محیطی پر از محبت و عشق رشد کند. از او حمایت کنید وبر روی جنبه هایی از شخصیتش که تحت تاثیر شماست بیشتر تمرکز کنید.
مقاله از دکتر مهشید چایچی با کمی اضافات نویسنده وبلاگ
بر اساس مطالعهای که در ماه جولای 2002 در مجله معتبر Review of General Psychology به عمل آمد، 99 روانشناسی که بیشترین تاثیر را بر این رشته بر جا گذاشتهاند، شناسایی و ردهبندی شدند. این ردهبندی براساس سه عامل صورت گرفت: بسامد ارجاع در مجلات علمی، ارجاع در کتابهای درسی و نظرخواهی از 1725 عضو انجمن روانشناسی آمریکا. 10 روانشناس برتر این لیست به قرار زیر بودند. این افراد نه تنها از معروفترین متفکران روانشناسی هستند بلکه همگی نقش مهمی در تاریخ روانشناسی و سهم عمدهای در شناخت ما نسبت به رفتار انسانها ایفا کردهاند: |
۲-زیگموند فروید ( Sigmund Freud )
3- آلبرت بندورا ( Albert Bandura )
4- ژان پیاژه ( Jean Piaget )
5- کارل راجرز ( Carl Rogers )
6- ویلیام جیمز ( William James )
7- اریک اریکسون ( Erik Erikson )
8- ایوان پولوف ( Ivan Pavlov ) |
9- کرت لوین ( Kurt Lewin )
|
این ویژگی ها دیدگاه های روانشناسان مختلف در باره انسان سالم، کامل یا بالغ است که پاره ای از آن ها در من و شما کم و بیش وجود دارد که با کمی تلاش می توان آن ها را تقویت کرد و آنهایی که در ما نیست را می توان ایجاد نمود. کار مشکلی نیست فقط کمی سعی و تلاش می خواهد.
1- انسان سالم امکانات، خواسته ها، توانایی ها و اهداف و علائق خود را می شناسد.
ما چقدر اهداف و علائق خود را می شناسیم، آیا می دانیم در چه زمینه هایی توانایی و استعداد بیشتری داریم، چقدر امکانات و خواسته های خود را می شناسیم؟ آیا می دانیم برای چه زندگی می کنیم؟ برای چه کار و می کنیم و شغلی را انتخاب کرده ایم، یا دانشگاه رفتیم و این رشته ایی که در آن مشغول تحصیل هستیم را انتخاب کرده ایم، چرا ازدواج می کنیم، یا کرده ایم و برای چه دارای فرزند می شویم؟
بیشتر مردم نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه از زندگی خود می خواهند. انسان سالم برای خود و شناخت خود وقت می گذارد تا توانایی ها، استعداد ها، اهداف و علائق خود را بشناسد. ما چقدر وقت می گذاریم.
با خود عهد کنیم و ماهی یک بار با خود یک ساعت خلوت کرده و در مورد اهداف خود و مسیری که طی یک ماه گذشته رفته ایم را بررسی کنیم و مراقب باشیم که از مسیر خارج نشویم. هر قدمی که می خواهیم برداریم از خود بپرسیم برای چه؟ و چه می خواهم؟
2- انسان سالم در برابر وقایع و اتفاقات سخت زندگی احساس یأس و ناامیدی نمی کند.
انسان سالم می داند که هیچ زندگی آرمانی برای هیچ ابوالبشری وجود ندارد، لکن از تلاش و کوشش باز نمی ایستد و اگر زمانی هم با مانع روبرو شود ضمن اینکه دچار یأس و ناامیدی نمی گردد، آن را مانع ندیده بلکه آن را تنگنایی تلقی می کند که با کمی دایت می توان از آن گذشت.
تمرین کنیم تا هنگام مواجه با تنگناها ضمن تقویت توکل در خود، در کمال آرامش راه کار منطقی و عملی اتخاذ کنیم.
3- انسان سالم از زندگی بیشتر احساس رضایت و خوشی می کند و کمتر گرفتار نارضایتی و ناخوشی می شود. به عبارتی دیگر انسان سالم قسمت پر لیوان را هم می بیند.
واقعیت این است که ما در زندگی خودمان نکات مثبت و ارزندۀ بسیاری داریم که می توانیم به اونها ببالیم و با فکر کردن بدانها احساس ارزشمند و خوشایندی بکنیم.
طبیعت ما انسان آن است که معمولا نکات منفی را بیشتر می بینیم و مورد توجه قرار می دهیم و باید تمرین کنیم تا بتوانیم بخش مثبت و خوب زندگی خودمان را ببینیم. حتی اغلب اوقات ما در مورد فرزندانمان هم بیش از آنکه نکات مثبیشان را ببینیم، نکات منفی آنها را مورد توجه قرار می دهیم.
ندیدن نکات مثبت زندگی خود و دیگران و دیدن و بازگو کردن نکات منفی باعث شده تا به مرور ما تبدیل به انسان های شاکی شویم که دائما در حال نق زدن و قر زدن هستیم (که اسم آن را فرهنگ نق زدن و نالیدن گذاشته ام) و در حال حاضر این فرهنگ را ما به وضوح در جامعه خود شاهدیم و جالب آنکه فقط هم می نالیم و هیچ گاه برای آن کاری نمی کنیم.
بنابراین بیاییم از این پس نکات مثبت زندگی خود و دیگران را هم ببینیم و مورد توجه فرار دهیم تا انشاالله مثبت اندیشی عادتمان شود که البته واقعیت زندگی ما این است به هر حال از جسم سالم، روان سالم، پدر و مادر خوب، فرزندان سالم و صالح یا شغلی که از طریق آن امرار معاش می کنیم و هزاران مواهب دیگر برخورداریم که ممکن دیگران آن را هم نداشته باشند. پس ما از داشتن آنها خرسند و شاکر باشیم.
4- انسان سالم قادر به برقراری ارتباطات و مناسبات دوستانه و صمیمانه با دیگران است.
کسی که نتواند با دیگران ارتباط برقرار کند، انسان سالمی نیست. انسان سالم به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کرده و روابط عمیق و صمیمی و بلند مدت برقرار کند.
ما چقدر قادریم با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کنیم و این ارتباط را تداوم ببخشیم. برقراری ارتباط مؤثر تکنیکی آموختنی است و هر کس به راحتی می تواند آن را آموزش ببیند و به راحتی هم به کار ببندد.
5- انسان سالم خود عهده دار زندگی خویشتن است.
انسان سالم ضمن اینکه با دیگران مشورت می کند ولی خود مسئولیت عواقب آن را می پذیرد. ما چه می کنیم؟ آیا دیگران را در ناموفقیت های خود مقصر می دانیم یا خود مسئولیت آن را می پذیریم؟
باید توجه داشته باشیم هر آنچه در پی مشورت با دیگران برای اهداف ما رخ می دهد، تصمیم گیرنده نهایی خود ما هستیم و انتخاب خود ما بوده نه زور و اجبار دیگران، پس خود ما باید عواقب آن را بپذیریم.
6- انسان سالم خود و ديگران را دوست می دارد و از محبت كردن به آنها لذت می برد.
انسان سالم دیگران را صمیمانه دوست دارد و بدانها عشق می ورزد، انسان سالم از هر اقدامی برای کمک به دیگران فروگذاری نمی کند.
آیا تا به حال شده در خیابان دست نابینایی را برای عبور از خیابان گرفته و به او کمک کرده باشید؟ چه احساسی داشتید؟! مطمئنا احساس خوشایندی بوده، آیا او در مقابل به شما چیزی داد که اینگونه خرسند شدید؟ مطمئنا خیر.
پس چرا تا مطمئن نباشیم از طرف مقابل چیزی به ما می رسد یا نه، گامی برای او بر نمیداریم.
دوستان، همراهان بیاییم دست در دست هم به یکدیگر عشق بورزیم و همدیگر را دوست بداریم. بدانیم که این لحظات دیگر برنمی گردد، این لحظات با هم بودن و به هم عشق ورزیدن را غنیمت شمرده و تا می توانیم دست یکدیگر را در گذر از این دنیا گرفته و یار و یاور هم باشیم.
توجه داشته باشیم که ما در هیچ جا زندگی نمی کنیم، ما حتی بر این کره خاکی هم زندگی نمی کنیم، ما در قلب کسانی زندگی می کنیم که دوستشان داریم و به آن ها عشق می ورزیم.
7- انسان سالم پی به ماهیت وجودی خود برده و بد و خوب خود را می شناسد و قبول دارد.
ما تا چه اندازه در خود تفکر کرده و نسبت به خود شناخت داریم و یا هنگامی دیگران به ما بازخوردی از رفتارمان می دهند می پذیریم. پس ضمن اینکه در رفتار خود تفکر و تدبر می کنیم در صورتی اطرافیان رفتار ما را مورد نقد قرار می دهند به این توجه داشته باشیم که ممکن است درست می گویند و حتی اگر فکر می کنیم درست تشخیص نداده اند باید این را در نظر داشت که ما چگونه رفتار کرده ایم که نمود بیرونی آن برای دیگران و اطرافیان چیزی غیر از تصور و خواست ما بوده، پس هنگامی که دیگران رفتار ما را مورد انتقاد قرار می دهند در قدم اول حق را به آن ها داده و از زاویه دید آنها خود را بنگریم، به احتمال قریب به یقین آنچه آنها دیده اند درست خواهد بود (البته اگر منصفانه خود را بنگریم)
8- انسان سالم آشفتگی ها و ناراحتی های خود را به نحو قابل قبول و جامعه پسند آشکار می کند.
ما اعتقاد نداریم و نمی گوییم که انسان سالم هیچگاه دچار ناراحتی نمی شود یا نباید بشود، بلکه آنچه مسلم است هر کسی در برهه ای از زندگی خود ممکن است ناراحتی ها و آشفتگی هایی برایش پیش آید، آنچه مهم است این است که فرد بتواند به شیوه ای معقول و منطقی ناراحتی خود را بروز دهد نه با ایجاد مشکل برای دیگران.
توجه داشته باشیم که با هیاهو و غیر و قال دیگران را متوجه مشکل کردن رفتار ناپسندی بوده و فقط یک ذهن ناسالم ممکن است دست به چنین کاری بزند. پس ما به عنوان یک انسان سالم در هنگام آشفتگی آن را به نحو جامعه پسند بروز دهیم.
9- انسان سالم توانایی خود کنترلی خوبی دارد.
یعنی در برابر عوامل بیرونی زود واکنش نشان نمی دهد و رفتارهایش بستگی به عوامل بیرونی ندارد و آنچه را که انجام می دهد متاثر از عوامل بیرونی نیست بلکه انتخاب خود اوست.
برای مثال دانش آموزی که دیر به مدرسه می رسد و دلیل آن را دیر آمدن اتوبوس عنوان می کند، یا هنگامی که معلم، یا والدینش حضور دارند درس می خواند و زمانی که آنها نیستند مطالعه نمی کند. همچنین افراد شاغلی که با تاخیر به محل کار می رسند دلیل آن را رفتن سرویس مطرح می کنند یا در حضور افراد مافوق کار و وظایف شغلی خود را به خوبی انجام می دهند، بیانگر اشخاصی است که خود کنترلی پایینی دارند به عبارتی کانون کنترل آنها بیرونی است.
ولی آن دسته از دانش آموزان که دلیل دیر رسیدن را دیر آمدن خود به ایستگاه اتوبوس مطرح می کنند یا اینکه بدون نیاز به حضور دیگران تکالیف خود را انجام می دهند و آن دسته از کارکنانی که دیر رسیدن به سرکار را نرسیدن به سرویس عنوان می کنند و بدون نیاز به حضور افراد ارشد وظایف شغلی خود را به نحو احسن انجام می دهند بیانگر اشخاصی است که کانون کنترل آنها درونی است.
به عبارت دیگر هنگامی که انجام دادن یا ندادن کاری در فردی منوط به وجود یا عدم وجود عوامل بیرونی باشد، این دسته از افراد کانون کنترل بیرونی دارند و خود کنترلی آنها ضعیف است. و آن در دسته از افراد که انجام دادن یا ندادن کاری بستگی به وجود یا عدم وجود عوامل بیرونی نداشته باشد کانون کنترلشان درونی است و خود کنترلی خوبی دارند.
با تمرین و ممارست می توان کانون کنترل را درونی کرد و خود کنترلی را قوی نمود و کمتر در برابر ناملایمات بیرونی تکانشی عمل کرد و مشکلات درونی را به عوامل بیرونی نسبت داد.
10- انسان سالم هم در تنهایی، هم در جمع احساس شادی و خوشی می کند.
به هر حال مواقعی پیش می آید که تنها هستیم یا در جمع قرار می گیریم، در این لحظات چگونه احساسی داریم، آیا در هر دو صورت خرسند می شویم و حداکثر لذت را از آن می بریم یا احساس ناخوشایندی به ما دست می دهد؟
انسان سالم هر دو صورت، چه در جمع، چه در تنهایی احساس کسالت نکرده و حداکثر بهره را می برد. برای تنهایی خود برنامه دارد و وقتی هم که در جمع قرار می گیرد از بودن در جمع خرسند بوده و لذت می برد.
11- انسان سالم واقعیت ها را همانگونه که هست می پذیرد.
ما چقدر آمادگی پذیرش واقعیات زندگی خود را داریم، و با آن کنار می آییم، یا آنکه دائم در حال جنگ با واقعیت های زتدگی خود هستیم. آیا این یک واقعیت نیست که ما در ایران زندگی می کنیم و به جای نق و ناله کردن، این واقعیت را بپذیریم و اگر می توانیم برای بهبود شرایط زندگی در ایران قدمی برداریم، اگر نه حداقل دائماً از کمبودها و نابسامانی ها شکایت نکنیم بلکه برای اصلاح آن قدم مثبتی برداریم.
12- انسان سالم دیگران را تحقیر نمی کند و برای خود مزیتی قائل نمی شود.
منظور این است که انسان سالم دیگران را کوچک نپنداشته و حقیر جلوه نمی دهد و خود را بر دیگران برتر و والاتر نمی داند و خود را ارجح نمی داند، این مورد به خصوص در مورد مدیران مصداق پیدا می کند.
بنابراین مراقب باشیم که با رفتار خود دیگران را تحقیر و ذلیل نکنیم و مواهب دنیا را فقط مختص خود ندانیم.
13- انسان سالم اجازه نمی دهد تحت تسلط دیگران قرار گیرد و دیگران را هم تحت تسلط خود در نمی آورد.
انسان سالم نه به دیگران زور می گوید، نه حرف زور را می پذیرد، این بدان معنی نیست که انسان سالم مدیر نمی شود تا دیگران را تحت تسلط خود در نیاورد، بلکه مقصود به زور دیگران را به کار واداشتن است. مدیران هم باید بگونه ایی رفتار کنند که کارکنان از روی میل و رغبت کار کنند.
14- انسان سالم از هر فرصتی برای شادی و دوری از نگرانی استفاده می کند به گونه ای که بذله گویی او موجب آزار و اذیت دیگران نمی شود.
انسان سالم تلاش می کند خود و دیگران را به هر صورتی که شده (البته بدون آزرده کردن فردی) شاد کند و از شاد کردن دیگران دریغ نمی کند. مراقب است شادی او منجر به ناراحتی و پریشانی دیگری نشود. همچنین با تمسخر کردن دیگری فضای شاد برای دیگران فراهم نمی کند.
ما برای شاد کردن خود و دیگران چه می کنیم؟ آیا با تمسخر کردن دیگران شادی می کنیم یا با شاد و خرسند کردن دیگران احساس شادی می کنیم؟ به عبارتی شادی خود را در شادی دیگران می بینیم؟
15- انسان سالم اجازه تقویت به حالت هایی نظیر بدبینی، سوءظن، غرور، نخوت، رشک، حسد، خودخواهی و هیجان های منفی از این قبیل را در خود نمی دهد.
هیجان های منفی بدون خواست فرد برایش پیش می آید لکن انسان سالم با تمرکز بر آنها و تکرار آن افکار این هیجان ها را تقویت نمی نماید. یعنی دست فرد نیست که دچار این گونه هیجان ها نشود، ولی فرد می تواند با تمرین و ممارست افکار مرتبط با این هیجان ها را از خود دور می نماید و نشخوار فکری (تکرار در ذهن) موجبات تقویت این هیجان ها را فراهم نمی آورد و بلافاصله این افکار را از خود دور می کند.
16- انسان سالم دیگران از دست و دل و زبان و پندار و کردارش در امان هستند.
آخرین ویژگی انسان سالم همان فرموده معروف زرتشت پیامبر است: «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک». انسان به این نکته توجه دارد که رفتار او یا بیان او و حتی افکار او موجب رنجش دیگران نگردد و منجر به آزار و اذیت آن ها نگردد. به عبارتی توجه به بازی «برنده- برنده» دارد و مراقب است که اطرافیان او با رفتار و کردار و گفتارش بازنده نباشند.
منبع:مقالات انجمن روانشناسی آمریکا
برای تعریفی روشن از حساسیتزدایی، ابتدا باید شرطیسازی پاسخگر یا تقابلی را توضیح دهیم. شرطیسازی تقابلی، فرایندی است که در آن یک پاسخ شرطی با پاسخ دیگری که با آن ناهمساز یا مغایر است جانشین میشود و این سبب میشود که پاسخ شرطی در حضور محرک شرطی داده نشود. برای روشن شدن مطلب، فرض کنید کودکی را که از سگ میترسد تشویق کنیم تا با کودک دیگری که با سگش مشغول بازی کردن است بازی کند. وقتی که کودک مورد نظر ما با کودک دوم و سگش بازی میکند، پارهای از هیجانهای مثبت بازی با کودک دوم و سگش به سگ شرطی میشوند. این پاسخهای شرطیشده مثبت با پاسخهای هیجانیشده منفی که قبلا به وسیله حضور سگ فراخوانده میشدند، رقابت خواهند کرد و آنها را از میان خواهند برد. بنابراین، هدف روشهای مبتنی بر شرطیسازی تقابلی این است که از راه شرطی کردن رفتاری که مغایر با رفتار نامطلوب است، رفتار نامطلوب کاهش یابد یا بازداری شود.
مهمترین روش رفتاردرمانی برخاسته از اصل شرطیشدن تقابلی، حساسیتزدایی است که انواع معروف آن حساسیتزدایی منظم، حساسیتزدایی واقعی و خودحساسیتزدایی هستند.[1]
اصولا حساسیتزدایی منظم، فنی برای کاهش اضطراب است. این فن که توسط سالتر در سال 1949 و جوزف ولپی در سال 1985 ابداع شد، مبتنی بر بازداری تقابلی است. حساسیتزدایی منظم برای درمان بیمارانی مورد استفاده قرار میگیرد که از برخی رویدادها، آدمها یا اشیا، اضطراب یا ترس شدیدی دارند و یا ترسهای تعمیمیافته دارند.[2] به عنوان مثال برای رفع ترس از حیوانات، اضطراب صحبت در جمع و اضطراب اجتماعی موثر است.[3]
حساسیتزدایی منظم شامل سه مرحله است:
1.آرمیدگی یا تنآرامی
آرمیدگی تدریجی را جیکوبسن ((Jacobson مطرح کرد. در این فن، درمانجو آموزش میبیند که خود را به آرامش عمیق برساند. یکی از روشهای این کار، آرامسازی تدریجی ماهیچههای گوناگون بدن است. برای نمونه، آرامسازی از ماهیچههای کف پا و مچ پا آغاز میشود و رفتهرفته ماهیچههای سراسر بدن تا ماهیچههای گردن و صورت را در برمیگیرد.[4]
جوزف ولپی در درمانش با بیماران خود، از آنها میخواهد روزی دو بار به مدت 10 تا 15 دقیقه عمل آرمیدگی را انجام دهند. وی معمولا پنج تا شش جلسه را به آموزش آرمیدگی اختصاص میدهد. درمانجو به این ترتیب یاد میگیرد آرامش کامل ماهیچههای خود را دریابد و در درجات گوناگون تنش(اضطراب) را از هم تشخیص دهد.[5]
2. سلسله مراتب اضطراب
تهیه سلسله مراتب اضطراب منوط به این است که اطلاعات مشروح و دقیقی در مورد رویدادهای مولد اضطراب کسب کنیم. به طور کلی سلسله مراتب اضطراب بر سه منبع اصلی استوار است:
الف. تاریخچه بیمار
ب. پاسخهای مراجع به ترس
ج. بررسی ویژه در مورد حیطههای ترس خاص.
مراجع مواد هر حیطه را به جهت شدت ترسانگیزی آنها درجهبندی میکند و این فهرست درجهبندی شده، همان سلسله مراتب است. امکان دارد تهیه سلسله مراتب ساده و راحت باشد، نظیر آنچه در هراسهای شرطیشده دیده میشود، اما میتواند کاری دشوار نیز باشد، زیرا ممکن است فهرستی را که مراجع در مورد آنچه که از آنها اجتناب میکند، منابع اضطراب را روشن نسازد. برای مثال چنین آشکار شد که ترسهای یک شخص از قطار، بلندی و دیگر موقعیتها، ثانوی بود و هراس او درباره از دست دادن کنترل بر ادرار ناشی میشد. معمولا برای هر ترس، یک سلسله مراتب ساخته میشود. مراجع رویدادهای مولد اضطراب را براساس شدت اضطرابی که ایجاد میکنند از کمترین تا بیشترین تنظیم میکند. این رویدادها معمولا بر مبنای صفر تا صد درجهبندی میشود.[6]
3. حساسیتزدایی
پس از آنكه درمانگر به مراجع آموزش داد كه در خودش حالت آرمیدگی ایجاد كند و سلسله مراتب اضطراب را نیز درست كرد، جریان حساسیتزدایی شروع میشود. در آغاز كار، از مراجع خواسته میشود تا روی یك صندلی راحت یا كاناپه خود را به حالت آرمیدگی كامل درآورد و یك صحنه آرامشبخش را تجسم كند. سپس درمانگر از او میخواهد تا اولین صحنه سلسله مراتب اضطراب را تجسم كند. اگر مراجع به هنگام تجسم این صحنه كمترین اضطرابی را احساس كرد، با بلند كردن یكی از انگشتان به درمانگر علامت میدهد(این حداقل علامتدهی برای این است كه حالت آرمیدگی او به هم نخورد) و بعد درمانگر بلافاصله از مراجع میخواهد تا دیگر به آن صحنه فكر نكند و به صحنهای كه قبلا تجسم كرده بود باز گردد. اگر هیچگونه اضطرابی را احساس نكرد، درمانگر پس از 7 تا 10 ثانیه از او میخواهد تا دیگر به آن صحنه فكر نكند و حالت آرامش خود را ادامه دهد. پس از گذشت حدود 15 تا 30 ثانیه حالت آرامش، دوباره از مراجع خواسته میشود تا همان صحنه را تجسم كند. پس از دوبار تجسم بدون احساس اضطراب این صحنه(با یك وقفه 15 تا 30 ثانیه حالت آرامش بعد از هر یك از آنها)، درمانگر از مراجع میخواهد تا صحنه دوم را تجسم كند. اگر مراجع احساس اضطراب را در خود علامت داد، درمانگر بلافاصله از او میخواهد تا دیگر به آن صحنه فكر نكند. باز هم پس از آنكه مراجع كاملا به حالت آرمیدگی بازگشت، درمانگر از او میخواهد كه صحنه قبلی را تجسم كند. اگر هیچگونه اضطرابی را احساس نكرد، دوباره صحنه دوم سلسله مراتب اضطراب وارد عمل میشود.
بدینصورت، مراجع بهتدریج از ضعیفترین صحنه به قویترین آنها پیش میرود و در هر مرحله از حالت آرمیدگی با اضطراب حاصل از آن مقابله میكند. در تمام طول جریان، هر زمان كه مراجع وجود حالت اضطراب را در خود علامت دهد، درمانگر از او میخواهد كه فكر كردن به صحنه را متوقف سازد و به حالت آرمیدگی بازگردد و صحنهای را كه در سلسله مراتب اضطراب در سطح پایینتری قرار دارد به او معرفی میكند. شواهد پژوهشی نشان میدهند كه توانایی مقابله مراجع با صحنههای خیالی اضطرابزا كه در ضمن حساسیتزدایی منظم آن را كسب میكند قابل انتقال به موقعیتهای طبیعی است. در بعضی موارد، تعمیم از صحنههای خیالی به موقعیتهای محیط طبیعی به سرعت اتفاق میافتد.
در رابطه با اثربخشی روش حساسیتزدایی منظم پژوهشهای زیادی نتایج مثبتی به دست دادهاند. ترنر، دی توماسو و دی لوتی در سال 1962 گزارش كردند كه روش حساسیتزدایی منظم برای رفع پارهای از اختلالات مفید است. بهخصوص معلوم شده است كه این روش برای اختلالات فوبیای بزرگسالان بسیار مفید است. تنها استثنایی كه وجود دارد هراس از مكانهای باز(agoraphobia) است كه در مورد آن روش حساسیتزدایی منظم خیلی كارساز نیست. هم اضطراب سخن گفتن و هم اضطراب امتحان به این روش خیلی خوب جواب میدهند. به طور كلی این روش در درمان اختلالات جنسی، اختلال وسواس اجباری، افسردگی و بیماری آسم، سردردهای میگرنی، اختلالات انقباض عضلانی و حمله صرعی با موفقیت استفاده شده است. حتی مطالعاتی وجود دارند كه نشان میدهند كاربرد روش حساسیتزدایی منظم در آمادهسازی مادر برای زایمان فرزند، هم دوره درد و هم شدت درد را كاهش میدهد.
صورتهای دیگر روش حساسیتزدایی منظم یا خیالی
یكی از مشكلات استفاده از روش حساسیتزدایی منظم این است كه ایجاد حالت آرمیدگی عضلانی در كودكان و برخی بزرگسالان بسیار دشوار و گاه غیرممكن است. لذا بعضی درمانگران برای رفع این مشكل، به جای آرمیدگی عضلانی، از رفتارهای دیگران كه با اضطراب ناهمسازند استفاده میكنند. لازاروس و آبراموویتس در سال 1962 از تخیل هیجانی(emotive (imagery به جای آرمیدگی عضلانی برای برطرف كردن ترس كودكان استفاده كردند. در این روش از راه وادار كردن كودكان به تجسم صحنههایی كه در آنها احساس غرور یا شهامت میكنند و یا برایشان سرگرم كننده است، اضطراب آنها را برطرف میسازند.
لازاروس، به جای آرمیدگی عضلانی از فعالیت عضلانی جهتدار یا مبنی بر یك هدف خاص سود برده است. در این روش نیز، طبق معمول، سلسله مراتب اضطراب درست میشود و درمانجو از تجسم موقعیتی كه كمترین میزان اضطراب را برمیانگیزاند شروع میكند. اما به عوض رفتن به حالت آرمیدگی عضلانی در ضمن ارایه صحنه اضطرابزا، به نوعی فعالیت عضلانی مانند مشتزدن به بالش یا كیسهبكس میپردازد.
خودحساسیتزدایی
روش خودحساسیتزدایی، همان روش حساسیتزدایی منظم است، با این تفاوت كه در حساسیتزدایی منظم درمانگر بهتدریج موقعیتهای اضطرابزا را كه در سلسله مراتب اضطراب مرتب شدهاند به مددجو معرفی میكند، اما در خودحساسیتزدایی خود مددجو كنترل صحنههای اضطرابزا را بر عهده میگیرد. بنابراین، هم در حساسیتزدایی منظم و هم در خودحساسیتزدایی اقدامات زیر ضروری است:
1 ـ آموزش آرمیدگی عضلانی
2 ـ تهیه سلسله مراتب اضطراب
3 ـ اجرای برنامه حساسیتزدایی.
حساسیتزدایی واقعی
برخلاف روش حساسیتزدایی منظم یا خیالی كه در آن مراجع صحنههای خیالی موقعیتهای اضطرابآور را تجسم میكند، در روش حساسیتزدایی واقعی بهتدریج با موقعیتهای واقعی مولد اضطراب مواجه میشود. روش حساسیتزدایی واقعی بیشتر با مراجعانی به كار بسته میشود كه توانایی تجسم صحنهها را به طور روشن ندارند. ماریكور جونز، در روشی كه برای برطرف كردن ترس پیتر به كار برد از حساسیتزدایی واقعی استفاده كرد. خانم جونز، خرگوشی را كه در قفس قرار داشت و ابتدا در گوشهای از اتاق بود، هنگامی كه پیتر در گوشه دیگر اتاق مشغول خوردن غذای مورد علاقهاش بود، بهتدریج به او نزدیك كرد. در یك آزمایش دیگر، وقتی كودك دیگری كه از قورباغه میترسید درخواست كرد با مداد رنگی بازی كند، مداد رنگیها را در كنار یك قورباغه قرار دادند و بدین طریق روش حواسپرتی را به كار بستند.[7]
[1]. سیف، علیاکبر؛ تغییر رفتار و رفتاردرمانی، تهران، دوران، 1381، چاپ پنجم، ص 220.
[2]. ریچارد اس، شارف؛ نظریههای رواندرمانی و مشاوره، مهرداد فیروزبخت، تهران، رسا، 1386، چاپ سوم، ص 277.
[3]. فیرس، ای جی، ترال، تیموتی جی؛ روانشناسی بالینی، فیروزبخت و بهاری، تهران، رشد، 1382، ص 528.
[4]. اتکینسون، اسمیت و همکاران؛ زمینه روانشناسی هیلگارد، محمدنقی براهنی و همکاران، تهران، رشد، 1385، ص 567.
[5]. نظریههای رواندرمانی و مشاوره، ص 278.
[6] بلاک، الناس هرسن مایکل؛ فرهنگ شیوههای رفتاردرمانی، فرهاد ماهر و سیروس ایزدی، تهران، رشد، 1378، ص 356 – 357.
[7]. تغییر رفتار و رفتاردرمانی، ص 228 – 230 – 231.
این پست ثابت می باشد. دراینجا سوالات خودرا مطرح و پاسخ خود را دریافت نمائید.
ج امید احمدی :در مورد روابط:
اول اینکه خودت را محدود نکن ..یعنی وقتی میخای با یه نفر ارتباط برقرار کنی اگه طرف مقابلت روی خوش نشون نداد سری دپرس نشو ... برو و سعی کن با یکی دیگه ارتباط برقرار کنی
سعی کن یک وجه اشتراک بین خودت و طرف مقابلت پیدا کنی .. مثلا اتفاق نظر در مورد یک تیم فوتبال یا یک دسته سیاسی... در ارتباط برقرار کردن با دیگران هم همینطور برایه ارتباط موثر یک موضوعی را برای صحبت پیدا کن و درموردش اظهار نظر کن.. مثلا آب و هوا یا وضعیت شهریه دانشگاه و...
سعی کن تو ارتباط اولیه خودت را معرفی کنی تا طرف مقابلت بهت اعتماد کنه .. مثلا اسمت سنت مدرک تحصیلیت را بگو یا هر چیز دیگه ... معرفی تو ارتباط اولیه خیلی تاثیر داره
همیشه سعی کن ظاهر بسیار مرتب و شیکی داشته باشی چون معمولا مردم جذب افراد مرتب و شیکپوش میشن
ضمنا در ارتباط اولت مخصوصا با جنس مخالف زیاده روی نکن چون ممکنه درموردت بدفکر کنن ... بزار کم کم ارتباطت قوی بشه بعد زیاده گویی کن..
همیشه به طرف مقابلت بگو که آشنایی با شما باعث خوشحالی من بود تا تداعی مناسبی از شما تو ذهنش باقی بمونه
چون میدونم خجالتی هستی حتما در برقراری ارتباط چشمی با طرف مقابلت دقت کن.. ارتباط چشمی قوی داشته باش.. برقراری ارتباط چشمی هم به ظرفیت طرف مقابلت بستگی داره خیلی ها در برخورد اول از ارتباط زیاد چشمی خوششون نمیاد .. این را دیگه باید خودت بفهمی
سعی کن توی صحبتات خشک نباشی .. الفاظ و جمله های خنده دار هم بگو .. شوخ طبع باش.. از طرف مقابلت تعریف کن.. دروغ نگو اگه مثلا موهاش بد بود نگو چقدر موهات قشنگه از وجه زیباش تعریف کن
و مهم تر از همه سعی کن به دیگران اعتماد کنی .. البته نه همون دفعه اول سری همه چیزه زندگیت را براش رو کنی وقتی که یه خورده باهاش ارتباط برقرار کردی بهش بفهمون که بهش اعتماد داری.. چون رمز رابطه پایدار اعتماد موثر و در نتیجه کسب اعتماد متقابله
برای کنترل عصبانیتت
اول اینکه حتما ورزش کن چون ورزش تو کنترل عصبانیت خیلی موثره..ورزشهای هوازی مثل ایروبیک ..دویدن.. شنا .. وکلا هر ورزشی که آرام و بدون خشونته..
..دوچرخه سواری یک بار تو هفته خیلی میتونه در تعدی اعصاب موثر باشه.. پیاده روی هم خیلی خوبه توی پارک نه توی بازار
به عقیده روانشناسان اسلامی صحبت با خدا خیلی میتونه روی ارامش انسان تاثیر بزاره به خاطر همین سعی کن نمازت را بخونی و به زیارت ارامگاه ها بری.. این رفتار در ارامش روحی خیلی موثره..
.مطالعه زیاد داشته باش .. کتاب خوندن میتونه خشم و عصبانیت را کنترل کنه ... چون ذهن را متمرکز میکنه و مانع این میشه که به افکار استرس زا و تحریک کننده فکر کنه..
.
بیکار نباش.. بیکاری باعث میشه ادم خیال پردازی کنه و به چیزای منفی فکر کنه.. برو کلاسای هنری به دیگران اموزش بده ..اگرم مشکل مالی تو تامین کلاسا داری تماشا کردن گلهای زیبا، درخت ها، سبزی چمنها و آبی آسمان، نظاره کردن جریان یک آب روان و حتی تماشای یک فیلم شاد یا فیلم مورد علاقه در کاهش خشم موثره
و مهمتر از همه از فنون ریلکس تراپی هم استفاده کن .. کتاب فنون ریلکس تراپی انتشارات شهراب تهران را تهیه کن و بخون خیلی کتاب مفیدیه و میتونه بهت کمک کنه
در مورد اضطرابت
اگه منشا جسمی نداره و زیاد حاد نیست میشه کنترلشون کنی ولی اگه حاد باشه باید بنزودیازپین مصرف کنی که اون باید زیر نظر پزشک باشه
اگه بتونی کتاب فنون ریلکس تراپی را تهیه کنی بهترین منبع برای کنترل اضطرابه.. چون بحث اضطراب بحث درمانی هستش نمیشه راه و روش داد باید تکنیک ارائه بدم و اجرا کنی به خاطر همین اون کتاب بهترین روش برای کنترل اضطرابته
در مورد مشکل افسردگیت
با این راهکارهایی که ارائه دادم مطمئنا حل میشه.. اصلا دارو مصرف نکن چون عوارض داره و معتادت میکنه و هیچ جنبه درمانی هم نداره..دارو برای افراد مسن و موردهای شدید افسردگیه نه شما..
در مورد مشکل مالی
سعی کن مسلط باشی..میدونم درد بی پولی بد دردیه.. ولی باید کنترل اعصابت را حفظ کنی و امید داشته باشی .. اول اینکه به خدا توکل کن و برو دنبال کار بگرد حتما یه کار مناسب پیدا میکنی.. اینم بگم چون تو فشار مالی هستی اینی که حتما یه کاری پیدا کنی که با روحیاتت مچ باشه را فعلا از ذهنت بیرون کن.. موقت سر اولین کاری که پیدا کردی برو حتی اگه از لحاظ دستمزدی هم مناسب نباشه بعدش میتونی با ارامش فکری مناسب تری بگردی و یه کار خوب پیدا کنی.
بازم اگه مورد و یا مشکلی بود برام ایمیل بزن..
۱۲-دکتر ....:
من فرزند آخر یه خونواده ی 7 نفره هستم...البته مثل بقیه بچه های ته تغاری نبودم و نیستم یعنی اینجوری بار نیومدم...پدر و مادر خیلی خوب و زحمتکشی دارم که آرزوشون موفقیت بچه هاشونه..ولی انگار متاسفانه راه درست تشویق و تنبیه رو نمیدونن...به هر حال من الان دانشجوی ///هستم(شکر خدا)...از موقعی که رفتم دانشگاه با آدمای جدیدی آشنا شدم که به نظرات و عقاید من از نظر خانوادگی و رفتاری نزدیکتر بودن...راستش نمیدونم احساس میکنم کمبود محبتی رو که شاید یاذگار دوران کودکی و بلوغم بود رو با خودم به دانشگاه آوردم....همیشه دوست داشتم با یکی از دوستام صمیمی تر باشم و حرفای خصوصیم رو به اون بگم...حدود 1 ماه بعد از دانشگاه طی ماجراهایی من .////رو پیدا کردم...از همون اول احساس میکردم که میتونیم دوستای خوبی واسه هم بمونیم...محبتهای من به////شروع شد و روز به روز ما با هم صمیمی تر و من به /// وابسته تر شدم...خیلی چیزا در مورد احساساتم و خونوادم بهش گفتم...البته ائن هم همینطور...یکی از خصوصی ترین رازهای خونوادگیشونو به من گفت و هر احساسی که داشت و حرفایی که بین خودش و دوست پسرش که الان شوهرشه رو به من میگفت...ولی....من الان احساس میکنم اگه بهش چیزی نگم بهتره..دوست ندارم بد فکر کنه در موردم...احساس میکنم /// دیگه از من جدا شده...من کلی گریه کردم قبل و بعد از ///...احساس میکنم هیچ وقت نمیتونم هیچ دوست خوبی واسه خودم داشته باشم...کسی که وقتی در مورد هرچی باهاش صحبت کنم نظرش در موردم عوض نشه و درکم کنه....من از رابطه // و ///(شوهرش)خیلی خوشم میاد و هردوشونو خیلی دوست دارم....یه موضوع دیگه ای هم که هست من از طرز فکر . رفتار خونواده ///خوشم میاد...در واقع از خونواده خودم راضی نیستم....دوست داشتم پدر و مادرم مثل مامان بابای /// فکر کنن...نمیدونم چیکار کنم...ترم بعد با کی دردودل بکنم؟...روش زندگیمو بر چه اساسی بذارم؟...خوشحال میشم غیر کلیشه ایی کمکم کنید...
ج امید احمدی :سلام ///جان...توضیحات مختصر و مفیدی دررابطه با فضای خانوادگیتون دادید.. این که فرزند میانه خانواده هستید و سطح انتظارات در مورد شما معمولا خیلی کمتر از فرزند اول و اخر هست و به همین دلیل توجه و ابراز محبت تا حدودی کمتر میشه که عمده مشکل هم همین ازدیاد فرزند هاست که باعث میشه پدر یا مادر به مسائل عاطفی فرزندان کمتر توجه کنند ولی همین که اونها را زحمتکش می دونید و متعهد نسبت به خانواده می تونه نشانه این باشه که در حق خانواده کوتاهی نکردن ..شاید با مشکلات مالی مواجه باشید و یا مسائل عاطفی ولی این ها دلیل بر این نمیشه که خانواده ///را بر خانواده خودتون ترجیح بدید.. شاید ابراز محبت ها و توجه ها د رخانواده /// بیشتر باشه ولی دلیل بر این نیست که می تونه یک خانواده ایده ال تلقی بشه .. بر فرض این که تمام معیار ها را هم داشته باشه باز هم شما نمیتونید عضوی از خانواده اونها باشید شما متعلق به خانواده خودتون هستید و باید به اونها افتخار کنید..پدر و مادری دارید که برای شما زحمت کشیدن و شما را به این جایگاه رسوندن ..در رابطه هاتون مقداری بی اعتمادی توام با اضطراب وجود داره .. شاید // ازدواج کرده و مثل سابق نمیتونید در کنار هم باشید... ولی هنوز هم دوست شماست و به شما احتیاج داره.. همه حرف ها و دردل ها رانمیشه به همسر گفت.. یک دوست در جایگاه خودش میتونه یک تکیه گاه قوی باشه...ازدواج کردن اون دلیلی بر این نمیشه که به شما بی توجه باشه و یا شما احساس کنید چون همسر داره دیگه به دوست نیازی نداره... اون هنوز هم مثل سابق دوست شماست.. در کنار شما هست و شما هم باید در کنار اون باشید...
شما الان یک دانشجوی /// هستید.. یک خانم /// با اینده ای تضمین شده.. فردی که میتونه برای خودش و اجتماعش مفید باشه...آینده شما تامین کننده همه خواسته ها و کاستی های امروز شماست...تا جایی که می تونید روی درستون تمرکز کنید و فقط به ایندتون فکر کنید ..برای رابطه داشتن فرصت نامحدوده... الان تنها کاری که باید بکنی اینه که روی درستون تمرکز کنید-رابطه تون را با ///قطع نکنید شاید یه مقداری مثل سابق باسه شما وقت نداشته باشه ولی هنوز هم دوست شماست و یک دوست واقعی باید در تمام مراحل زندگی در کنار دوستش باشه-سعی کنید با خانواده خودتون ارتباط عاطفی صمیمانه تری برقرار کنید اگه اونها به دلیل مشکلات زندگی نتونستن اونطور که باید به شما از لحاظ عاطفی توجه کنن شما با ابراز محبت به اونها این خلاء را پر کنید- اگر به هر دلیلی خواستید یک رابطه برقرا کنید(با جنس مخالف) تمام جوانب اون را بسنجید صرف این مورد که الان تنها هستید و نیاز به کسی دارید که درکنارش باشید، شما را درک کنه دست به اتنخاب نزنید معقولانه فکر کنید و احساسی تصمیم نگیرید-ادراک نیازمند درک متقابل هست وقتی شما در رابطتون طرف مقابلتون را درک کنید اون هم به طبع شما را درک میکنه همینطور که // شما را درک میکنه و شما //را.. همانطور که تونستید یک دوست مثل // پیدا کنید که با شما همراه باشه بازم میتونید یکی دیگه را پیدا کنید که از لحاظ احساسی به شما نزدیک باشه....
بازم اگه با مشکلی مواجه شدی برام پیام بزار...
موفق باشی
سلام ممنونم از لطفتون
من که شناخت کاملی ازشون دادم تا چه اندازه دوباره میخواین نمیدونم ولی من ایمیل ندارم ! میتونم وب سایتمو بدم خصوصی برام بفرستین
امید احمدی: سلام ..با ید بدونیم که خواهر شما ترنس سکسشوال هست یا دچار بحران هویت جنسی اجتماعی شده ... اگه مورد اول باشه احتیاج به درمان داره و اگه مورد دوم باشه نیاز به مشاوره.. تو کامنت بعدی حتما ادرس را بزارید...
۱۰-شاپرک:
سلام من خواهری 16 ساله دارم که در نمازهاش فقط گریه میکنه که چرا دختر شده و تا سن 13 سالگی این احساس رو نداشت اما از سن 14 سالگی اغلب رفتارهای دخترانه در خواهرم کم رنگتر شده و به جایی رسیده که با پوشیدن لباسهای پسرانه احساس آرامش میکنه و تا حالا با دختر دوست نشده چون وقتی باهاشون دوست میشه تا جایی ابراز علاقه بهشون نشون میده که دوستاش ازشون فرار میکنن تا حالا با پسری دوست نبوده به خاط
منبع:سایت مردمان