زیتون

والتین و الزیتون(تقدیم به حبیبه ویاسمن)

زیتون

والتین و الزیتون(تقدیم به حبیبه ویاسمن)

اگر وضو داریم جای آمپول را آب بکشیم کفایت میکند نیاز به وضوی مجدد نیست

http://gholamalirajaee.blogfa.com/post/662/%D8%A2%D8%A8%D8%B1%D9%88-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D9%88%D9%85%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%AF%D8%A7-

این مطلب تکان دهنده را دیروز در فیس بوک دیدم . این مطلب  در تاریخ 30 فروزدین امسال در وبلاگ  اقای آشنانوشته شده است .ظاهرا نویسنده یا صاحب ماجرا علیرضا حجت نبا نام دارد که آقای آشنا در بالای مطلب خود از ایشان تشکر کرده است. داستان آموزنده است. اگر چه سوالاتی را به ذهن متبادر می کند که چرا این شیخ از خودش در برابر مردمی که سالها به او اقتدا می کرده اند و فرزندانش که آنها را بزرگ کرده است حتی حاضر نشده یک کلمه از خود دفاع کند و لاجرم آنها را در اشتباهشان محکمتر کرده است و...
واقعیت همین است که ما مثلا حزب اللهی ها! دراین عرصه خوب عمل نمی کنیم.عملا فکر می کنیم هرچه را می بینیم و می گوییم حق مطلق است و اینقدر خود رادرموضع مان محق می دانیم که گاه برای دیگران فرصتی برای پاسخگویی باقی نمی گذاریم.فکر می کنیم چون مثلا مسجد می رویم لابد از دیگران بهتریم ومی توانیم در باره آنان هر قضاوتی رابکنیم ولی اینگونه نیست.
مطلب آقای آشنا را در وبلاگ فرهنگ وارتباطات ببینید:
حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت ، مراسم شبهای قدر ، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار می کرد اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت می کرد و در آخرهم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد ، اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیاردیگر ...

یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه
> پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حین، در یکی از دستشوییها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.

من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می¬گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ هادی وضو ندارد ، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب !!! فرادا می خوانم .

این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .
دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ...
شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود ... ، ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی ، در پوست خود نمی گنجیدیم ، بعد از مدتی از حوزه علمیه یک طلبه ی جوان فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت .

بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد . روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم !!! چشمانم سیاهی می رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد .!؟!؟ نکند ؟! ؟! نکند ؟! ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم و ...

از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می شناسید ؟

پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند من هم هرکاری کردم که مانعش شوم نشد. او گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم ،او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ...

ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم ای کاش آن موقع کور می شدم و این جنایت را نمی کردم ای کاش حاج علی آن موقع بجای گوش دادن به حرفم توی گوشم میزد ای کاش ای کاش ... و این ای کاش ها که بیچاره ام میکرد .
الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ هادی مظلوم نیست.
دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می بریم؟ ! زندگی ها را نابود می کنیم؟ !
بخاطر خدا چه ظلم هایی که نمی کنیم؟ ! بخاطر خدا دعایم کنید آیا خدا از گناهم میگذرد ؟ چه خاکی باید به سرم بریزم ؟.... ای کاش و ای کاش ....
منقول از وبلاگ نی نوا
نظرات 11 + ارسال نظر
IPVanish دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:09 ب.ظ http://ipvanish.net

IPVanish TEAM
فروش ویژه اکانت های پروکسی ویژه زمستان
با خرید یک اکانت از تمامی سرویس های ما استفاده کنید (برای اولین بار بین تمامی خدمت دهنده ها)
به جمع حرفه ای ها بپیوندید
http://ipvanish.net

فروزان دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:12 ب.ظ http://luminous-ze.blogfa.com

متاسفانه فررررررررررررهنگ ما در این موارد سطح خییییییییییلی پایینی داره!

عمه دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:02 ب.ظ http://bashoo.persianblog.ir

سلام.خب اهمیت تهمت اونقدر زیادوقبیح هست که مترادف زنا جز گناهان کبیره شمرده میشه.

مشق عشق دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بسیار آموزنده بود.
خیلی موقع قضاوت باید دقت کرد.
کاش لااقل از خودشان میپرسیدند چرا وضو نگرفتند.
ممنونم
یعلی مددی

رجایی دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ

سلام
بانظرت موافق نیستم من برای اینکه بتونم تلاش کنم همیشه باید برم کربلا وراه بروم ونیروی معنوی بگیرم
شماروشنفکرهستی باش منو روشنفکرنکن!
ممنون از نظرتون

سلام حضرت استاد اشکال ندارد مخالف باشید شاید اشتباه ازمن بود که گفتم مثل پستی که برای مطهری نوشتید بنویسید فورا ازان مثال پشیمون شدم ولی کارازکارگذشته بود نه ،شما باید شب وروز تلاش کنید امام را بشناسانید چه راه بروید چه نروید ولی تعجب بود دوتامثال از راست برایتان زدم ولی گفته اید روشنفکری !
من مخالف نیستم چون بقول علامه امینی ان راهپیمائی شعائرالله است تا همانطورکه غدیررا انکارکردند عاشورا را نتوانند انکار کنند
مرجع تقلیدی که مثال زدم ان مثلا صد سال قبل بوده که گفته ان طلبه باید درس بخواند نه اینکه چندروز وقتش را بگذارد پیاده روی کند روشنفکر نبوده
مثال دوم هم که گفته نیروهای غیبی که هرشب صدایم را برای نماز شب میزنند امشب گفتند مشهدی ... روشنفکر نبود بلکه پسرش دوست مرحوم ایت الله اذری قمی سرشاخه جناح راست بوده ... راستی بودند پس مثال ها روشنفکری نبودند
موقعیت شما طوری است که می توانید بنویسید گفتم شاید مثل ان طلبه و این پدر شیخ باشید بهتراست بنویسید ومدادالعلماء افضل من دماء الشهداء
الحق که قلم شما امروزبرکتش مثل خون شهدا است
نکته سوم اینکه ماباید افتخارکنیم روشنفکر باشیم امام ایت الله خاتمی اردکانی را برادر (روشنفکر )روشن ضمیرخود دانست طالقانی را برادر خود دانست نه ... را که بقول قران ازسنگ خارا ممکن است اب دراید ولی متحجرین نم پس نمیدهند 74بقره ایت الله شهید بهشتی وامام موسی صدر که روشنفکر بودند اسلام را به کمک امام پیروز کردند دکتز روحانی که اروپا دیده است مثل بهشتی مردم اورا انتخاب کردند گرایش مردم به خاتمی اروپا دیده بیشتراز دیگران است
ان شاء الله هرچه به خیر مردم است خدا توفیقتان دهد انجام دهید

رجایی سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:42 ق.ظ

سلام
منظورم این نبود که روشنفکری بداست منظورم این بود که بقول امام گاه در برابر روحیه عوامانه قرار می گیرد وانسان را سلب توفیق می کند
مثال شبیری رااصلا متوجه نشدم ونماز شب اون یارو را
باشه ایشالابرابعد!
درهرحال ازلطفتون ممنونم وامید که دعاکنیدبتونم به این مردم ومکتب اندک دینی کنم واخلاصی داشته باشم

ان شاء الله

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:54 ق.ظ

این هم نکته ای بود قابل تامل.....
هرچند شیخ هادی میتونست یه کلمه توضیح بده و نیاز به ترک شهر ودیار خانواده نبود...........

درسته
تصور کنم اولش که متوجه نشده که توضیح نده بمرور زمان این مسئله رخ داده که دیگه کسی نبوده که برایش توضیح بده
این داستان را نوشته تا بگوید ترور شخصیت نکنید افراد را
تا یکی گفت فلانی چطوراست دنبالش نیگیرد همین شد که گفتند امام حسین خارجی است وکشتند اورا
بعد متوجه شدند وقیام توابین را شکل دادند که کارازکارگذشته بود

گلبرگ سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ب.ظ

سلام ، ممنون از توصیه های خوب و مفیدتون

باد مهربون سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام حال شما
داستان زیبا و اموزنده ای است
انشالله درس عبرت هممون بشه
درمورد وبلاگم که گفتین بهم ریخته است!!!
ولی من اشکالی درش نمی بینم و همه چی مرتبه
شادی مرورگر ها فرق دارن متفاوت نشون میده
بهرحال ممنونم که گفتین

نیلوفر کبود. سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:52 ب.ظ http://nelofarekabood.persianblog.ir/

سلام
جالب و تاسف آور بود. البته من مدتها پیش شنیدم خود الکل طبی اصلا ناپاک نیست (یادم نیست کدام مجتهد گفه) و مثلا می شود به جای زخم و یا قسمتی از صورت یا بدن زد .

نکار سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:18 ب.ظ http://nagar.blogfa.com

سلام واقعا جالب بود و چه بی مهابا به اسم مسلمانی دیگران را به باد تهمت و افترا میگیریم خدا یا چه طور اسم خود را مسلمان گذاشته ایم و چه طور از دین اسلام سوء استفاده می کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد